آیه1اسراء قران گویا در افسانه گری با محتویات خیالی کتاب هزار و یکشب به مسابقه برخاسته است. مدلول افسانه ای این آیه که درباره معراج محمد به آسمانها می باشد تا آن اندازه بیهوده و تخیلی است که بسیاری از نویسندگان اسلامی درباره شرح آن به انجمتد خرد برخورد کرده و برای آیه یاد شده معنی عرفانی و مجازی قائل شده و حتی گروهی از پیشوایان مسلمانان و از جمله فخرالدین رازی در دستی آن تردید کرده اند. آیه1سوره اسراء درباره معراج محمد به آسمانها می گوید: پاک و منزه است آنکه بنده اش را شبی از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که پیرامون آنرا برکت دادیم سیر داد تا آیات خود را به او بنمایاند.گروهی از تفسیر کنندگان قران مفاهیم آیه های17و18نجم را موید مدلول آیه 1اسراء و دلیل درستی افسانه معراج محمد قرار داده اند. مفاهیم دو آیه یاد شده حاکی است: دیدگان او از مشاهدات آیات و نشانه های الله نه منحرف شد و نه به اشتباه افتاد.تردید نیست همانگونه که محمد بسیاری از اصول و احکام قران را از زرتشتی ها و یهودیها اقتباس کرده سفر معراج را نیز از سفر آردویراف مقدس زرتشتی به آسمانها و بازگشت او به زمین و نیز معراج یوحنا و اشعیاء به آسمانها که شرح آن در انجیل و تورات آمده برداشت کرده است تا از این جهت از آنها عقب نماند.درباره چگونگی معراج و یا مسافرت محمد به آسمانها حدیث نویسان و نویسندگان اسلامی شرح های گوناگون به رشته نگارش درآورده اند. محمد حسنین هیکل در کتاب زندگی محمد نوشته است که معراج محمد اندکی پیش از هجرت او به مدینه(شب 21ماه رمضان و یا به قولی27ماه رجب سال دوازدهم بعثت621میلادی) پس از نماز عشاء هنگامی که محمد در خانه ام هانی دختر عموی خود خفته بود روی داد.صحیح البخاری در حدیث شماره227 جلد 5 از صفحه 142تا148می نویسد:انس بن مالک از قول مالک بن صعصعه روایت می کند که محمد گفته است هنگامی که من دراز کشیده بودم ناگهان شخصی نزد من آمد و سراسر بدنم را پاره کرد. انس بن مالک می گوید من از الجرود پرسش کردم مفهوم این عمل چیست؟ پاسخ داد یعنی اینکه از ناحیه گردن تا بالای آلت تناسلی اش را پاره کرد. بعد محمد ادامه داد سپس او قلب مرا درآورد پس از آن یک سینی طلا که سینی طلای ایمان نامیده می شد نزد من آورد و قلبم را با آب ایمان شستشو داد و بعد آنرا با درونمایه سینی طلا که نیروی ایمان بود پر کرد. آنگاه آنرا به محل اولیه اش برگرداند. سپس حیوان سفیدی که کوچکتر از قاطر و بزرگتر از الاغ بود نزد من آورد.در این هنگام الجرود پرسش کرد آیا آن حیوان براق بود و یا ابوحمزه؟ انس می گوید من پاسخ دادم براق. محمد می گوید؟ گامهای آن حیوان به اندازه ای بزرگ بود که تا آنجایی که چشم آن حیوان نیروی بینش داشت ادامه می یافت. محمد ادامه داد من به اتفاق جبرئیل روی براق سوار شدیم و حیوان شروع به حرکت کرد و ما را به آسمان اول برد. هنگامی که به دروازه آسمان اول رسیدیم جبرئیل به دربان آسمان اول دستور داد در را باز کمد. دربارن پرسش کرد شما کی هستید؟ جبرئیل پاسخ داد من جبرئیل هستم دربان پرسش کرد چه کسی شما را همراهی می کند؟ جبرئیل پاسخ داد محمد بن عبدالله. دربارن پرسید آیا محمد با دعوت به اینجا آمده است؟ جبرئیل پاسخ مثبت داد. در این زمان دربان آسمان اول به من خوش آمد گفت و دروازه را به روی ما گشود.محمد ادامه می دهد نخستین شخصی که من در آسمان اول مشاهده کردم آدم ابوالبشر بود. جبرئیل اظهار داشت این آدم ابوالبشر پدر توست به او سلام کن. من به آدم سلام کردم. او پاسخ سلام مرا داد و افزود تو فرزند و پیامبر پاک نهاد و با ایمان به آسمان اول خوش آمدی. سپس آدم هم به من و جبرئیل ملحق شد و سه نفری روی براق نشستیم.براق به حرکت ادامه داد تا به آسمان دوم رسید جبرئیل از دربان آسمان دوم خواست تا دروازه آسمان را بگشاید. دربان پرسش کرد تو کی هستی؟ جبرئیل پاسخ داد من جبرئیل هستم. دربارن افزود چه کسی با تو است؟ جبرئیل پاسخ داد محمد دربارن پرسش کرد آیا محمد به آسمان دعوت شده است؟جبرئیل پاسخ مثبت داد. آنگاه آسمان دوم به من خوش آمد گفت و دروازه آسمان دوم را باز نمود. من در آسمان دوم یحیی و عیسی را که پسر عموهای یکدیگر هستند دیدار کردم. جبرئیل به من اظهار داشت این افراد یحیی و عیسی هستند به آنها سلام کن من به آنها سلام کردم . آنها سلام مرا پاسخ دادند و اظهار داستند ای برادر و پیامبر پرهیزکاران خوش آمودی. محمد در ادامه این افسانه می گوید سپس جبرئیل مرا به آسمان سوم برد و از دربان آسمان سوم خواست که دروازه آنرا برویم بگشاید. دربارن پرسش کرد تو کی هستی؟ جبرئیل پاسخ داد من جبرئیل هستم. پرسش شد چه کسی ترا همراهی می کند؟ پاسخ داد محمد. دربارن پرسش کرد آیا او به آسمان فراخوانده شده است؟ جبرئیل پاسخ مثبت داد. دربان خوش آمد گفت و دروازه آسمان سوم را باز کرد. در آسمان سوم من یوسف را مشاهده کردم. جبرئیل به من گفت این یوسف است به او سلام کن. من به یوسف سلام کردم. یوسف مرا پاسخ داد و گفت ای برادر و پیامبر پاک نهاد خوش آمدی.صحیح البخاری جمله های یکنواخت بالا را بدوت تغییر و یا کم و زیاد در هر آسمانی تکرار می کند تا محمد به آسمان هفتم می رسد. برپایه نوشته صحیح البخاری محمد در آسمان چهارم ادریس در آسمان پنجم هارون و در آسمان ششم موسی را ملاقات می کند. در آسمان ششم موسی و محمد گفتگویی به شرح زیر رد و بدل می شود:محمد می گوید هنگامی که من عازم آسمان هفتم بودم و می خواستم آسمان ششم را ترک کنم موسی شروع به گریه کرد. سبب گریه را از او جویا شدم. موسی گفت سبب گریه اش آنست که پس از او پیامبر جوانی به رسالت برگزیده شد که پیروانش به مراتب بیش از پیروان موسی به بهشت خواهند رفت.سپس با همان تشریفات که برای سایر آسمانها ذکر شده جبرئیل فرشته محمد را به آسمان هفتم می برد. در آسمان هفتم محمد موفق به دیدار ابراهیم می شود. محمد درباره دیدار آسمان هفتم می گوید: در آسمان هفتم جبرئیل مرا به سدره النتهی یعنی بزرگترین درخت جهان برد. میوه های درخت یاد شده شبیه کوزه هایی بود که در شهر حجر در نزدیک مدینه می سازند و برگهایش به اندازه گوشهای فیل بودند. جبرئیل گفت به این درخت که بزرگترین درخت جهان است نگاه کن. در حوالی این درخت چهار رودخانه وجود داشت که دوتای آنها غیر قابل دیدن و دوتای آنها قابل مشاهده است. من از جبرئیل پرسش کردم ممکن است درباره آنها توضیح بیشتری بدهد. جبرئیل پاسخ داد آن دو رودخانه غیرقابل دیدن در بهت و دو رودخانه قابل مشاهده یکی رود نیل و دیگری فرات می باشند. آنگاه جبرئیل بیت المعور را به من نشان داد و سه ظرف برای من آورد که یکی پراز شراب دیگری پراز شیر و سومی پراز عسل بود. من ظرف شیر را از جبرئیل پذیرش کردم. جبرئیل اظهار داشت که خوشبختانه من آشامیدنی مجاز دین اسلام را گزینش و پذیرش کردم.محمد ادامه می دهد: سپس به من دستور داده شد که من و پیروانم باید روزی 50مرتبه نماز بگذلریم. هنگامی که به آسمان ششم بازگشتم موسی پرسش کرد چند مرتبه نماز در روز برای مسلمانان مقرر شد؟ پاسخ دادم50مرتبه موسی اظهار داشت پیروانت توانایی ندارند روزی50مرتبه نماز بگذارند. او همچنین افزود که او قبلا این مورد را درباره بنی اسرائیل تجربه کرده و به این نتیجه رسیده است که پیروانش نمی توانند در روز آن اندازه نماز بگذارند. بنابراین موسی به من توصیه کرد دوباره به آسمان هفتم بازگردم و از الله بخواهم که در این باره تخفیفی برای مسلمانان قائل شود. من به سفارش موسی دوباره به آسمان هفتم رفتم و الله 10مرتبه نماز را برای مسلمانان تخفیف داد. آنگاه دوباره به آسمان ششم نزول کردم. موسی باز هم به من سفارش کرد که چهل مرتبه نماز در روز برای مسلمانان تکلیف بزرگی است و دوباره باید به آسمان هفتم بروم و با الله درباره تخفیف بیشتر چانه بزنم. این بار الله ده مرتبه دیگر تخفیف داد و مقرر کرد مسلمانان تنها سی مرتبه در روز نماز بگذارند. دو مرتبه دیگر همین موضوع تکرار شد و هر مرتبه موسی از من خواست به آسمان هفتم بازگردم و با الله چانه بزنم. منم به سفارش موسی عمل کردم تا سرانجام الله موافقت کرد که مسلمانان تنها 5مرتبه در روز نماز بگذارند. این بار نیز موسی لظهار داشت که او این کار را درباره بنی اسرائیل تجربه کرده و یقین دارد که مسلمانان توانایی ندارند روزی 5مرتبه نماز بگذارند. من به موسی پاسخ دادم که به اندازه کافی از الله درخواست تخفیف کرده ام و دیگر شرم دارم که از او درخواست تخفیف بیشتری بکنم و از اینرو به فرمان الله تسلیم می شود. هنگامی که در صدد ترک آسمان هفتم بودم صدائیی شنیدم که می گفت: من به پرستندگانم تخفیف کافی داده و فرمان خود را در اینباره صادر کرده ام.به گونه ای که در بالا گفتیم شرح این افسانه از حدیث شماره 227جلد 5 صحیح البخاری از صفحه142تا148اقتباس شده ولی صحیح البخاری در حدیث شماره 345 جلد اول در کتاب نماز هنگامی که درباره چگونگی مقرر شدن 5مرتبه نماز در روز برای مسلمانان سخن می گوید افسانه معراج را با جزئیات دیگری به شرح زیر بیان می کند:ابوذر از قول محمد پیامبر الله روایت می کند که وی گفته است هنگامی که من در مکه بودم شبی به گونه ناگهانی تاق اتاق باز شد و جبرئیل از آنجا به داخل اتاق فرود آمد و سینه مرا باز کرد و آنرا با آب زمزم شستشو داد. سپس محتویات یک سینی طلایی را که پر از عقل و ایمان بود در سینه من ریخت و دوباره آنرا بست. آنگاه مرا به نزدیکترین آسمان برد.محمد با همان شرح و تشریفاتی که در قبل یعنی حدیث شماره227جلد 5 شرح داده شد وارد آسمان نخست می شود. محمد می گوید در آسمان اول مردی را دیدم که در آسمان نشسته بود و گروهی در سمت چپ و گروهی در سمت راست او گرد آمده بودند. این مرد هنگامی که به سمت راست خود نگاه می کرد می خندید و زمانی که به سمت چپش نظر می انداخت به گریه می افتاد. از جبرئیل پرسش کردم این شخص کیست؟ جبرئیل پاسخ داد او آدم ابوالبشر است. افرادی که در سمت چپ و راست او نشسته اند روحهای فرزندانش هستند. افرادی که در سمت راست او نشسته اند اهل بهشت و کسانی که در سمت چپش نشسته اند دوزخی ها هستند. به همین دلیل است که هنگامی که او به سمت راست خود نگاه می کند به خنده می افتد و زمانی که به سمت چپش نگاه می کند گریه سر می دهد.انس بن مالک از قول ابوذر می گوید محمد پیامبر الله آدم ادریس موسی عیسی ابراهیم را در آسمان دیدار کرد ولی از اینکه دیدار هر یک از آنها در چه آسمانی انجام گرفت شرحی به میان نمی آورد و تنها اظهار می دارد که پیامبر الله آدم را در نزدیکترین آسمان و ابراهیم را در آسمان ششم دیدار کرد.محمد می افزاید سپس جبرئیل مرا به محلی برد که من در آنجا صدای خش خش قلم را روی کاغذ شنیدم.( باید توجه داشت که تارخ نویسان و نویسندگان نوشته اند که صدای خش خش قلم یاد شده صدای قلم الله بوده که مشغول ثبت حساب بندگان خود و اعمال و رفتار آنها بوده است).ابن هضم و انس بن مالک سپس از قول محمد دیدار وی با موسی و همان افسانه چانه زنی با الله و کم کردن وظایف مسلمانان از 50به5مرتبه نماز در روز را روایت می کنند.تنها مورد تازه ای که در این حدیث نسبت به حدیث227جلد 5 وجود دارد آنست که محمد می گوید هنگامی که جبرئیل مرا به سدره المنتهی و یا بزرگترین درخت موجود در جهان برد مشاهده کردم که درخت یاد شده دارای رنگهای شگفت آوری بودند که نمی توان آنرا به شرح و توضیح آورد. محمد می افزاید سپس جبرئیل مرا به بهشت برد. در آنجا خیمه هایی دیدم که دیوارهای کوچک آن از مروارید و کف آن از مشگ ساخته شده بود.اگرچه افسانه رویاگونه معراج آنقدر سست و بی پایه و تماخره آمیز است که رویدادهای مسخره آنرا حتی به کودکان خردسال عقب افتاده نیز نمی توان خورانید و از اینرو لزومی به نقد آن به نظر نمی رسد با این وجود شرح چند نکته درباره افسانه یاد شده خالی از ظرافت نیست:1-آنجا که محمد می گوید چندین بار بین آسمان ششم و هفتم رفت و آمد کرده و هر بار به سفارش موسی درباره کاستن از شمار دفعات نماز که مسلمانان در روز باید به جا بیاورند با الله چانه زده و سرانجام موفق شده است شماره دفعات نماز را از 50 مرتبه به5مرتبه در روز کاهش دهد گویا مدلول آیه 50سوره قمر را فراموش کرده که از قول الله می گوید: و فرمان ما در عالم یکی است و باید در سرعت چشم به هم زدن انجام پذیرد. آیا هیچ انسانی که از خرد میانه برخوردار است می تواند حتی تصور کند که الله آیه ای نازل کند و بگوید: فرمان ما در یک عالم یکی است و باید در سرعت چشم بهمزدن انجام پذیرد. آنگاه به پیامبر برگزیده اش اجازه دهد دست کم 5بار او را مجبور به تغییر عقیده و شکستن فرمانش کند؟ولی به نظر می رسد اللهی که محمد در ذهن خود ساخته و بدون تردید فروزه هایش از کاردادهای انسانی خودش سرچشمه می گیرد یک الله چند شخصیتی و فرونهادی است که از هرگونه نیوندی تهی بوده و پیامبر برگزیده اش قادر است با مغز اندیشه تصمیم و اراده او بازی کند و به آسانی و سادگی او را دوباره و سه باره و چندباره وادار به تغییر اراده و فرمانش بکند.2-نکته دوم درباره سینی طلایی است که محمد می گوید پیش از آغاز معراج جبرئیل با خود حمل می کرده و قلب او را با درونمایه آن سینی طلا که عقل و ایمان بوده پر کرده است. آنهایی که با الفبای اصول و احکام اسلام اندک آشنایی دارند می دانند که در اسلام استفاده از طلا و ابریشم برای زنان حلال ولی برای مردان حرام بوده و استفاده از ظروف طلا برای زن و مرد هر دو در اسلام حرام است. آنوقت می توان پندار کرد اللهی که خود فرمان حرام بودن کاربرد طلا را صادر کرده در دستگاهش از این ماده حرام موجود داشته و به فرشته خود دستور دهد برای پیامبرش از فلز طلا حرام که خود دستور منع استعمال آنرا صادر کرده استفتده نماید؟ آیا پیامبری که با گستاخی چندین بار با الله چانه می زند تا شمار دفعات نماز پیروانش را از50مرتبه به5مرتبع در روز کاهش دهد نباید دست کم از جبرئیل فرشته که از سوی الله برای دستور دینی می آورد پرسش کند چگونه است که الله برای پیروانش فرمان حرام بودن استعمال طلا را صادر نموده ولی خود در دستگاه کبریایی اش از این ماده حرام استفاده به عمل می آورد؟3-نکته سوم درباره اختلاف مفاهیم حدیث 345جلد اول با حدیث 227جلد پنجم کتاب صحیح البخاری است. حدیث225جلد پنجم دیدار محمد با ابراهیم را در آسمان هفتم ولی حدیث345جلد اول دیدار محمد با ابراهیم را در آسمان ششم ذکر می کند. ممکن است این ناهمگونی فرآورده گفتار دروغگو حافظه ندارد بوده و از لاچ بازیهای خود محمد سرچشمه گرفته باشد و شاید هم این تضاد دست آمد ریاکاریهای حدیث نویسان اسلامی باشد. ولی در هر دو شکل نتیجه آن برای افسون کردن ذهن و درایت توده های مردم و فرمانروایی کردن بر آنها یکی است.ولی در هر دو شکل نتیجه آن برای افسون کردن ذهن و درایت توده های مردم و فرمانروایی کردن بر آنها یکی است.به امید روزی که ما به خود آییم ذهن و خرد خود را از بندهای خرافاتی که سوداگران دینی بر ما مهار کرده اند آزاد سازیم و نیروهای سازنده خرد خود را در راه بهزیستی همنوعان خویش و شکوفایی انسانی بکار ببریم.
۳/۰۴/۱۳۸۸
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر