صفحات

۳/۰۸/۱۳۸۸

خدا کیست؟و چیست؟

پرسش همیشگی خدا چیست تنها در بین باورمندان به خدا مطرح است وگرنه جستجوی ماهیت خدا در میان ناباوران به خدا که در بسیاری از کشورهای جهان مانند چین روسیه کره شمالی انگلیس آمریکا ایتالیا اسپانیا و بخشی از اروپای شرقی و حتی بسیاری از مردمان کشورهای مذهبی زندگی می کنند اصلا مطرح نیست.
باورمندان به خدا که بایستی آنچه را که می پرستند خوب بشناسند خود در برزخ ندانستن خدا چیست و خدا کجاست و بسیاری از پرسشهای دیگر سرگردان و گرفتار شک و تردید فراوانی هستند. گوناگونی صفات خدای خود ساخته انسان که صفات و اعمال او همان خصوصیات یک انسان معمولی است جنان دگرگون ناهمگون و وارونه است که همه خداپرستان را سر در گم و شکاک کرده است.
در جایی خدا رحمان و رحیم است در جایی مکارو جبار می شود و در همان حال این خدا نه جسم است و نه روح در دینی با یکی از پیامبران کشتی میگیرد و در آن دین زنی را حامله می کند. این خدای عجیب و غریب در تدارک برپایی مکانی است که مخلوق خودش را در آتشی بس وحشتناک بسوزاند ویا بهشتی را وعده میدهد که بمانند محله های بدنام مکانی برای خوشگذرانی رفع عطش مسائل جنسی و شهوانی انسان است.
واقعا خدا کیست؟ فیلسوف نامدار جهان ایل چی لی خدا را چنین تعریف می کند:
یکی از بزرکترین معماها و دائمی ترین پرسشهای تاریخ بشر درباره خدا می باشد.
خدا چیست و او را چگونه تعریف می کنند؟ پرسشی است که نوابغ جستجوگر را با بهترین تفسیرها و عالیترین تحقیق های روشنگری به ژرف ترین ناامیدی ها راهنمایی کرده است. پاسخ های گوناگون به این پرسش ایجاد برخوردها و رنج های فراوانی در اطراف و اکناف جهان برای مردم داشته است.
آنچه که ثابت کردنی است وما امروز به آن رسیده ایم خدا محدودیت ها و ناامیدی های ما را تعیین و تعریف می کند.
زمانی که انسان در گهواره تمدن هر چیز در حول و حوش خودش را خدا می نامید و هر درخت و سنگ و گل و برگ خدایی داشت که آن را محافظت می کرد.
در پشت هر پدیده مانند بتد و باران و آتش یک خدا وجود داشت که دگرگونی های فاجعه آمیز طبیعت اوامر خدا برای ترس و احترام به او بود.
انسان با ناشناخته ها محاصره شده بود به مجرد اینکه کارکرد های ورای هر ناشناخته را آموخت و آن ناشناخته شناخته شد و معلومات او توسعه یافت به همان اندازه هم نفوذ خدایان رو به نقصان گذارد و انسان تشخیص داد که تا چه اندازه به دانستن بیشتر نیاز دارد.
در این مسیر بزرگترین تشخیص ها درک نادانی خود انسان بود هرچه هوش انسان رشد می نمود بیشتر تشخیص می داد که به پرسش های بیشتری نیاز دارد(چرا آسمان آبی است و بی انتها؟ چرا در کهکشانها این همه ستاره وجود دارد؟ و در نهایت من که هستم و چرا اینجا هستم؟) در حقیقت خدا نماینده محدودیت های معلومات انسان شد.
هنگامی که عقل و هوش ما نقصان می گیرد خدا حکمرانی می کند ما مجموعه امیدهای غیرممکن و رویای خود را خدا می نامیم.
هر زمانی که بتوانیم کاری را انجام دهیم خود انجام می دهیم و زمانی که نتوانیم از خدا کمک میخواهیم که آن را برایمان انجام دهد.
زمانی که تشنه هستیم و آب در دسترس است از خدا آب نمی خواهیم اما هنگامی که با کمبود آب یا باران روبرو می شویم دست به دعا و نماز بلند می کنیم.
با چنین روشی خدا برآورنده خواسته هایی است که ما خودمان نمی توانیم آن را بدست آوریم این است که خدا در اولویت آرزوهای ما رشد می کند. خدا به همان اندازه که در خواسته های دست نیافتنی مانفوذ می کند انرژی چنین خواسته هایی هم به او قدرت و اعتبار می بخشد.
در حقیقت خدا تنها یک واژه کاربردی است نه موجودی پرستیدنی و این واژه کاربردی است که بجای خواسته ها و آرزوهای دست نیافتنی ما می نشیند و هیچگونه کاربردی ندارد.
کتابهاب تولدی دیگر یا آنسوی سراب به هضم این قضیه کمک بسیاری می کند تا بتوانیم بودن یا نبودن خدا را تحلیل کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: