صفحات

۱۲/۲۷/۱۳۸۸

تاریخچه، تحول و سیر تکامل شیعه گری(قسمت نخست)

واژه شیعه در زبان تازی معنی پیرو می دهد و در صدر اسلام بین تازیان تنها به همین مفهوم بکار می رفت. چنانچه در آیه83صافات و 15قصص، شیعه را، پیرو معنی کرده است. بطوریکه از متون آیه یاد شده بر می آید در قران و در زبان تازی واژه شیعه، معنی پیرو می دهد. هنگامی که در زمان خلافت علی مسلمانان تجزیه شدند و هر یک، راه مذهبی ویژه ای را در چهارچوب قران برای خود برگزیدند، آنهایی را که به علی گرویدند شیعه علی به معنی پیروان علی نامیدند. دکتر طه حسین در کتاب علی و فرزندانش ترجمه محمد علی شیراز(1348) صفحه های197و198 می نویسد: شیعه علی همانهایی هستند که با او بیعت کردند و پیرو عقیده اش شدند و در رکابش جنگ می کردند. اطلاق لفظ شیعه به یاران علی اختصاص نداشت بلکه معاویه نیز دارای شیعه ای بود که از مردم شام و سایر افرادی که پیرو او بودند و خون عثمان را مطالبه می کردند تشکیل شده بود. در ابتدا شیعیان علی و معاویه در برابر یکدیگر قرار گرفته و با هم دشمنی می ورزیدند ولی پس از جنگ صفین که معاویه در نتیجه داوری نماینده علی (ابوموسی اشعری) و نماینده خودش(عمروعاص) به خلافت رسید و قدرت را در دست گرفت، واژه شیعه تنها به پیروان علی ویژگی یافت و در ضمن مفهوم مخالفت با خوارج را پیدا کرد. ولی شیعه گری در ابتدا حتی شکل مذهبی را نیز نداشت بلکه تنها دارای جنبه حزبی و سیاسی بود و بعدها در چرخش گردونه های تاریخی شکل و معنی مذهبی به خود گرفت. چون مذهب شیعه گری پس از در گذشت محمد پا به عرصه وجود گذاشت شایسته است پیش از اینکه به شرح تاریخچه شیعه گری بپردازیم نخست به شرایط و اوضاح و احوال دنیای اسلام پس از درگذشت محمد اشاره ای زودگذر داشته باشیم.
اسلام پس از درگذشت محمد بن عبدالله
هنگامی که محمد پس از مدت 13سال رسالت در مکه و 10سال پیامبر شاهی در مدینه در گذشت، چون جانشینی برای خود تعیین نکرده بود، فرقه ها و مذاهب زیادی ظهور کردند و هر یک خود را جانشین شایسته محمد دانستند و به پیروی از روشی که محمد در زمان پیامبر شاهی خود بکار برده بود در برابر یکدیگر صف آرایی کردند و برای کسب مقام و قدرت بیرحمانه به خونریزی و نابود کردن یکدیگر پرداختند. از همین روست که روانشاد علی دشتی در کتاب23سال صفحه273می نویسد: اگر نیک بنگریم تاریخ اسلام جز تاریخ رسیدن به قدرت نیست. اسلام و انگیزه آن تلاش مستمری است که ریاست طلبان در راه وصول به امارت و سلطنت بکار بسته اند و دیانت اسلام وسیله بوده است نه هدف. مسلمانان پس از درگذشت محمد برای دستیابی به جانشینی او در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و ابوبکر را که دوران خلافتش نشان داد او براستی بیش از همه یاران محمد شایستگی جانشینی او را داشت به خلافت برگزیدند. ابوبکر مدت 2سال تا 2سال و نیم خلافت کرد و در هنگام مرگ بطور مستقیم وصیت کرد که عمربن خطاب به جانشینی او خلیفه مسلمانان گردد. عمر نیز مدت10سال خلافت کرد و بدین ترتیب روی هم رفته ابوبکر و عمر مدت12.5 خلافت کردند. ابوبکر در دوران خلافت کوتاه خود با سرکوب کردن خونین شورشهای مردم اسلام را نگهداری کرد. عمر در دیکتاتوری از ابوبکر نیز گامی فراتر نهاد و هر کسی را که به اسلام و آیات و احکام آن تردید می کرد با آزار و شکنجه سرکوب می نمود. بدیهی است که عمر پیش از مرگ محمد او را به جنون و هذیان گویی متهم و در پیامبری او شک کرده بود. هنگامه که عمر با ضربات کارد دوسر ابولولو یا همان فیروز(پیروز) ایرانی از پا در آمد کسی را برای جانشینی خود برنگزید، بلکه شش نفر را که پس از خود شایسته مقام خلافت می دانست ذکر کرد تا آنها از بین خود یک نفر را برای خلافت مسلمانان برگزینند. این شش نفر عبارت بودند از :علی، عثمان، سعدبن ابی وقاص، عبدالرحمان بن عوغ، زبیر بن عوام، طلحه بن عبیدالله. پسر عمر بنام عبیدالله بن عمر نیز در شورای مذکور بود، ولی عمر او را از حق برگزیده شدن به خلافت محروم کرد. عمر به مسلمانان گفت به این شش نفر 3روز وقت دهید جانشینی برای من برگزینند، اگر به این کار توفیق پیدا کردند، جانشین برگزیده آنها، مقام خلافت را در دست خواهد گرفت، ولی اگر آنها نتوانستند بین خود به توافق برسند همه آنها را بکشید. (باید به چگونگی فرمانی که عمر برای گزینش جانشین خود صادر کرد اندکی اندیشه گری نمود. زیرا ماهیت چنین فرمان نابخردانه ای نشان می دهد که در فرهنگ تازیها و چگونگی اندیشه گری آنها حتی در میان افراد و شخصیتهای برگزیده و دانای آنها روشهای خردمندانه انسانی و منطقی وجود ندارد و همه امور و مشکلات آنها باید از راه غیر انسانی و با خشونت و خونریزی حل و انجام شود).
سقیفه بنی ساعده
بنا به نوشته تاریخ طبری جلد4 ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: انتشارات اساطیر1363) صفحه1311 می نویسد: هنگامی که محمد از حجه الوداع مراجعت کرد آثار بیماری جانکاهی در او پدیدار شد به گونه ای که راه رفتن برایش مشکل گردید. با توجه به اینکه تا زمانی که محمد زنده بود نه وصیت نامه ای برای خود نوشت و نه کسی را برای جانشینی خود انتخاب کرده بود. از این رو در نخستین روز مرگ محمد و هنگامی که هنوز مراسم خاک سپاری او پایان نیافته بود ابوبکر و عمر و بزرگان و اشراف و ثروتمندان و روئسای قبایل عرب و انصار و مهاجران مبارزات و کشمکشهای شدیدی را در سقیفه بنی ساعده برای تصاحب مقام محمد آغاز کردند. در کتب تاریخ تمدن اسلام نوشته جرجی زیدان جلد اول صفحه59 می نویسد: مهاجران می گفتند چون ما سرزمین خود را ترک کردیم و با محمد به مدینه آمدیم و محمد از خود ما بوده است از اینرو ما از دیگران بیشتر سزاوار جانشینی او هستیم. انصار می گفتند اگر ما محمد را به مدینه راه نمی دادیم و با او یاری و همراهی نمی کردیم اسلام پیشرفتی نمی کرد. در این گیرودار ابوبکر حدیثی را از محمد نقل کرد که حاکی بود فرمانروای مسلمانان باید از قریش باشد. انصار که این حدیث را شنیدند از ادعای خود مبنی بر جانشینی محمد چشم پوشیدند ولی بین مهاجران برای جانشین محمد اختلاف بالا گرفت.
تاریخ طبری جلد1 صفحه1343 می نویسد: عبدالله بن عبدالرحمان انصاری می گوید وقتی پیامبر درگذشت انصار در سقیفه بنی ساعده فراهم آمدند و گفتند پس از محمد باید این کار را به سعد بن عباده رئیس طایفه خزرج واگذار کنیم و سعد را که بیمار بود به آنجا آوردند. عمر از این جریان آگاه شد و به سوی خانه محمد که ابوبکر و علی مشغول کار کفن و دفن او بودند رفت. در همان کتاب صفحه1336 می نویسد: پس از آن همه آنها در سقیفه بنی ساعده برای تعیین تکلیف جانشینی محمد گرد آمدند و علی برخاست و از حق و فضیلت و سوابق ابوبکر سخن آورد و پیش رفت و با او بیعت کرد و مردم به علی گفتند صواب کردی و نیکو کردی. ابوسفیان که با خلافت ابوبکر مخالف بود رو به علی کرد و گفت ای ابوالحسن دست پیش آر تا با تو بیعت کنم اما علی دست پیش نبرد و او را سرزنش کرد و گفت از این کار جز فتنه منظوری نداری به خدا برای اسلام جز بدی نمی خواهی ما را به نصیحت تو حاجت نیست.
غدیر خم
اگر ما قبول داشته باشیم که محمد در غدیر خم علی را جایگزین خود کرده بود پس چرا:
1-عمر در اجتماع سقیفه بنی ساعده نخستین کسی بود که با ابوبکر برای جانشینی محمد در حضور علی بیعت کرد.
2-چرا عمر به شرکت کنندگان در اجتماع مذکور اظهار نداشت که محمد در حضور او علی را برای جانشینی خود تعیین کرده و حتی وی بدین سبب به او شادباش گفته است.
3-چرا علی در اجتماع سقیفه بنی ساعده به عمر نگفته است: مگر تو یادت نیست که محمد در حضور تو من را جانشین انتخاب کرده است.
4- کسی که اندکی با خصلت اخلاقی و روانی عمر که مردی خودخواه و خشن و جاه طلب بود و در ضمن ارزش و احترام ویژه ای بین اعراب و مسلمانان داشت و حتی خود محمد نیز از او حساب می برد آشنا باشد نمی تواند باور کند که عمر به علی گفته باشد تو از این پس مولای من هستی.
5- اگر در غدیر خم محمد علی را جانشین خود اعلام داشته بود پس چرا کسی در جمع سقیفه بنی ساعده جلو نیامد و اعتراضی نکرد و نگفت علی مولای ماست.
6-چرا محمد در هنگام مرگ ابوبکر را به پیش نمازی به مسجد فرستاد نه علی را؟؟
7-چگونه می توان باور کرد که الله برای تمام مسائل جنسی و جنگی محمد آیه نازل می کرد ولی برای مسئله چنین مهمی آیه ای نفرستاده و حتی سوره ای در قران نگذاشت تا هر کسی که قران را بخواند به آسانی متوجه شود که شخصی به نام علی بعد از مرگ محمد به وسیله الله انتخاب شده است.
جنگ صفین
پس از کشته شدن عثمان، علی بنام خلیفه چهارم مسلمانان بر کسی خلافت تکیه زد. افرادی که با خلافت علی بیعت کردند هیچ یک شیعه نبودند و چون خلافت علی را برای رسیدن به هدفهای سیاسی خود مناسب تر از دیگران میدانستند از اینرو با او بیعت کردند که به عنوان خلیفه چهارم خلافت کند و در این زمان هیچ نامی از امامت در بین نبود. پس از اینکه علی به کرسی خلافت تکیه زد طوایف و قبایل گوناگون عرب به سبب منافع سیاسی و مادی خود بر ضد علی علم مخالفت برافراشتند. مخالفان علی را پس از رسیدن به خلافت به سه گروه می توان تقسیم نمود:
1-ناکثین یا آنهایی که نخست با علی بیعت کردند و سپس بیعت خود را شکستند و در برابر علی دست به شورش زدند. مانند طلحه و زبیر.
2-قاسطین که معاویه و پیروانش را تشکیل می دادند.
3-مارقین یعنی آنهایی که در جنگ صفین از سپاه علی خارج شدند و خوارج نام گرفتند.
در راس مخالفان علی معاویه حاکم شام و طلحه و زبیر از یاران نزدیک محمد و روئسای قریش در مکه، و مهمتر از همه عایشه بودند. طلحه و زبیر نخست با خلافت علی موافق بودند و با او بیعت کردند ولی پس از آن با او مخالف شدند. اما کینه و دشمنی عایشه تازگی نداشت عایشه از زمانی که علی به محمد پا فشاری می کرده بود که عایشه را به دلیل رابطه جنسی با یکی از جوانان کاروان طلاق گوید بغض و کینه علی را به دل گرفته بود. ماجرای زنای عایشه با یکی از جوانان زیبای کاروان را محمد با آیه3تا26سوره نور سر هم آورد. بر پایه نوشته های تاریخی علی در قتل عثمان دستی نداشت ولی نه تنها در دستگیری قاتلان عثمان و مجازات آنها اقدامی نکرد بلکه آنها را وارد سازمان اداری خلافت خود کرد و مشاغلی را به آنها واگذار نمود. معاویه بن ابوسفیان حاکم شام(سوریه) معتقد بود که علی در قتل عثمان دست داشته و از اینرو به خونخواهی او بر ضد علی شورش کرد ولی طلحه و زبیر و عایشه سبب مخالفت خود را با علی خودداری او از دستگیری قاتلان عثمان بر میشمردند. علی برای اینکه بتواند اوضاح و احوال بحرانی مذکور را با کامیابی حل و فصل کند مرکز خلافتش را از مدینه به ذی قار در حوالی بصره تغییر داد. طلحه و زبیر با حمایت عایشه زن محبوب محمد به شهرهای بصره و کوفه لشگرکشی کردند و در حوالی شهر بصره جنگ سختی بین آنها و علی در گرفت که مدت 7روز به درازا کشید. سرانجام در جنگ صفین طلحه و زبیر کشته شدند و عایشه دستگیر شد. چون در این جنگ عایشه بر شتری سوار بود از این رو آنرا جنگ جمل نامیدند. پیروزی علی در جنگ جمل و از پای درآمدن طلحه و زبیر و اسارت عایشه حاکمیت علی را بر نواحی عراق و بین النهرین تثبیت کرد. ولی با این وجود مخالفان علی از پای ننشستند و با بهره برداری از پیراهن آغشته به خون عثمان به خونخواهی او به سوی شام رفتند و با معاویه حاکم آنجا برای جنگ بر ضد علی متحد شدند. طبری از قول ابومخناف که یگانه مورخ مشهور و معتبر تاریخ شیعه گری که در کوفه سکونت اختیار کرده و شاهد رویدادهای آن زمان بوده می نویسد: معاویه پس از رسیدن به خلافت و گسترش قدرتش بر عراق مغیره بن شعیب را به حکومت کوفه منصوب کرد و به وی دستور داد هر روز جمعه در هنگام برگزاری نماز جمعه از روی منبر علی را در حضور پیروان دو آتیشه اش لعنت کنند. پس از مغیره ابن شعیب حکومت کوفه به زیاد بن ابیه واگذار شد و او نیز به قلع و قمع کردن هواخواهان علی پرداخت و هجر بن ادی رهبر پیروان علی را دستگیر و اعدام کرد. اعدام هجر بن ادی در تاریخ شیعه گری پیش درآمد شهادت حسین بن علی بشمار آمده است. در ماه صفر سال40هجری قمری در ناحیه صفین که در جنوب شهر رقه در کنار رود فرات قرار دارد جنگ خونینی بین سپاهیان معاویه و علی در گرفت. با توجه به اینکه سپاهیان معاویه عقیده داشتند علی در قتل عثمان دست داشته و از اینرو او را شایسته خلافت مسلمانان نمی دانستند. شعار آنها در این جنگ انتقامجویی از خون عثمان بود. معاویه نیز با کمال مهارت و زیرکی تلاش می کرد هدف خود را از جنگ یاد شده انتقامجویی از خون عثمان نشان دهد، نه هدف راستین او که جاه طلبی رسیدن به مقام خلافت بود. این جنگ از آغاز حرکت سپاهیان دو طرف دو ماه و نیم از ذی الحجه تا میانه های صفر به درازا کشید که البته در ماه محرم که بین آن دو ماه واقع شده بود طرفین دست از جنگ کشیدند. در این مدت 90برخورد جنگی بین سپاهیان دو طرف رخ داد و هزاران نفر از سربازان دو طرف در این جنگ کشته شدند ولی برخوردهای کار ساز در دو هفته آخر و بویژه در لیله الهریر انجام گرفت که براستی خونین ترین رویداد جنگ صفین بوده است. پس از این رخداد، سپاه معاویه کم و بیش تار و مار شده و فرمانده لشگر علی (مالک بن اشتر نخمی) در حال فراری دادن آنها بود که معاویه مشاور زیرک و حیله باز خود عمروعاص فاتح مصر را فرا خواند و از او چاره جویی کرد. عمروعاص به معاویه پیشنهاد کرد که سربازان باید قران ها را بر سرنیزه کنند و بگویند ما هر دو طرف جنگ مسلمان و اهل قران هستیم و نباید بروی قران شمشیر بکشیم، بلکه باید موافقت کنیم که قران بر ما حکومت کند. سپاهیان علی که قرانها را بروی نیزه دیدند دست از جنگ کشیدند و از علی درخواست کردند که با متارکه جنگ موافقت کند. اگر چه علی به ماهیت حیله مذکور پی برد ولی به فشار سربازانش تسلیم شد و پذیرفت که موضوع اختلاف بین او و معاویه به داوری گذاشته شود، علی و معاویه تصمیم داورها را هر چه بود بپذیرند. سپس قرار شد یک نماینده از سپاه علی و نماینده ای نیز از سپاه معاویه درباره موضوع اختلاف داوری کنند. یاران علی بر خلاف میل او ابوموسی اشعری را به عنوان داور برگزیدند و معاویه نیز عمروعاص را به نمایندگی خود به سمت داور تعیین کرد. ابوموسی اشعری فردی نادان و عامی، ولی عمروعاص شخصی حیله گر و زیرک و کاردان بود. این دو نفر روز13 صفر سال40هجری قمری برای تعیین تکلیف خلافت زیر یک چادر جمع شدند و در این باره به مشاوره پرداختند و عمروعاص با حیله و زیرک از ابتدای نزدیک شدن با ابوموسی اشعری به منظور فریب دادن او احترام بیش از اندازه نسبت به او قائل شد و کوشش کرد وی را قانع کند که علی و معاویه هیچیک شایسته خلافت مسلمانان نسیتند و بهترین راه حل اختلاف مسلمانان آنست که هر دوی آنها از خلافت خلع شوند و مسلمانان به حال خود رها شوند تا بر پایه میل و رضایت و نیازهای خود، هر کسی را که شایسته خلافت هست را برگزینند. ابوموسی اشعری این نظر را پذیرفت و در زمانی که سپاه هر دو طرف متخاصم برای شنیدن نتیجه داوری گرد آمده بودند، عمروعاص با تزویر و هوشیاری به ابوموسی اظهار داشت چون او از هر لحاظ از وی برتر و بویژه از نظر سنی بالاتر از اوست نخست او باید سخن بگوید. ابوموسی نیز فریب او را خورد و تصمیم خود و عمروعاص را در داوری به شرحی که جرجی زیدان در کتاب تاریخ تمدن اسلامی صفحه76 نوشته است می گوید: ای مردم من و عمروعاص مدتی در کار شما مشورت و بررسی کردیم و شایسته چنان دیدیم که برای رفع این اختلاف علی و معاویه هر دو را از مقام خلافت حذف کنیم و کار را به دست شما بسپاریم تا هر کسی را که بخواهید برای خلافت برگزینید. اکنون من علی را از خلافت خلع می کنم و شما هر کسی را که میل دارید، به جای او برگزینید. همان کتاب صفحه76-77 می نویسد: آنگاه عمروعاص رشته سخن را به دست گرفت و اظهار داشت البته شنیدید که ابو موسی چه گفت. او علی را از خلافت خلع کرد من هم علی را از خلافت خلع می کنم و بجای او معاویه بن ابوسفیان را برای خلافت شما برقرار می سازم. معاویه از هر کس دیگر به عثمان نزدیکتر است و باید معاویه خلیفه مسلمانان خواهد بود.اگر چه همه می دانستند که عمروعاص با حیله داوری را به سود خلافت معاویه به پایان رسانید با این وجود داوری مذکور را کم و بیش می توان پایان کار علی بشمار آورد. زیرا پس از اعلام داوری، سپاهیان او به دو دسته تقسیم شدند، گروهی علی را سرزنش می کردند که چرا تن به داوری داد این گروه در تاریخ به خوارج نامیده شده و شمارشان به بیست هزار تن می رسید. بیدرنگ پس از اعلام داوری به سود معاویه، به رهبری مسعر بن فدکی از سپاه علی جدا و حتی برای او از معاویه نیز خطرناکتر شدند. به گونه ای که سرانجام یکی از آنها علی را در سال40 هجری قمری در مسجد کوفه به قتل رسانید.
و اما آن گروه از سپاهیان علی که به وی وفا دار ماندند نخستین سنگ بنای شیعه گری را بنیاد نهادند.
به نوشته ادوارد برون در کتاب تاریخ ادبی ایران ترجمه علی پاشا صالح در تهران انتشارات دانشگاه تهران صفحه325: پس از جنگ صفین علی در دشت نهروان با خوارج وارد جنگ شد و آنها را قتل عام کرد و 8000 نفر از آنها را کشت. سپس قصد داشت با معاویه جنگ دیگری آغاز کند که توطئه قتل وی این فرصت را به او نداد. بنابراین جنگ نهروان زائیده جنگ صفین و قتل علی زائیده جنگ نهروان بود. زیرا در جنگ نهروان علی خوارج را قتل عام کرد. نابودی خوارج به دست علی سبب شد که سه نفر آنها به نامهای1-عبدالرحمان بن ملجم مرادی 2-برک بن عبدالله تمیمی 3-عمروبن بکر تمیمی، در مکه گرد آمدند و تصمیم گرفتند چون علی، معاویه، عمروعاص، سبب ایجاد اختلاف و خونریزی بین مسلمانان شده و در جامعه آنها شکاف و جنگ و خونریزی و اغتشاش و هرج و مرج بوجود آورده اند، باید آنها را مفسد فی الارض دانست و در یک شب معین که 19ماه رمضان تعیین شد به زندگی هر سه نفر آنها خاتمه دهند. عبدالرحمان بن ملجم مرادی از یاران پیشین علی مامور قتل او شد و در سال40 هجری قمری با شمشیر زهر آلودی به او سه ضربه زد و علی بر اثر آن ضربات دو روز بعد درگذشت. برک بن عبدالله تمیمی ماموریت قتل معاویه را بر عهده گرفت و او را زخمی کرد ولی معاویه جان سالم بدر برد. عمرو بن بکر تمیمی ماموریت قتل عمروعاص را بر عهده گرفت و چون در آن شب عمروعاص رئیس پلیس شهر خارجه بن حذاقه را بجای خود به مسجد روانه داشته بود از اینرو وی بجای عمروعاص بوسیله عمرو بن بکر تمیمی از پای درآمد. ابن بلخی در کتاب فارسنامه چاپ تهران انتشارات فراهانی 1346 صفحه135 و یا عزالدین ابن اثیر در کتاب تاریخ یزرگ اسلام و ایران جلد سوم ترجمه عباس خلیلی تهران انتشارات علمی صفحه163 می نویسند: پیروزی تازیها بر ایران کار آسانی نبود. پی از شکست ایرانیان بوسیله تازیها، مردم بخشهای گوناگون ایران پیوسته بر ضد تازیها دست به شورش میزدند. برای مثال پس از فتح شهر استخر در نزدیکی شیراز در سالهای28-30قمری مردم انجا دست به شورش زدند و حاکم تازی را کشتند. عثمان خلیفه وقت، عبدالله بن عامر را برای فرو نشاندن شورش استخر به این ناحیه اعزام داشت. مردم استخر با نهایت مردانگی و فداکاری در برابر حمله لشگریان عبدالله عامر پایداری کردند تا جایی که وی به خشم آمد و سوگند خورد آنقدر از مردمان آنجا را بکشد تا خون روان گردد. پس از پیروزی تازیها بر استخر هر چقدر کشتند خون جاری نشد، از اینرو آی گرم به خونها ریخته شده افزودند تا خون جاری شد و سوگند سردار حیوان صفت تازی تحقق پذیرفت. نوشته اند تنها کشته شدگانی که در این جنگ نامشان شناخته شده چهل هزار نفر بوده است. ابن بلخی در همان کتاب فارسنامه خود صفحه136 و دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام تهران انتشارات امیر کبیر صفحه416 می نویسند: در زمان خلافت علی بن ابیطالب دوباره مردم استخر بر ضد تازیها دست به شورش زدند. علی این بار عبدالله بن عباس را که از خاندان بنی هاشم و نزدیکان محمد و علی و مردی خونخوار و غارتگر بود به این ناحیه اعزام داشت و او شورش مردم استخر را در خون فرو نشانید. دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام صفحه 411می نویسد: یکی دیگر از خونریزی هایی که به دست علی بن ابیطالب در ایران انجام گرفت فتح نیشابور بوده است. علی لشگری به خراسان اعزام داشت و با کشتار بیحد و خونریزی فراوان نیشابور گشوده شد و به دست تازیها افتاد. ری نیز یکی از شهرهای ایران بوده که علی امام محبوب شیعیان شورش مردم آنجا را با خون و خونریزی سرکوب و جنبش میهن خواهانه آنها را بیرحمانه فرو نشاند. بلاذری در کتاب فتوح البلدان صفحه150 می نویسد: پس از پیروزی تازیان بر ری مردم این ناحیه چندین بار دست به شورش برداشتند. در زمان خلافت علی نیز اهالی ری بر ضد حاکم تازی آن ناحیه شورش کردند و از پرداخت خراج خودداری نمودند. علی خلیفه وقت ابوموسی را با لشگری فراوان بدان ناحیه گسیل داشت و وی شورش مردم را در سیل خون خفته نمود.
محل خاک سپاری علی بن ابیطالب
با توجه به اینکه پیروان شیعه گری عقیده دارند علی در شهر نجف در عراق به خاک سپرده شده است و ضریح او در نجف یکی از شهرهای مقدس، مقدستر از کعبه می باشد، و در زمانی که روابط ایران و عراق اجازه دهد سالیانه میلیاردها دلار سرمایه ملی از کشور خارج و برای زیارت قبر علی به جیب عراقیها واریز می کنند بنابراین شایسته است به محل دفن واقعی علی نیز اشاره ای داشته باشیم. ملا محمد باقر مجلسی در کتاب خود بنام تحفه الزائرین 1274قمری صفحه53 می نویسد: امام جعفر صادق گفته است که علی توصیه کرد پس از درگذشت او جسدش بطور سری به خاک سپرده شود، زیرا ترس داشت که خوارج و یا دیگران گور او را باز کنند و جسدش را بدزدند. ولی چون تنها چند نفر از نزدیکان علی از این موضوع با خبر شدند بعضی افراد تصور کرده اند که جسد او در خانه اش در مدینه به خاک سپرده شده است. مطالبی که توماس فورستر درباره مسافرتهای خود در قرن شانزدهم به رشته نگارش در آورده این موضوع را تایید می کند. زیرا فورستر در شرحی که از مدینه داده می نویسد، در آنسوی مسجد پیامبر دو آرامگاه وجود دارد که با پارچه سبز پوشیده شده و در یکی از آنها فاطمه دختر محمد و در دیگری علی همسر او دفن شده اند. گروهی نیز معتقدند که علی یا در حیاط مسجد و یا در میدان عمومی کوفه به خاک سپرده شده است. گروهی دیگر عقیده دارند که علی در کرخ که یکی از محله های قدیمی شهر بغداد بوده دفن شده است. ولی بر خلاف عقاید مذکور علمای شیعه معتقدند که علی در نجف دفن شده است. به هر حال یکی از افسانه سرایان مذهبی بنام مستوفی بر پایه تخیل بلند پرواز خود می نویسد، آرامگاه علی در نجف در سه مایلی کوفه به طرف جنوب غربی بنیاد شده است. بدین شرح که زمانی علی در مسجد کوفه زخم خورد وصیت کرد به مجرد اینکه روح از بدنش جدا شد بدنش را روی شتری ببندند و شتر را رها کنند تا هر مسیری را که میل دارد برای خود برگزیند. سپس در هر مکانی که شتر از حرکت باز ایستاد و زانو زد جسدش را در آن محل دفن کنند.مستوفی(mustawfi, nuzhat al-zulub صفحه31تا38) نیز می نویسد: که در زمان خلافت خلفای اموی و همچنین خلفای عباسی تا زمان هارون الرشید کسی از محل دفن علی آگاه نبود. تا اینکه در سال175قمری791میلادی هنگامی که هارون الرشید در منطقه نجف سرگرم شکار بود شکارش فرار کرد و به نقطه ای که محل دفن علی است پناه برد. هارون الرشید هر چقدر به اسب خود نهیب زد که به دنبال شکار وارد ان منطقه شود اثری نبخشید و اسب همچنان بی حرک ماند. هارون الرشید از ساکنان آن ناحیه درباره چگونگی آن منطقه پرسشهایی به عمل آورد. به او پاسخ داده شد که علی در آن منطقه دفن شده است. هارون الرشید دستور داد آن ناحیه را قبر شکافی کنند و با کمال شگفتی مشاهده کرد که علی با زخمهایی که به وی وارد شده همانگونه در گور آرامیده است. از آن پس مزاری برای علی بنا کردند و مردم در اطراف و حوالی آن ناحیه سکونت اختیار مردند. مستوفی همچنین می نویسد: در حدود190سال پس از رویداد مذکور عضدالدوله دیلیمی از شاهان آل بویه در سال366قمری977میلادی ساختمان بزرگی بروی مزار علی بنا نهاد که هنوز هم آن ساختمان پابرجاست. در حدود70سال بعد یعنی443قمری1051میلادی سنی های عراق، شیعیان را تارومار کردند و مرقد علی را نیز سوزانیدند، ولی دوباره آنرا مرمت مردند. مستوفی ادامه می دهد که: در سال479قمری1086میلادی که ملکشاه سلجوقی به اتفاق وزیرش نظام الملک برای زیارت مرقد علی به نجف رفته بود مشاهده کرد، در آن شهر مناره ای وجود دارد که حالت خویدگی دارد. بدین شرح که نیمی از آن به زمین وصل بود، مستقیم و نیم دیگرش به طرف زمین شکل منحنی داشت. ملکشاه سبب این امر را پرسش کرد به وی گفتند زمانی که علی از کنار این مناره عبور می کرد مناره برای ادای احترام به وی تعظیم نموده و علی به مناره دستور داده است در همان شکل و حالت باقی بماند. مسعودی در کتاب مروج الذهب جلد اول صفحه706 می نویسد: قبر علی را از بیم آنکه مبادا خوارج آنرا نبش کرده و جسد علی را بربایند از مردم پنهان کردند. گروهی دیگر عقیده دارند به همان دلیل قبر علی را دوبار از جایی به جای دیگر تغییر دادند. برخی نیز معتقدند جسد علی را با شتری به مدینه فرستادند تا در کنار پیامبر خاک سپاری شود ولی شتر در راه گم شد و دیگر اثری از او یافت نگردید. بعضی نیز می گویند شتر حمل کننده جسد علی به دست قبیله بنی طی افتاد و آنها جسد را دفن کردند. و اما محمد بن یعقوب کلینی که یهودی بود و بعدها به دلایل انتقام از خاخامهای یهودی و دلایل سیاسی مسلمان شد در کتاب اصول کافی که یکی از چهار کتاب مقدس فقه شیعه گری است در جلد دوم صفحه های352-353 می نویسد: صفوان جمال گوید، من و عامر و عبدالله بن جداعه ازدی، خدمت امام صادق بودیم و عامر به حضرت فرمود قربانت گردم مردم گمان می کنند امیر مومنان علی در میدان کوفه یا جلوخان مسجدش دفن شده است. فرمود چنین نیست. عرض کرد: کجا دفن شد؟ فرمود، چون وفات نمود امام حسن او را برداشت و پشت کوفه نزدیک تپه بلند، در سمت چپ غری و سمت راست حیره آورد و در میان تپه های کوچکی که ریگ سفید داشت به خاک سپرد. راوی گوید، سپس من به آنجا رفتم و محلی را که فکر می کردم قبر آن حضرت است زیارت کردم. آنگاه خدمت امام آمدم و به او جریان را گفتم به من فرمود درست تشخیص دادی خدایت رحمت کند. تا سه بار. به هر حال هنگامی که کلیه مطالب و موارد مذکور در این بحث که بوسیله نویسندگان نوشته شده است را زیر بررسی اندیشمندانه و خردمندانه قرار دهیم این نتیجه بدست می آید که به احتمال نزدیک به یقین علی در نجف دفن نشده است. ولی علما و فقهای شیعه گری باید در خاک سپاری علی در نجف پافشاری کنند تا بتوانند مرکز اصلی دینداری و دین فروشی خود را در آنجا متمرکز کنند و پیروان افسون شده بینوای شیعه گری هر سال میلیاردها دلار بنام خمس و زکات و سهم امام و غیره به جیب سیری ناپذیر آنها سرازیر کنند.
حسن بن علی(امام دوم شیعیان)
پس از قتل علی طرفداران وفادارش گرد پسر ارشدش حسن بن علی که در آن زمان 37سال داشت آمدند و قصد داشتند وی را به کرسی خلافت بنشانند، ولی او انسانی مسالمت جو و صلح خواه بود و میل نداشت با معاویه بن ابوسفیان رویارویی کند. زمانی که حسن آگاهی حاصل کرد که معاویه برای حل قضیه خلافت به سوی عراق روانه شده است او نیز با لشگری عازم آن منطقه شد. ولی به یاران نزدیک خود گفت قصد رویارویی با معاویه را ندارد بلکه می خواهد با معاویه صلح کند. این خبر به گوش سربازانش رسید و چون آنها مایل نبودند، حسن با معاویه صلح کند در مدائن ضربه کشنده ای به او وارد کردند. دکتر طه حسین در کتاب علی و فرزندانش ترجمع محمد علی شیرازی صفحه201-201 می نویسد: معاویه نمایندگانی نزد حسن فرستاد و به او و یارانش زینهار داد که یا آماده جنگ باشند و یا مبلغ 5میلیون درهم که در بیت المال موجود بود و دو بخش از بلوک های بصره را برای همه عمر بپذیرند و تن به صلح دهند. حسن پیشنهاد صلح را پذیرفت و با معاویه پیمانی امضاء کرد و خلافت را به وی واگذار نمود. محمد حسین طباطبایی در کتاب شیعه در اسلام قم انتشارات دارالتبلیغ اسلامی سال1348، به نقل از ارشاد مفید و مناقب ابن شهر آشوب و سایر کتب معتبر تاریخی نوشته است: در پیمانی که بین معاویه و حسن بن علی منعقد شد، موافقت به عمل آمد که پس از مرگ معاویه حسن جانشین وی و خلیفه شود. این نکته که بویژه بوسیله محمد حسین طباطبایی به نقل از نویسندگان مشهور عرب به رشته نگارش در آمد، بیانگر این واقعیت است که حتی شخص مسالمت جویی مانند حسین بن علی نیز که در ظاهر به قیمت رنجش طرفدارانش میدان را برای معاویه خالی گذاشته، در باطن چشم براه کسب قدرت بوده و آنهم خلافت نه آنگونه که آخوندها می گویند مقام امامت. معروف است که امام حسن در بین خاندان علی قهرمان زنبارگی بوده است. احمد رضایی در کتاب نهضت حسینی می نویسد: چون گفته شده بود که پیامبر در طفولیت بسیار بر ناف حسن بوسه می زد از اینرو زنانی که داوطلب ازدواج با حسن بودند تا نافشان به ناف وی برسد و از این لحاظ بدنشان از آتش دوزخ مصون بماند. بهرام چوبینه در کتاب تشیع و سیاست در ایران جلد اول صفحه136 می نویسد: حسن بن علی با هفتاد کنیز ازدواج کرده است. پیروان حسن از اینکه وی با معاویه پیمان صلح امضاء کرد و خلافت را به وی واگذار نمود از اینرو رنجیده خاطر شدند و به برادرش حسین بن علی روی آوردند. حسن و حسین فرزندان علی از حیث اخلاق و رفتار و فروزه های روانی با یکدیگر اختلاف فاحش داشتند. دکتر طه حسین در کتاب علی و فرزندانش صفحه219 می گوید: حسن صلح جو بود و از ستیز و مبارزه دوری می جوست ولی حسین مانند پدرش علی ستیزه جو و سختگیر بود و با کاربرد مسامحه در امور، میانه ای نداشت و از اینکه برادرش حسن زبان به انتقاد و اعتراض می گشود، اما حسن او را تهدید کرد که اگر خاموش نشود، تا انجام یافتن صلح او را به زنجیر خواهد کشید. از دگر سو حسین انسانی زیرک و دوراندیش بود و هنگام درگذشت برادرش می دانست، با معاویه که در آن زمان قدرت خود را بر سرزمینهای مسلمان نشین گسترش داده بود، یارای برابری ندارد و از اینرو از قیام بر ضد معاویه خودداری کرد. و اما معاویه پس از درگذشت حسن دو کار انجام داد که بر خلاف پیمانی بود که با حسن امضاء نموده بود. یکی اینکه برای ولیعهدی پسرش یزید از مردم بیعت گرفت و با این کار قصد داشت خلافت را در خاندان خود موروثی کند. دیگر آنکه گروهی از مردم کوفه را کشت. این دو کار به حسین بهانه داد تا خود را در برابر معاویه احساس کند. با این وجود حسین جرات قیام در برابر معاویه را نداشت و تنها به پیروانش دستور داد رفتار او را مورد انتقاد قرار دهند. در کتاب سفینه البحار و مدینه الاحکام و الاثار نوشته حاج شیخ عباس قمی صفحه164 می نویسد: (از زبان حسین بن علی) ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانیها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت. در سال679-660 معاویه درگذشت و یزید فرزندش جانشینی او را بر عهده گرفت. ولی حسین که در پی کسب قدرت بود از بیعت با یزید خودداری کرد و برای اینکه خود را از فشار و گزند وی محفوظ دارد، مدینه را ترک گفت و در پایان ماه رجب سال679-660 در مکه سکونت گزید و تصمیم گرفت برای کسب قدرت خلافت با یزید رویارویی کند. باید توجه داشت که جاه طلبی حسین برای بدست آوردن قدرت خلافت تازگی نداشت و بر پایه نوشته دکتر طه حسین در کتاب علی و فرزندانش صفحه220 می گوید: حسین حتی در زمان معاویه نیز خیال در دست گرفتن خلافت را داشت، ولی متوجه شد که وقت رویارویی با معاویه را ندارد و از اینرو تصمیم گرفت شکیبایی پیشه سازد تا در فرصت مناسب تری به آن کار دست بزند. با این وجود به پیروانش دستور داد از کارهای معاویه و حکام ستمگرش به سختی انتقاد کنند و پیروانش دستورات او را اجرا کردند. هنگامی که حسین بن علی برای روبرو شدن با یزید آهنگ کوفه کرد برادر ناتنی اش محمد حنیفه که بعدها رهبر و امام زمان فرقه کیسانیه شد و جمعی از هواخواهانش به وی توصیه کردند، از این ماجراجویی دست بردارد و جان خود را در پروا قرار ندهد. در کتاب علی و فرزندانش نوشته دکتر طه حسین صفحه56 می نویسد: ابن عباس نیز به حسین نصیحت کرد، بجای کوفه به یمن برود و به شیعیان آن منطقه بپیوندد. سعید بن عاص نماینده یزد در مکه نیز با حسین مدارا کرد و به او توصیه نمود، از رفتن به کوفه خودداری کند و در مکه بماند، زیرا این ماجراجویی به بهای جانش خواهد انجامید. ولی حسین توصیه تمام افراد مذکور را نادیده گرفت و آهنگ کوفه کرد. شیخ طوسی در تلخیص کافی و سید مرتضی علم الهدی در تنزیه الانبیاء نوشته اند که: حسین امید فراوانی به تکیه زدن به کرسی خلافت داشته است. بویژه باید به این نکته توجه داشت که هدف حسین خلافت بوده است نه امامت. هیچیک از نویسندگان قرن اول هجری نامی از امامت حسین نبرده اند. امامت حسین یک اختراع آسمندانه تاریخی است که ملایان شیعه گری برای رونق کسب و کار روضه خوانی خود بوجود آورده اند. صالحی نجف آبادی در کتاب خود بنام شهید جاوید در صفحه266 از قول طبری می نویسد: حسین از نارضایی های مردم عراق و کوفه و بصره استفاده کرده، روابطی با آنها برقرار نموده و برای رهبران بصره نامه هایی برای جلب پشتیبانی آنها از خود ارسال داشته بود. حسین در یکی از نامه های مذکور نوشته است: خداوند محمد را به رسالت خود برگزید، سپس او را به جهان دیگر برد و ما اهل بیت برای خلافت رسول خدا از مردم دیگر شایسته تر بودیم، ولی قوم ما خلافت را از ما گرفته به خود اختصاص دادند و ما برای خلافت اسلامی شایسته تریم از کسانی که بر این مقام تکیه زدند و اینک فرستاده خود را با این نامه فرستادم و شما را دعوت می کنم که به منظور زنده کردن کتاب خدا و سنت محمد کمک کنید، چون سنت اسلام مرده و بدعت جای آنرا گرفته است. اهالی کوفه و بویژه بزرگان آنها نیز نامه های زیادی به حسین نوشتند و نمایندگانی را از خود به سوی او روانه داشتند و وی را فرا خواندند تا به کوفه برود و دستگاه بیدادگری بنی امیه را براندازد و به وی قول دادند که برای رسیدن به این هدف از هیچ کوشش و کمکی به او فروگزار نخواهند کرد. حسین به ندای اهالی کوفه پاسخ مثبت داد و اعلام داشت که پیش از حرکت پسر عم خود مسلم بن عقیل را به کوفه خواهد فرستاد تا زمینه عملیات آینده او را در انجام این هدف بررسی و آماده سازد. هزاران نفر از اهالی کوفه پشتیبانی خود را از حسین اعلام داشتند و ابوثمامه ساعدی برای کمک به حسین به جمع آوری پول و سلاح پرداخت. مسلم بن عقیل نیز به حسین پیام فرستاد که همه کارها بخوبی پیش میرود و با آمدن او به کوفه رژیم بنی امیه سرنگون خواهد شد. حکمران کوفه در این زمان، نعمان بن بشیر بود که چون وظیفه خود را برای کشف ماموریت مسلم بخوبی انجام نداد، یزید او را از حکومت کوفه کنار گذاشت و عبیدالله بن زیاد را به جای او به حکومت آن ناحیه فرستاد. عبیدالله بن زیاد پس از ورود به کوفه جاسوسی بنام مغیل برای مسلم تعیین کرد و از جزییات فعالیتهای مسلم آگاه شد و سپس او را دستگیر و اعدام کرد. حسین که از این رویداد های ناامید کننده غافل بود و هنوز فکر می کرد در هنگام ورود به کوفه مردم این شهر با آغوش باز او را پذیرا خواهند شد با اعضای خانواده و پیروانش براه خود به سوی کوفه ادامه داد و حتی در ناحیه تنعیم یکی از کاروانهایی را که برای یزید کالا حمل می کرد مورد حمله قرار داد و اموال و شترهایش را تصرف کرد. هنگامی که حسین و همراهانش به ثعلبیه رسیدند او برای نخستین بار از رویداد هایی که بر ضدش انجام گرفته بود آگاه شد. باید در نظر داشت که آخوندها می گویند امامها به تمام زبانهای روی زمین سخن می گویند، پشت سرشان را می بینند، و از تمام رموز و اسرار جهان و پیش آمدهای آینده با خبر هستند. با این وجود معلوم نیست چرا حسین از تمام این رویدادها بی خبر بوده و حتی پسر عم خود مسلم را به کوفه فرستاده است تا اوضاع و احوال آنجا را بررسی کند و او را در جریان آگاه سازد. بهر حال پس از اینکه حسین از واقعیات رویدادها آگاهی حاصل کرد تصمیم گرفت به مدینه بازگشت کند ولی برادران مسلم معتقد بودند که باید چنگ کرد و انتقام خون برادرشان را گرفت. هنگامی که حسین جلوتر رفت مشاهده کرد که یک لشگر سوار نظام کوفی راه را بر او بسته است. در اینجا او به گونه جدی قصد بازگشت به مدینه را کرد اما فرمانده سربازان کوفی حر بن یزید که پس از آن به لشگریان حسین پیوست و در راه او کشته شد راه را بر او بست و وی را از اینکار بازداشت. صبح روز بعد عمر بن سعد ابی وقاص به چهار هزار نفر سرباز کوفی وارد صحنه شد و برای حسین پیام فرستاد که او چه نقشه ای دارد و چه می خواهد. حسین پاسخ داد که اهالی کوفه از او دعوت کردند به این منطقه بیاید ولی اکنون که از قول خود بازگشته و پذیرای او نیستند او تقاضا دارد به وی اجازه داده شود از سه کار یکی را انجام دهد. یا به حجاز برود یا به شام نزد یزید برود و موضوع اختلاف را به گونه خصوصی با او حل کند و یا اینکه عازم سرزمین دیگری شود و با مشرکین و کفار به جنگ بپردازد. عمر بن سعد شرایط پیشنهاد شده بوسیله حسین را به آگاهی عبیدالله بن زیاد رسانید. عبید اظهار داشت حسین یا باید با یزید بیعت کند و یا بیدرنگ مورد حمله قرار بگیرد. اگر شعارهای ثابتی که آخوندها و روضه خوانها روی منبر می دهند کمی به واقعیت های تاریخی رو کنیم معلوم می شود که براستی حس جاه طلبی و قدرت خواهی، حسین را به صحرای کربلا کشانید و او با آهنگ کسب قدرت و خلافت، خود و خانواده اش را قربانی ستمگریهای یزید و سپاهیانش کرد. ملایان و روضه خوانهای ایرانی می گویند حسین قیام کرد تا کشته شود و با شهادت خود اسلام را زنده کند و با دادن خون خود حقانیت شیعه گری را ثابت و نهال مذهب بر حق شیعه را آبیاری کند. یکی از ملایان بنام مهدی سراج انصاری در کتابش بنام شیعه چه می گوید صفحه209 می نویسد: نهضت حسینی برای سرنگون کردن کاخ ظلم و ستم بود، برای بلند کردن پرچم دین مقدس اسلام بود، و بهر خشنودی خدا بوده است. ولی بررسی نوشته های تاریخی بخوبی نشان می دهد که حسین فکر می کرد با کمک اهالی کوفه می تواند بر ضد یزید قیام کند او را نابود سازد و خود بر تخت خلافت تکیه زند. اما هنگامی که وارد صحنه کارزار شد متوجه گردید که موضوع غیر از آنست که او در ذهن و خیال می پرورانده است.(شعار ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند بخوبی نشان از این واقعیت تاریخی دارد). بنابراین یزید نه تنها قصد داشت خلافت را در خاندان بنی امیه نگهداری کند بلکه قلب او از احساس کینه و انتقام نسبت به خاندان بنی هاشم خالی نبود و اکنون فرصتی برایش ایجاد شده بود تا به شعله های سرکش انتقامجویی خود از خاندان بنی هاشم آبی بپاشد. گذشته از تمام مطالبی که در این بحث شرح داده شده یک استدلال منطقی و عقلانی ساده، تراژدی کربلا و کشته شدن حسین را که صدها سال است وسیله عوام فریبی ملایان شیعه گری و کسب و کار پر درآمد روضه خوانها شده است، برای ما حل و آشکار می کند. بدین شرح که کشته شدن حسین در صحرای کربلا بدون تردید از دو حال خارج نیست. یا به گونه ای که ملاها و روضه خوانها می گویند حسین تصمیم گرفته است برای نیرومند شدن و گسترش و اشاعه اسلام خود را در راه الله شهید کند و یا اینکه کشته شدن او سرنوشتی بوده که الله از پیش برایش مقدر کرده و حسین بر پایه سرنوشت از پیش تعیین شده میبایستی در روز دهم ماه محرم سال 60هجری قمری در صحرای کربلا به دست شمر ذی الجوش کشته شود. این دو فرضیه ناگزیر ما را به حقایقی غیر قابل انکار زیر رهنمون می شود:
1-با توجه به اینکه آیه195بقره در قران می گوید: با دستهای خود سبب هلاکت خویش نشوید.. حسین حق نداشته است جان خود را قربانی جاه طلبی اش بکند و برای تکیه زدن بر کرسی خلافت خود را به کشتن بدهد. حال که حسین فرمان الله را که در آیه195بقره ذکر شده نادیده گرفته و برای راضی کردن حس جاه طلبی اش خود را به کشتن داده، در واقع به ارتکاب فعل حرام دست زده است و از اینرو وی در پیشگاه الهی واجد ارج و منزلتی نیست. وانگهی حسین در راه رسیدن به قدرت خلافت نه تنها بر خلاف نص بارز آیه مذکور عمل کرده و خود را به کشتن داده، بلکه سبب کشته شدن 72نفر از اعضای خانواده اش و یارانش نیز شده و بنابراین با نادیده گرفتن آیه195بقره و به کشتن دادن خود و اعضای خانواده و یارانش از نظر مذهبی، انسانی لغزشکار، عصیانگر و قابل مجازات نیز بشمار می رود.
2-فرض کشته شدن حسین در نتیجه سرنوشتی که الله از پیش برایش مقدر کرده موضوع آیه145 آل عمران، 17انفال، 51توبه، 4ابراهیم، 96صافات است. زیرا این آیه می گوید: و شما نمی خواهید چیزی جز آنچه الله بخواهد... مفهوم تمام این آیات حاکی است که سرنوشت انسان از پیش مقدر شده و افراد بشر هیچ اختیاری در تغییر سرنوشت خود ندارند. بنابراین شهادت حسین در صحرای کربلا اراده و مشیت الله بوده و حسین به غیر از تن دادن به سرنوشتی که الله از پیش برایش مقدر کرده، هچ چاره و اختیاری نداشته است. از اینرو روضه خوانی آخوندها بالای منبرها و گریاندن مردم به سبب کشته شدن حسین حمل بر نارضایی مردم از اراده الله خواهد شد و روضه خوانی اخوندها و عزاداری و گریه و زاری پا منبریهایش به سبب کشته شدن حسین در واقع ابراز نارضایتی و شورش در برابر مشیت الله خواهد بود.
3-چون بر پایه مفاهیم آیات بالا جزییات اعمال افراد بشر از پیش بوسیله الله در سرنوشت آنها مقدر می شود، تا جایی که به قول امام غزالی که در واقع همان مفهوم قسمتی از آیه59انعام است که می گوید: حتی برگی بدون اجازه الله از درختی فرو نمی آید.. بنابراین یزید، عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد، شمرذی الجوشن، حرمله، خولی، و سایر افرادی که در کشته شدن حسین دست داشتند براستی اسباب و ابزاری برای اجرای مشیت الهی بوده و از اینرو لعن و سرزنش این افراد به منزله نفی اراده الله بشمار می رود.
به هر حال اگر از پوسته داستانهای ساختگی و خرافی و رسالتهای مذهبی بی پایه و یاوه هایی که روضه خوانها برای قتل حسین و رویداد کربلا شرح می دهند بیرون آییم و بخواهیم جنگ بین حسین و یزید را با دیدی منطقی و تاریخی نگاه کنیم باید به روش حسین در این جنگ تنها یک مزیت بدهیم و آن اینکه حسین به عنوان یک رهبر قبیله ای عرب در برابر پذیرش یکی از دو حالت جنگ و نابودی و یا تسلیم شدن و تن دادن به ذلت و خواری، او نخست را انتخاب کرد. نکته دیگری که نباید از شرح آن در این گفتار بازماند، موضوع شهربانو است که ملایان و نویسندگان شیعه گری او را دختر یزدگرد سوم پادشاه وقت پارس، می دانند و نوشته اند که حسین به توصیه پدرش علی با او ازدواج کرده و زین العابدین امام چهارم شیعیان ثمره این ازدواج بوده است. دلیل اینکه ملایان پا فشاری می کنند نشان دهند که حسین با شهربانو به اصطلاح دختر یزدگرد ازدواج کرده آنست که امامهای پس از حسین از نسل یزدگرد سوم هستند و با این کار ثابت کنند که خون ایرانی در نسل امامهای تازی جاری بوده و بدین وسیله بین مردم ایران و امامهای تازی یک پیوند احساسی بوجود آورند. محمد بن یعقوب کلینی در اصول کافی جلد2 صفحه386 و محمد باقر مجلسی در بحارالانوار جلد11صفحه4 این رویداد را که یکی از دروغهای شرم آور تاریخی و شبیه افسانه ای است که برای ملیکه مادر امام زمان ساخته اند، در نوشته های خود شرح داده اند. دلیلهای تاریخی بسیاری وجود دارد که ثابت می کند یزدگرد سوم هیچگاه دختری بنام شهربانو نبوده و حسین نیز بدون تردید در تمام درازای عمر خود با چنین دختری ازدواج نکرده است. یکی از دلایل نوشته های علی شریعتی در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی صفحه های94-95 می باشد. علی شریعتی در این کتاب گفتگویی را که مجلسی از قول امام جعفر صادق نقل کرده و مدعی است آن گفتگو به زبان عربی بین علی و شهربانو انجام گرفته، شرح داده و درستی چنین رویدادی را بسیار چندش آور توصیف کرده است. زیرا نه علی به زبان پهلوی ساسانی می دانسته نه شهربانو به زبان تازی سخن می گفته است. یک دلیل همه پذیر وجود دارد که بدون تردید ثابت می کند ولو اینکه به فرض محال یزدگرد سوم دارای دختری بنام شهربانو بوده که بوسیله تازیها اسیر شده، این دختر بنا به دلائل زمانی هیچگاه نمی توانسته است به عقد حسین درآید. آن دلیل عبارت از آنست که حسین در سال4هجری قمری زایش یافته و سال60قمری در صحرای کربلا کشته شده است. و بدین ترتیب 56سال عمر کرده است. جنگ قادسیه نیز در سال16 هجری روی داده و در این سال ایران به دست تازیها شکست خورده است. از دگر سو علی بن حسین (زین العابدین) در سال38هجری قمری زایش یافته است و در سال 95 قمری درگذشته است. با توجه به اینکه سالهای تاریخی ذکر شده در بالا قابل انکار نیستند اگر فرض کنیم یزدگرد دختری به این نام داشته که در جنگ قادسیه اسیر شده و به مدینه آورده شده باشد، چون در این سال16 هجری قمری حسین تنها12سال داشته، بنابراین او باید در دوازده سالگی با شهربانو ازدواج کرده باشد، در حالیکه می دانیم حسین هیچگاه در 12سالگی ازدواج نکرده است. حال با نگرش به گفته مشهور ما در زبان فارسی که می گوید فرض محال، محال نیست، اگر جنبه محال دیگری به سایر از محالات فرض شده در بالا بیافزاییم و فرض کنیم فرضیه بالا درست بوده و یزدگرد سوم دختری بنام شهربانو داشته و این دختر در جنگ قادسیه بوسیله تازیها اسیر و به مدینه آورده شده باشد و حسین در سن12 سالگی او را به عقد خود در آورده باشد، بنابراین زین العابدین باید حد بالا 5 سال پس از ازدواج حسین و شهربانو یعنی در سال38هجری قمری زایش یافته باشد. بنابراین از ملایان و روحانیونی که در صنعت دروغسازی قهرمانهای بدون رغیب هستند باید پرسش کرد، آیا این درست است که حسین و شهربانو در سال16هجری قمری با یکدیگر ازدواج کرده و مدت22سال رحم شهربانو به استراحت مشغول بوده است؟ آیا تا کنون ما ایرانیها برای آن بیگناهانی که برای دفاع از کشور خود به پا خواستند و به دست تازیهای وحشی، خونشان ناجوانمردانه و وحشیانه ریخته شد، زاری کرده ایم؟ دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب خود بنام تاریخ ایران پس از اسلام صفحه400 می نویسد: هنگامی که پس از شکست ایران در جنگ قادسیه تازیها زنها و کودکان ایرانیها را اسیر کردند و از نهاوند به مدینه آوردند ابولولو یا همان فیروز که عمر را کشت در آنجا ایستاده بود و دست به سر کودکان خردسال می کشید و برای آنها گریه می کرد.
و اما پس از اینکه جنگ کربلا پایان یافت و حسین و72 نفر یارانش کشته شدند و خانواده حسین اسیر و به دمشق اعزام گردیدند، یزید آنچنان با علی بن حسین(زین العابدین) که به سبب بیماری در جنگ شرکت نکرده و جان سالم بدر برده بود و خانواده حسین بن علی خوشرفتاری کرد که زین العابدین بدین مناسبت از یزید قدردانی کرد. یزید دستور داد خانواده حسین را با نهایت ادب و احترام به مدینه بازگشت دهند. فرمانده گروهی که خانواده حسین را در این مسافرت بدرقه می کرد، آنقدر نسبت به آنها مهربانی کد که زنان خانواده حسین دستبندهای خود را به نشانه سپاس و قدردانی به او هدیه دادند. و یزید هم در آخر با خواهر حسین ازدواج کرد. ولی پس از جنگ قادسیه، هنگامی که تازیها زنان و اطفال اسیر ایرانی را وارد مدینه کردند اطفال ایرانی را از مادرشان جدا کردند و آنها را به فروش رسانیدند و مادرانشان را بین لشگریان تازی تقسیم کردند. آنوقت آیا تا کنون ما برای این همه فجایع شرم آوری که تازیهای به اصطلاح مسلمان بر سر هم میهنان ما آوردند، انگشت تاسف به دندان گرفته ایم که برای شام غریبان زینب و سکینه و رقیه و غیره که همه از ساخته های ملایان است غمه بر سر میزنیم. تمام تاریخ نویسان معتبر اسلامی جهان: گوستارلوبون کتاب تمدن اسلام و عرب ترجمه محمد تقی فخر داعی صفحه90-160و علی دشتی کتاب 23سال صفحه272-278-279و بهرام چوبینه کتاب تشیع و سیاست در ایران جلد دوم صفحه34و سالنامه اسلام جلد دوم صفحه915و احمد بن یحیی البلاذری کتاب فتوح البلدان بخش مربوط به ایران ترجمه دکتر آذرتاش تهران انتشارات بنیاد فرهنگ ایران سال1346 صفحه55 عقیده دارند: که هدف محمد در ایجاد دین اسلام، کسب مال و منال و ثروت و غارت و چپاول اموال مردم بود، نه بنیادگزاری یک دین راستین آسمانی. پیش از اینکه بحث راجع به حسین را به پایان ببرم باید نکته ای را به آگاهی آن گروه از هم میهنان ارجمندی که پای منبر آخوندها برای امام حسین ملقب به مظلوم سینه چاک می زنند برسانم و این موضوع را از کتابهای فتوح البلدان نوشته بلاذری صفحه183 و تاریخ سیاسی اسلام نوشته دکتر ابراهیم حسن جلد اول ترجمه ابوالقاسم پاینده صفحه288 نقل می کنم: میدانیم که مردم طبرستان (مازندران در شمال کشور) سالهای زیادی در برابر یورش تازیها مبارزه و پایداری کردند، به گونه ای که طبرستان پیوسته پهنه نبردهای مردم ایران بر ضد حکومت تازیها بود. در خلافت عثمان تازیها آهنگ فتح طبرستان را کردند و عثمان برای این منظور سعید بن عاص حاکم کوفه را برای سرکوبی مردم طبرستان روانه داشت. امام حسن و امام حسین فرزندان علی بن ابیطالب نه تنها در این جنگ شرکت داشتند، بلکه جزو سرداران لشگریان سعید بن عاص بشمار می رفتند و رهبری این جنگها را به عهده داشتند بنا بر نوشته دکتر حسن ایراهیم حسن خدا می داند این دو امام محبوب مردم شیعه ایران چه کشتارهایی از مردم این کشور کرده اند.
محل خاک سپاری سر و بدن حسین بن علی
درباره محل خاک سپاری سر و بدن حسین بین نویسندگان و تاریخ نویسان مشهور و معتبر عرب عقاید گوناگون وجود دارد. نویسندگان و تاریخ نویسان عرب درباره دفن سر حسین دست کم شش عقیده به شرح زیر ابراز کردند:
1-بعضی از فقها بر پایه نوشته های کتابهای کافی، التهذیب، و سایر کتابها عقیده دارند که سر حسین را در کگنار جسد پدرش علی در نجف به خاک سپردند. برخی از کتابها نیز نوشته اند که امام جعفر صادق به فرزندش اسماعیل گفته است هنگامی که سر حسین را به دمشق بردند یک برده شیعه آنرا دزدید و در کنار پدرش علی به خاک سپرد.
2-عقیده دوم حاکی است که امام زین العابدین بیمار، سر پدرش را به جسدش وصل کرد و آنها را با یکدیگر در کنار جسد پدرش به خاک سپرد. بدیهی است بنا به نوشته حسن الامین به نقل از مسعودی در مروج الذهب درباره محل خاک سپاری جسد خود علی، در نجف نیز تردید وجود دارد. گذشته از آن به گونه ای که در بالا شرح داده شد نوشته های تاریخی محل خاک سپاری جسد علی را در نجف تایید نمی کنند.
3- یزید سر حسین را برای عمر سعید بن عاص به مدینه فرستاد که وی آنرا در معرض مشاهده اهالی مدینه قرار دهد و در انجا سر حسین را در کنار آرامگاه مادرش فاطمه زهرا به خاک سپارند.
4-بر پایه عقیده چهارم، ثبت الجوزی از ابن ابی الدنیا نقل می کند که سر حسین را در خانه یزید در دمشق یافتند و آنرا کفن کردند و در باب الفردیس به خاک سپردند. این عقیده را البلاذری و الواقی تایید کرده و معتقدند که سر حسین نزدیک مسجد اموی در دمشق به خاک سپرده شده است.
5-عقیده پنجم حاکی است که یزید سر حسین را در کنار فرات فرستاد و در آن محل دفن شد و سپس مسجد بزرگی در آن منطقه بنا گردید.
6-عقیده ششم آنست که خلفای فاطمیه در مصر به حاکم عسقلان دستور دادند، سر حسین را از باب الفردیس به مصر بفرستند و پس از اینکه سر حسین از باب الفردیس به عسقلان آورده شد، به مصر گسیل گردید و خلفای فاطمیه آنرا در مصر در محلی که راس الحسین نام دارد دفن و ضریحی برای آن بر پا کردند که اکنون زیارتگاه قرار دارد. حسن الامین نویسنده دائره المعارف شیعه در اسلام که این مطالب از او اقتباس شده است، این عقیده را از سایر گفته ها به واقعیت نزدیک تر میداند. همین نویسنده می نویسد: در دمشق گورستانی وجود دارد که گورستان در کوچک نامیده می شود در این گورستان ضریحی وجود دارد که روی سنگ آرامگاه واقع در آن نوشته شده است این مقبره محل دفن سرهای عباس بن علی، علی اکبر بن حسین و حبیب بن مظاهر است. ضریح مذکور را بعدها خراب کردند و آنرا نوسازی کردند. نویسنده مذکور معتقد است با توجه به اینکه یزید برای ارضای نفس خودخواهی و نمایش پیروزی اش بر حسین، دستور داد سرهای کشته شدگان را به دمشق برده و در معرض تماشای همگانی قرار دهند، بنابراین می توان گفته مذکور را پذیرا شد و باور نمود که سرهای افراد نامبرده در دمشق دفن شده است. پس از پایان جنگ کربلا سربازان عمر بن سعد سرهای کشته شدگان مهم را با خود به مرکز خلافت یزید در دمشق بردند و بدنهای بدون سر آنها را در محل کارزار ترک کردند. پس از اینکه لشگریان ابن سعد محل جنگ را ترک کردند، افراد طایفه بنی اسد که در آن نواحی زندگی می کردند جسد حسین و سایر کشته شدگان را در آن محل دفن کردند و سپس طرفداران حسین یک ضریح معمولی روی آرامگاه حسین بنا کردند. پس از مرگ یزید پیروان حسین در محل آرامگاه او مسجدی نیز بوجود آوردند. ضریح و مسجد کنونی مذکور تا زمان هارون الرشید خلیفه عباسی وجود داشت تا اینکه وی آنرا ویران کرد و دستور داد درخت سدری را نیز که در آن محل وجود داشت از بین بردند. محمد بن ابیطالب می نویسد: بعد از اینکه هارون الرشید ضریح و مسجد محل دفن حسین را ویران کرد مامون خلیفه عباسی از نو آنرا بنا کرد. طبری می نویسد: در زمان خلافت متوکل عباسی، عبدالله بن محمود حاکم مدینه آگاهی یافت که امام هادی امام دهم شیعیان برای نیرومند کردن شیعه امامیه تلاش می کند و موضوع را به متوکل عباسی گزارش داد. دو سال بعد، متوکل عباسی آگاهی حاصل کرد که مردم السواد در سرزمین نینوا جمع می شوند و به زیارت مرقد حسین می پردازند و آن منطقه مرکز ارتباطات و فعالیتهای شیعیان علوی شده است. از این رو او که به شدت از علی و خاندان او نفرت داشت در سال237قمری دستور داد که مقبره حسین و حتی خانه ها و ساختمانهای اطراف آنرا ویران کنند و زمین آنرا شخم بزنند و در آن آب بیندازند و در آنجا زراعت نمایند. متوکل عباسی همچنین دستور داد از رفت و آمد مردم به آن منطقه جلوگیری شود. پس از قتل خلیفه متوکل عباسی پسرش المعتضد که دوست خاندان علی بود به جانشینی او به خلافت رسید و بر پایه نوشته ملا محمد باقر مجلسی در بحارالانوار دستور داد آرامگاه و ضریح حسین را دوباره بنا کنند و به شیعیان نیکی های بسیار کرد. در زمان خلافت المعتضد خلیفه عباسی، محمد بن زیاد از نواده های حسن بن علی بن ابیطالب که ملقب به الداعی الصغیر بود و پادشاهی طبرستان را بر عهده داشت، دستور داد برای آرامگاههای حسین و علی ضریحهای تازه ای بسازند. ساختمان این ضریحها بین سالهای279-289 قمری پایان پذیرفت. در سال 269قمری عضدالدوله دیلمی از شاهان آل بویه ضریحهای علی و حسین را با شکوه و جلال فراوان نوسازیی کرد و اموال بسیاری وقف آن نمود و هر سال به زیارت مرقد حسین می رفت. عضدالدوله دیلمی گذشته از نوسازی شکوهمندانه ضریح حسین و وقف اموال زیادی برای ضریح، به افرادی نیز که در حوالی مدفن حسین بسر می بردند کمکهای مالی فراوانی نمود. بنا بر نوشته ابن اثیر در شب14 ربیع الاول سال407قمری دو شمع بزرگی که روی آرامگاه حسین مشتعل بود فرو افتاد و سبب آتش سوزی ضریح شد. از اینرو الحسن بن مفتی بن سهلان ابو محمد المیرازی وزیر پادشاه آل بویه آنرا دوباره بازسازی کرد. این همان ضریحی است که ابن بتونه در مسافرت سال727قمری خود آنرا زیارت کرده و شرح آنرا در کتاب خود آورده است. در سال767 قمری سلطان اویس ایلخانی از شاهان مغول ساختمان جدیدی را برای حرم حسین آغاز کرد که در سال786قمری بوسیله پسرش امد ایلخانی پایان یافت. در سال930قمری سلطان اسماعیل صفوی به زینت ضریح حسین پرداخت و در سال1048قمری سلطان مراد چهارم امپراطور عثمانی گنبد آنرا بنا کرد. در سال1135قمری همسر نادر شاه افشار پول فراوانی برای ساختن محوطه سبز اطراف حرم حسین بن علی هزینه کرد و در سال1232قمری فتحعلی شاه قاجار دستور داد ضریح حسین را نوسازی کنند. در سال1216قمری سعود بن عبدالعزیز بن محمد بن سعود که وهابی بود با لشگری از نجف وارد عراق شد و بیشتر ساکنان کربلا را اعم از مردان سالخورده و زنان و کودکان قتل عام کرد، حرم حسین را ویران کرد و تمام اموال و متعلقات آنرا غارت کرد و حرم حسین را تبدیل به اصطبل اسبان سربازان خود کرد. در سال1258(1843 میلادی) یکبار دیگر سرزمین کربلا بوسیله نجیب پاشا فرمانده لشگر امپراطوری عثمانی غارت گردید. ضریح فعلی حسین در کربلا با آنهمه زرق و برق و تجملات و گنبد طلایی در سال1850میلادی بوسیله ناصر الدین شاه قاجار بنا گردیده است.
خلافت عباسیان و اثر آن در رشد شیعه گری
کشتار بیرحمانه حسین و یارانش در سال680-660 در کربلا سبب شد که یک جبهه رادیکال در شیعیان علی بوجود آید. اهالی کوفه که بر خلاف قول پیشین خود به حسین پشت کرده بودند، به سختی از کرده خود نادم شدند و در سال685-665، مختار بن ابی عبید ثقفی به منظور مخالفت و مبارزه با بنی امیه و گرفتن انتقام خون حسین و نابود کردن قاتلان او رهبری شیعیان علی را بر عهده گرفت. این رویداد تاریخی استخوان بندی شیعه گری را استوار کرد و ایدئولوژی شیعه گری را به عنوان یک مذهب رادیکال در درون اسلام شکل و هستی داد. مختار بن ابو عبید ثقفی امامت زین العابدین را قبول نداشت و یکی دیگر از پسران علی بن ابیطالب بنام محمد حنیفه را که شخصی گوشه گیر بود و تمایلی به امامت نداشت، به عنوان امام و مهدی زمام شیعیان معرفی کرد. بر خلاف حسن بن علی و حسین بن علی، محمد حنیفه فرزند فاطمه زهرا دختر محمد نبود و از همسر دیگر علی بنام خوله بنت جعفر بن قیس که یک کنیز حنفی بود، زایش یافته بود و از اینرو محمد حنفیه خوانده می شد. گروهی که از محمد حنفیه پشتیبانی می کردند، کیسانیه خوانده می شدند. کیسانیه از نام ابوامرا کیسان فرمانده لشگر مختار و رهبر سپاهیان غیر عرب گرفته شده بود. سپاهیان غیر عرب که برای نخستین مرتبه به گروهی شیعیان افزوده شدند و بیشتر آنها را فرزندان ایرانیهایی که پس از جنگ قادسیه به اسارت گرفته شده بودند تشکیل می دادند و موالی نامیده می شدند. ابن اثیر در کامل، کتابی که گروهی ایران شناس روسی بنام تاریخ ایران آن را نوشته اند ترجه کشاورز صفحه159 می گوید: موالی را با پای پیاده و شکم گرسنه به میدان جنگ میفرستادند و استفاده از اسب یا شمشیر را در هنگام جنگ برای آنها منع کرده بودند و از غنائم جنگی هیچ سهمی به آنها نمی دادند. تازیها اسیران ایرانی را به کار نوکری و غلامی خود می گماشتند و با ایرانیها در یک صف حرکت نمی کردند. از عمر پزسش کرده اند با ایرانیهای اسیر چه خواهی کرد پاسخ داده است: مسلمانان آنها را تا زنده هستند می خوردند زمانی که ما و آنها مردیم کودکان ما کودکان آنها را تا زنده اند خواهند خورد. یکی از اقدامات اصلاحی مختار ثقفی آن بود که دستور داد سربازان عرب و غیر عرب یا همام موالی اجازه داشته باشند در جنگ از اسب و شمشیر استفاده کنند. مختار با لشگری که در کوفه بوجود آورد موفق شد بر مخالفان خود و کسانیکه در قتل حسین دست داشتند پیروز شوند و عبیدالله بن زیاد، عمربن سعدابی وقاص (فاتح ایران) و شمر ذی الجوشن و گروهی دیگر از دستیاران آنها را با شکنجه و عذاب به قتل رسانید. سرانجام خود او با هفت هزار نفر از همراهانش یکسال بعد به دست مصعب برادر ابن زبیر کشته شد. قتل مختار و مرگ محمد حنیفه در سال700میلادی نتوانست جنبش کیسانیه را خاموش کند و این جنبش اصول و قواعدی را برای مذهب شیعه گری بوجود آورد. کیسانیه معتقد بودند سه خلیفه ای که پیش از علی خلافت می کردند غیر قانونی و غاصب بودند و علی و سه فرزندش حسن، حسین، محمد حنیفه را جانشینان اصیل و بر حق محمد بن عبدالله میدانستند. بسیاری از پیروان حنیفه اعتقاد داشتند محمد حنیفه نمرده بلکه غیبت کرده است و دوباره ظهور خواهد کرد و با عدل و داد بر دنیا حکومت خواهد کرد. پیروان کیسانیه همچنین معتقد بودند که در هنگام رجعت محمد حنیفه پیش از روز قیامت گروهی از مردگان زنده خواهند شد و او را در به کیفر رسانیدن گناهکاران یاری خواهند داد. پس از در گذشت محمد حنیفه شاخه ای از کیسانیه که هاشمیه نامیده می شدند خط امامت را ادامه دادند و پسر محمد حنیفه بنام ابوهاشم را امام و جانشین او خواندند. بر خلاف محمد حنیفه که شخص ساکت و غیر فعالی بود و به امامت تمایلی نداشت، ولی هاشم بسیار پر جنب و جوش بود و شیعه گری را سازماندهی کرد. ابوهاشم در سال717 میلادی در گذشت و فرقه هاشمیه درباره جانشینی او به چندین گروه تقسیم شدند. بیشتر آنها محمد بن علی یکی از نواده های عباس عموی پیامبر را امام و جانشین ابوهاشم برگزیدند. این گروه به ظاهر خود را مذهبی نشان می دادند ولی براستی هدف جنبش آنها سیاسی بود. افراد این گروه از زمان درگذشت محمد بن عبدالله آرزوی رسیدن به حکومت و خلافت داشتند و در خراسان برای رسیدن به هدف خود یک جنبش زیر زمینی بر ضد خلفای اموی تشکیل داده بودند و سرانجام موفق شدند در سال750میلادی خلافت سلسله بنی امیه را براندازند و خود خلافت را بدست گیرند. خلفای عباسی نخست از شیعیان هواخواهی می کردند و عقیده داشتند خلافت باید در خاندان محمد جریان داشته باشد. اما بزودی خود را از شیعیان جدا ساختند و در صدد جلب پشتیبانی سایر مسلمانان برای خلافت خود برآمدند. شیعیان نیز پیوند خود را به فرزندان و زاده های علی و فاطمه منحصر کردند. در زمان خلافت المهدی خلیفه عباسی785-775 میلادی شیعیان به پشتیبانی علی محمد النفس الزکیه به شورش وسیعی دست زدند که بوسیله نیروهای خلیفه سرکوب شد. پس از شکست شورش مذکور خلیفه المهدی وجود هرگونه پیوند نسلی بین خلفای عباسی و ابوهاشم و علی بن ابیطالب را انکار کرد و حتی اعلام داشت که نسل امامهای شیعیان شاخه عباسیان نیز به عباس و اسلاف خود او بر می گردد. این رویداد سبب نابودی شاخه شیعه گری در عباسیان شد. فرقه کیسانیه بعدها بوسیله شیعیان بنیادی و معتدل در کوفه بی اعتبار شناخته شد و پس از روی کار آمدن خلفای عباسی از هم متلاشی و در پایان قرن دوم هجری قمری بکلی نابود گردید. پس از متلاشی شدن فرقه کیسانیه شیعیان امامیه که شاخه رادیکال شیعه گری را تشکیل می دادند جای آنها را گرفتند و پیوند نسلی امامها را به علی بن ابیطالب، حسن و حسین و فرزندان آنها مربوط ساخت. قتل حسین در سال60-680، توجه شیعیان را به وظیفه امام جلب توجه کرد و چون در پایان دوره خلافت اموی، اصول و مقررات متضادی برای شیعه گری بوجود آمده و پیروان این فرقه نمی دانستند چگونه احکام و فرایض مذهبی درست را از نادرست تشخیص دهند، از اینرو این کار را بر عهده امام گذاشتند. نخستین کسی که وظیفه تدوین فقه اسلامی را بر عهده گرفت محمد بن علی ملقب به باقر امام پنجم شیعیان است. محمد باقر از سیاست بدور بود و در تقیه کامل بسر می برد و عمر خود را صرف تدریس فقه و اصول قران و ایجاد تحکیم اصول فقه شیعه کرد و در واقع فقه شیعه گری را بنیاد نهاد. نکته بسیار جالب توجه در شرح زندگی امام محمد باقر آنست که وی سمت مشاور اقتصادی عبدالملک خلیفه عباسی را که به مذهب شیعه گری عقیده نداشت و خلیفه غاصب نام گرفته بود، پذیرش کرد و در امور اقتصادی مشاور خلیفه بود. ملا محمد باقر مجلسی در کتاب خود بنام بحارالانوار جلد یازدهم می نویسد: یکروز تابستان که آفتاب سوزانی همه جا را فرا گرفته بود مردی بنام محمد بن منکدر در نواحی خارج مدینه، مر فربه و درشت اندامی را مشاهده کرد که همراه چند نفر دیگر به مزارع و کشتزارهایش سرکشی می کند. وی با خود اندیشید، این چگونه شخصی است که زیر این آفتاب سوزان خود را به امور دنیوی مشغول ساخته است. هنگامی که به شخص نامبرده نزدیک شد، مشاهده کرد که وی امام محمد باقر است که نفس زنان و عرق ریزان مشغول بررسی کشتزارهایش می باشد. بدین ترتیب معلوم می شود که همه اعضای خانواده نبوت و امامت پولدار و ثروت دوست بودند و لافهای بی پایه ملایان در اینکه خاندان نبوت و امامت اسلامی فقیر و تنگدست بودند، گزافهایی است که برای جلب مردم به ایدئولوژی شیعه گری و رونق دادن به دکان پر تزویر دینفروشی خود، موعظه می کنند. چند سال پس از درگذشت امام محمد باقر، برادرش زید بن علی به کوفه وارد شد و بر ضد خلیفه اموی، هشام بن عبدالملک شورش کرد. اگرچه گروه زیادی از شیعیان کوفه و همچنین پیروان پیشین برادرش امام محمد باقر، از قیام او پشتیبانی کردند، ولی چون وی خلافت ابوبکر، عمر و عثمان را مشروع و بر حق می دانست و حاضر نشد آنها را ربایشگر خلافت مسلمانان بشمار آورد و تکفیرشان کند، از اینرو پیروان بنیادی تر برادرش امام محمد باقر از پشتیبانی او خودداری کردند و به پسر امام محمد باقر، یعنی امام جعفر صادق که مانند پدرش از سیاست دوری می جست و در تقیه کامل بسر می برد، روی آوردند. اگر چه شورش زید بن علی بر ضد خلیفه اموی هشام بن عبدالملک بجایی نرسید و زید در سال740میلادی بدست نیروهای خلیفه اموی مقتول شد، ولی فرقه مذهبی او بنام زیدیه پس از او زنده ماند. فرقه زیدیه در عقیده خود مبنی بر حقانیت امامهایشان در رهبری اسلامی و محکوم کردن سایر مسلمانان از اینکه با عقیده مذهبی آنها مخالفت می کردند، سختگیر نبودند، ولی عقیده داشتند، باید در برابر آنهایی که مقام خلافت را به نادرستی غصب کرده اند با تمام نیرو ایستادگی و جنگ کرد. بر خلاف فرقه شیعه زیدیه، پیروان مذهب شیعه امامیه به سبب اینکه سایر مسلمانان، حق امامهای انها را در رهبری جامعه اسلامی نادیده گرفته و از اینرو به ارتداد و بیدینی گرائیده بودند، بکلی پیوند خود را با آنها گسیختند و به پیروی کورکورانه و ستایش از امامهای خود پرداختند و بدین ترتیب فرقه شیعه امامیه خود را از سیاست کنار کشید. واژه رافضی و یا بدعتگزار که پیروان مذهب تسنن نسبت به شیعیان بکار می برند، نخست بوسیله فرقه زیدیه درباره شیعیان امامیه بکار گرفته شد، بدین شرح که خودداری فرقه شیعه امامیه از دخالت در سیاست و قیام بر ضد ربایشگران رهبری مسلمانان سبب شد که فرقه شیعه زیدیه آنها را رافض و یا بدعتگزار خواندند. واژه رافضی که نخست بوسیله پیروان زیدیه درباره شیعه امامیه بکار می رفت کم کم بوسیله سنی ها مورد استفاده قرار گرفت و سنی ها نیز این واژه را برای پیروان شیعه امامیه که معتقد بودند، سه خلیفه پیش از علی ربایشگر مقام خلافت مسلمانان بودند، بکار بردند. گروهی از اعضای معتدل زیدیه که در کوفه بسر می بردند و مخالف مبارزه و نبرد مسلحانه بر ضد خلفای اموی بودند، با پذیرش علی بن ابیطالب به عنوان خلیفه چهارم(خلفای راشدین) بوسیله سنی ها جلب شدند.
شیعه امامیه
عبدالقاهر بغدادی در کتاب الفرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلامی تر جمه محمد جواد شکوری چاپ تهران انتشارات اشراقی سال1358خورشیدی صفحه117 می نویسد: امام محمد باقر در سال117هجری قمری درگذشت و جعفر بن محمد ملقب به صادق به عنوان امام ششم شیعیان جانشین او شد. جعفر بن محمد برای منصور عباسی پیشگویی کرد که او به خلافت خواهد رسید. چون بعدها پیشگویی جعفر بن محمد تحقق یافت و منصور به خلافت رسید از اینرو به پاس این خوش نیتی به جعفر بن محمد لقب صادق داد و او بنام امام جعفر صادق مشهور شد و این لقبی که منصور عباسی به جعفر بن محمد داد، برای همیشه روی وی ماند. در زمان جعفر صادق انقلابات فراوان و تحولات بسیاری در کشورهای اسلامی روی داد و گروههای بسیاری از مسلمانان بر ضد خلافت بنی امیه قیام کردند و با جنگهای خونینی سر انجام سبب سرنگونی خلافت بنی امیه شدند. امام جعفر صادق خود را از تمام این جنگها و رویداد ها بر کنار نگهداشت و با تقیه کامل به تنظیم اصول و احکامی که پدرش درباره فقه شیعه اعلام داشته بود، اشتغال ورزید. علی میر فطروس در کتاب حلاج صفحه56 می نویسد: ابوسلمه خلال همدانی وزیر ابوالعباس سفاح اولین خلیفه عباسی که شخصیتی برجسته و میهن دوست بود، با توصه ابومسلم خراسانی نامه ها و پیامهای زیادی برای جعفر صادق ارسال داشت و او را به پذیرش خلافت دعوت کرد و تصریح نمود که او و ابومسلم خراسانی و تمام یاران و سپاهیان آنها از خلافت وی پشتیبانی خواهند کرد. اما جعفر صادق نامه ها و پیامهای ابوسلمه را اتش زد و از پذیرش مسولیت خلافت پرهیز کرد و به خاندان خود توصیه نمود از شرکت در فعالیتهای سیاسی خودداری کنند. امام جعفر صادق تا انجا از اصل تقیه پیروی می کرد که حتی به پیروانش دستور داد از مبارزه سیاسی بر ضد اهل تسنن دست بردارند و از نظر سیاسی از آنها فرمانبرداری کنند. بدین ترتیب جعفر صادق به شیعه گری که تا ان زمان جنبه یک حزب سیاسی داشت، شکل فرقه مذهبی دادو به عبارت دیگر جعفر صادق شیعه امامه را که با شیعه اثنی عشری تفاوت دارد بنیادریزی کرد و عمر خود را در راه تدوین و تکمیل اصول فقه شیعه گری و آموزش آنها به دیگران صرف کرد. یکی از نوآوریهای فلسفی و فقهی جعفر صادق تئوری اختیار در برابر جبر و تفویض است. موضوع جبر و تفویض از دیر باز مورد بحث گروههای گوناگون مذهبی و فلسفی بوده است. ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی در کتاب الملل و النحل جلد اول صفحه121 چاپ تهران سال1321خورشیدی می نویسد: چهار اصل منشاء و پایه اختلاف بین فرقه های گوناگون اسلامی دیده می شود که یکی از آنها موضوع جبر و اختیار است. مفهوم جبر آنست که آدمیان در انجام کردار و منش و حتی اراده فکر خویش از خود اختیاری ندارند و اعمال و رفتار و سرنوشت آنها از پیش بوسیله الله یا خدا مقدر شده است. اصول و احکام قران جبری است و مفهوم آیه59 سوره انعام می گوید حتی افتادن برگی از درخت را اراده و خواست الله می داند... و انسان را آلت بی روح و بی اراده ای فرض می کند که به اراده الله جنبش و حرکت و حتی فکر می کند. آیه30دهر نیز می گوید: و شما نمی خواهید چیزی جز آنچه الله بخواهد. در قران آیات زیادی وجود دارد که افکار و منش و کردار انسان را جبری می داند از جمله آنها آیه های145آل عمران، 17انفال، 51توبه، 4ابراهیم، 96صافات، 23-24کهف و غیره. در اسلام حتی احادیث و روایاتی وجود دارد که می گوید پیش از آنکه نطفه مرد در رحم مادر قرار بگیرد الله سرنوشت جنین را تعیین کرده است. مرتضی حسنی رازی در کتاب تبصره العوام فی معرفه الانام، به کوشش عباس اقبال صفحه52 می نویسد: در زمان خلافت عبدالملک بن مروان68-65قمری عبدالله بن زبیر که مدعی خلافت بود، بوسیله حجاج بن یوسف ثقفی سردار جنگی عبدالملک بن مروان مورد تعقیب قرار گرفت و به خانه کعبه پناه برد و در آنجا تحصن اختیار کرد و فکر می کرد که چون خانه گعبه برای مسلمانان جنبه مقدسی دارد و به گفته آیه125بقره که می گوید هر کس به خانه کغبه پناه بیارد جانش در امان خواهد بود، در آنجا جانش در امان می ماند، ولی حجاج بن یوسف ثقفی برای دستگیر کردن عبدالله بن زیبر خانه کعبه را با منجنیق ویران کرد و او را دستگیر ساخت و به قتل رسانید. این رویداد نشان می دهد که برای آنهایی که بنام اسلام حکومت می کردند، هدفهای سیاسی و منافع شخصی به مراتب بیش از مقدسات مذهبی و ارزشهای معنوی وابسته به دین و مذهب اهمیت داشته است. وضع سیاسی و اجتماعی امروز ایران برهان بارز و روشنی به دلایل پیش گفته شده می افزاید. زیرا گروهی ملای بی نام و نشان با حیله و ترفند بر کرسی قدرت تکیه زده و بنام دین و مذهب و الله چنان فجایع و جنایاتی در این کشور مرتکب شده اند که سینه تاریخ از ثبت آنها آرزم دارد. امام جعفر صادق معتقد است، امام برای انجام رسالت خویش که هدایت و ارشاد افراد جامعه اسلامی است، معصوم است و چون معصوم است باید مصونیت کامل داشته باشد. بغدادی در کتاب الفرق بین الفرق صفحه280 می گوید: دلیل اینکه امامها معصوم هستند اینست که پیامبر معصوم است. اینگونه استدلال از طرف فقها و نویسندگان مذهبی در امور دین درست شبیه آنست که یک شخص کلاهبردار بنام آ ادعا کند که او انسانی درستکار و بیگناه است. آنوقت یکی از وابستگان او بنام ب دست به گناهی بزند و در زمانی که رفتار خطا آمیز او مورد پیگیری قرار گیرد او ادعا کند چون فرد آ که از خاندان ماست ادعا کرد که معصوم است، پس بیگناه است. در کتاب محمد در مدینه نوشته دانشگاه آکسفورد سال1956 صفحه324می نویسد: محمد بدن نیمه عریان زینب دختر جحش، همسر پسر خوانده اش را از لای در مشاهده کرد و عاشق او شد و به قول عایشه او را بدون عقد ازدواج و حتی بدون تشریفات مذهبی که برای دیگر مسلمانان وضع کرده بود به زنان حرمسرایش اضافه کرد و همان شب با او همخوابگی کرد. و در همان وقتها که کنانه بن ربیع رییس یهودیان خیبر را که از اعتراف به محل پنهان کردن جواهراتش خودداری کرده بود، زیر شکنجه کشت و زن زیبای او صفیه را به رختخواب برد. در مورد دیگری محمد در جریان قتل عام مردان طایفه یهودی بنی قریظه، ریحانه زن زیبای یکی از جوانان مقتول آن طایفه را برای خود تصرف کرد. و نیز در جنگ با طایفه یهودی بنی مصطلق، جویریه زن زیبایی را که همسر پسر عمویش این ذوالشفر بود و در جنگ مذکور کشته شده بود، به زنان حرمسرایش اضافه کرد. بعلاوه به قول وات، دانته، ولتر و سایر نویسندگان، هنگامی که انسان فکر می کند چگونه محمد آنهمه دروغهای بالدار را بنام الله و فرمانهای چون و چرا ناپذیر آسمانی به مردم تزریق و تحمیل کرد، خرد انسان از حیرت و شگفتی در می ماند. آنوقت جالب است که ما امام را به سبب معصوم بودن پیامبر معصوم و بیگناه و مصون از خطا بشناسیم. به دلیل قدرت خواهی های سیاسی و اجتماعی از راههای مذهبی است که شهرستانی در الملل و النحل صفحه12 و نوبختی در فرق الشیعه صفحه53 نوشته اند، در تاریخ اسلام هیچ عاملی به اندازه امامت سبب برادر کشی مذهبی و خونریزی نشده است. به هر جهت امام جعفر صادق نیز مانند پدران و اجدادش دارای ثروت و املاک و اموال زیاد بود و زمینداری و باغداری می کرد. به گونه ای که از کلینی در کتاب فرع کافی جلد پنجم باب معشیعت بر می آید: جعفر صادق باید از شیک پوشان عصر خود بوده است. کلینی می نویسد: سفیان ثوری بر امام صادق وارد شد و مشاهده کرد، امام جامه ای سفید و بسیار لطیف مانند پرده ای که سفیده تخم مرغ را می پوشانید، بر تن کرده است به گونه ای که بدن وی از زیر جامه بخوبی قابل مشاهده بوده است. سفیان ثوری به وی می گوید: این جامه زیبنده تو نیست. تو بجای اینکه خود را با زیور دهی دنیا آلوده سازی بهتر است خود را با جامه زهد و تقوی زینت دهی. گذشته از آن، به گونه ای که در گذشته شرح داده شد به نوشته کلینی صفحه های 488-489: امام جعفر صادق خود اعتراف کرده است که ثروت او از تمام اهالی مدینه بیشتر بوده است. به علاوه امام جعفر صادق به پیروی از جد طاهرش محمد بن عبدالله که از طرف الله فرضی اش آیه های 103توبه و آیه12مجادله را نازل کرد و از طرف الله به مردم دستور داد به پیامبر صدقه بدهند تا نفسشان پاک شود، امام جعفر صادق نیز به پیروی از آموزش جدش می گوید: من در حالی که ثروتم از اهالی مدینه بیشتر است بازهم از شما پول می گیرم زیرا هدفم اینست که شما پاکیزه شوید. بدین ترتیب امام جعفر صادق نه تنها برای افراد امت شیعه اجتهاد کرد که به او پول بدهند، بلکه منتی نیز سربار آنها نمود و گفت: هنگامی که به من پول می دهید نفس شما پاکیزه می شود. با این شرح معلوم می شود که پیوند بین پول و پاکیزگی دانشی است که تنها امام آنرا می فهمد و بس. زیرا اگر رد کردن پول از خود، انسان را پاکیزه می کند، باید شخصی را که پول بر او وارد می شود نیز کثیف کند، ولی با کمال شگفتی در منطق دیالکتی پیامبر و امام اگرچه پول دارای سرشت کثیف کننده است، هنگامی که از افراد امت به جیب پیامبر و امام ریخته می شود سرشت کثیف کننده اش180 درجه فراگشت شیمیایی پیدا می کند و در طهارت و معصومیت پیامبر و امام تغییری بوجود نمی آورد. پس از درگذشت امام جعفر صادق در سال148قمری و 765میلادی بین پیروان امامیه درباره جانشینی او اختلاف و انشعاب بزرگی بوجود آمد. امام جعفر صادق در زمان حیات خود از بین هفت پسرش، اسماعیل پسر ارشدش را به جانشینی خود برگزیده بود، ولی وی پیش از امام جعفر صادق در سال145قمری درگذشت. پس از مرگ اسماعیل، گروهی از پیروان امامیه مرگ او را انکار کردند و گفتند اسماعیل نمرده بلکه غیبت کرده است و دوباره رجعت خواهد کرد و پسرش محمد را برای جانشینی او به عنوان امام هفتم برگزیدند. گروه دیگری عقیده داشتند که چون اسماعیل در زمان پدرش درگذشته است، از اینرو امامت با مرگ او پایان یافته است. افراد این گروه را اسماعیلیه خواندند. فرقه اسماعیلیه تنها به هفت امام اعتقاد دارند و از اینرو آنها را سبعیه و یا هفت امامی می خوانند. چون با مرگ اسماعیل، جانشینی امام جعفر صادق با تردید و اختلاف روبرو شد، بیشتر پیروان امام جعفر صادق در ابتدا بزرگترین پسر او بنام عبدالله الافتح را به جانشینی او برگزیدند. این گروه که فرقه افتحیه و یا عماریه نامیده شد و شمار قابل توجهی پیرو داشت، تا اواخر قرن چهارم قمری در کوفه مورد توجه قرار داشت. عبدالله افتح نیز چند ماه پس از اینکه نامزد امامت هفتم شد، بدون اینکه پسری از خود باقی بگذارد، درگذشت و از اینرو پیروان امام جعفر صادق به پسر دیگرش موسی کاظم روی آوردند و او را امام هفتم شیعه دوازده امامی خواندند. بدین ترتیب بسیاری از فرقه های شیعه گری که ما برای کوتاه کردن کلام وارد ژرف چگونگی پیدایش و فروریزی آنها نخواهیم شد، در قرون وسطی بوجود آمدند و بتدریج در درازای تاریخ از بین رفتند و نشانه ای از خود بجای نگذاشتند. آن گروه از فرقه های شیعه گری که تا به امروز پای برجاست عبارتند از: 1-شیعه زیدیه که بیشتر در یمن بسر می برند 2-اسماعیلیه که در شبه قاره هندوستان ساکن هستند 3-امامیه که بیشترشان در ایران و جنوب عراق و نیز شبه قاره هندوستان، افغانستان، لبنان و غیره بسر می برند. اهمیت شیعه امامیه نسبت به سایر مذاهب شیعه دارای چند دلیل است. نخست، شمار پیروان آنها که از قرن شانزدهم که دودمان پادشاهی صفویه در ایران روی کار آمد، رو به افزونی گذاشت و اکثریت را بین سایر فرقه های شیعه گری بوجود آورد و در حال حاضر در حدود 10درصد پیروان اسلام در دنیا را تشکیل می دهند. در حالیکه از قرن شانزدهم به بعد، شمار پیروان شیعه امامیه بدین ترتیب اکثریت را در بر گرفت، ولی شیعه های زیدیه و اسماعیلیه به حالت نخست باقی ماندند. دلیل دیگر اهمیت فرقه امامیه آنست که معتقدات مذهب شیعه گری امامیه حد میانه شیعه زیدیه(که تا اندازه ای به مذهب تسنن نزدیک است) و شیعه اسماعیلیه(که از اسلام صدری بسیار فراتر رفته است) می باشد. موسی الکاظم که در مقام امام هفتم شیعیان پابرجا شد، فرزند چهارم امام جعفر صادق است. او نیز مانند پدرش جعفر صادق عمر اقامتش را در تقیه و دوری از سیاست گذرانید. از موسی بن جعفر، شمار 18پسر و 23دختر از کنیزهای گوناگون باقی ماند. بی دلیل نیست که او گفته است: اگر همه دنیا و ثروت آنرا به من بدهند، حاضر نیستم یک شب بدون زن صبح نمایم. موسی بن جعفر نیز از ثروتمندان و زمینداران بزرگ زمان خود بوده است. بسیاری از پیروان موسی بن جعفر مرگ او را انکار می کنند و اظهار داشتند او نمرده بلکه بزودی به عنوان مهدی یا امام زمان ظهور خواهد کرد. این افراد علی الرضا را به عنوان امام هشتم شیعه دوازده امامی برسمیت نمی شناختند، با این وجود، او و جانشینانش را تا ظهور مهدی(موسی بن جعفر)، نماینده او در روی زمین فرض می کردند. این فرقه که وقیفه و یا واقفه نامیده میشد، دارای پیروان قابل توجهی بود و با فرقه ای که بعدها دوازده امامی نامیده شد، رقابت می کرد. موسی بن جعفر امام هفتم شیعیان دوازده امامی، در سال183قمری در زندان هارون الرشید درگذشت. ولی بدیهی است که شیعیان عقیده دارند موسی بن جعفر در زندان هارون الرشید کشته شد و علی بن موسی ملقب به رضا جانشین او گردید. هنگامی که مامون خلیفه عباسی جانشین پدرش هارون الرشید شد، از ترس اعراب در خراسان اقامت گزید و برای سروسامان دادن به دستگاه پوسیده خلافت عباسی، کوشش کرد بین شیعیان علی و عباسیان آشتی و یگانگی بوجود آورد. از اینرو علی الرضا را که در مدینه بسر می برد به خراسان فراخواند و از او دعوت کرد، ولیعهدی اش را بپذیرد. ولی کوشش مامون در این راه به جایی نرسید زیرا علی الرضا دو سال بعد درگذشت و معلوم شد که مامون او را با زهر مسموم و مقتول ساخت. نویسندگان و تاریخ نویسان از اینکه علی الرضا دعوت مامون خلیفه به اصطلاح زبایشگر عباسی را برای ولیعهدی پذیرفت، به شگفتی افتاده اند. برای مثال شادروان کسروی در کتاب شیعه گری صفحه6می نویسد: این خود پرسشی است که کسی که خود را از سوی خدا برگزیده برای خلافت میشناخت و خلیفه عباسی را جانی و غاصب میدانست، چگونه ولیعهدی او را پذیرفت. در زمان جانشینان علی الرضا یعنی سه امام نهم، دهم و یازدهم، تحولات و انشعابات چشمگیری در فرقه شیعه گری بوجود نیامد، ولی درگذشت حسن عسگری، امام یازدهم در سال260قمری و847میلادی که فرزندی برای جانشینی از خود بجای نگذاشت، در تاریخ شیعه گری نقطه عطف زمانی و تاریخی قابل توجهی ایجاد کرد و پیروان شیعه گری را در وضع بی ثبات و ناپایداری قرار داد. در واقع می توان گفت که با مرگ حسن عسگری، شیعه دوازده امامی از شکم تاریخ شیعه امامیه زایش یافت. زیرا تنها تفاوت بین شیعه امامیه و شیعه دوازده امامی و یا به زبان تازی شیعه اثنی عشری غیبت صغری و غیبت کبری به اصطلاح امام زمان است. تا زمانی که می گفتند مهدی قائم فرزند حسن عسگری روی زمین وجود دارد و بوسیله نواب اربعه اش یکی پس از دیگری با پیروان شیعه امامیه تماس می گیرد، یعنی تا پایان دوره 70ساله ای که از سال260قمری و 874میلادی آغاز و در سال329قمری و 941میلادی پایان یافت، و به اصطلاح غیبت صغری نامیده شده است، شیعه علی بنام شیعه امامیه مشهور بود. ولی از سال329قمری و 941میلادی که آخرین نایب از نواب اربعه مهدی قائم بنام علی بن محمد سیمری در بستر مرگ اعلام داشت که امام مهدی غایب شده و بنا به افسانه سازیهای نویسندگان فرقه شیعه گری، در آخر زمان دوباره رجعت خواهد کرد، غیبت کبری نامیده شده است. شیعیان دوازده امامی معتقدند، امام دوازدهم در زمان غیبت صغری بوسیله نواب اربعه اش با پیروان شیعه گری تماس داشت، ولی در زمان غیبت کبری هیچکس نمی تواند با او تماس داشته باشد. با این وجود، گاهگاهی او در جلد یکی از پیروانش ظاهر می شود و به امور جامعه شیعه گری رسیدگی می کند. با توجه به اینکه شیعیان معتقدند، امام زمان در هنگام ظهور آنقدر آدم می کشد که خون تا زانوهای اسبش می رسد. شاید بتوان گفت، هدف از قصابی هایی که روح الله خمینی و دارو دسته مذهبی اش پس از انقلاب1357 در ایران انجام دادند، آن بوده است که مقدمات ظهور امام زمان را فراهم کرده و از زحمات ایشان در زمان ظهور بکاهد. فقها و علمای شیعه گری می گویند، امامها بین خدا و پیروان مذهب شیعه رابط بوده و در ضمن منبع تمام دانشهای روی زمین می باشند و زبان تمام حیوانات را می فهمند. مسلمانان شیعه برای رستگاری خود باید امامهایشان را بشناسند و امامها و پیامبر، روز قیامت از انها نزد خدا شفاعت خواهند کرد، هر چند در قران 164انعام، 113توبه، 7زمر، 41دخان، 7-8زلزله، 18فاطر، -123-48بقره، گفته است ما هیچ شفاعتی نمی پذیریم ولی شیعیان بدون خواندن قران که به قول خودشان کتاب مقدس و آسمانی است به این واقعیت که کسی در آن دنیا شفاعت نمی پذیرد چشم و گوش بسته به حرفهای ملایان و روضه خوانها گوش می دهند.

۱۱/۰۴/۱۳۸۸

تاثیر عقاید زرتشتی(مجوس،حج17)

ناحیه حیره(دولت وابسته به ایران)شاهراهی بود که نه فقط فرهنگ پارسی بلکه فرهنگ و عقاید ملل دیگر نیز از آنجا می گذشت. بازرگانان ایرانی در حیره، یمن و عربستان آنقدر زیاد بودند که به هنگام ظهور محمد، زبان پارسی در این نواحی رواج داشته است که بر خلاف گفته قران که قران عربی خالص است در آن تعداد 30کلمه پارسی در آن پیدا می شود: واقعه 18-19( ابریق=آبریز)، هود84و حجر74و فیل4(سنجیل=سنگ گل)، آل عمران37-39(محراب=مهراب).
گویا مزدک در میان اقوام و طوایف عربستان پیروانی داشته و به نظر می رسد که در زمان قباد ساسانی مزدکیان در نواحی عربستان نقش داشته اند زیرا که آکل المرا (که به مزدکیان نزدیک بود) از طرف قباد سالها به حکومت ناحیه حیره منصوب شده بود. به گفته کتاب آفرینش و تاریخ، نوشته مقدسی، جلد سوم صفحه145-175 و کتاب تاریخ پیامبران و پادشاهان، نوشته حمزه اصفهانی، صفحه 109، آکل المرا به مزدکیانی که از تعقیب و سرکوب انوشیروان گریخته بودند پناه داد و همین امر باعث عزل وی از حکومت حیره در زمان انوشیروان گردید.
بنابراین می توان گفت که حضور این مزدکیان در نواحی عربستان افکار و عقاید مردم این منطقه را تحت تاثیر قرار داده بود و گویا در یمن که به عربستان خوشبخت معروف بود و نیز در نواحی حجاز راجع به نهضت مساوات طلبانه مزدک صحبت میشده است. به قولی جزیره العرب پناهگاه ایرانیان گردید و ایرانیان در سرنوشت جزیره العرب به نقش بندی نشستند. در کتاب تاریخ گزیده، نوشته حمدالله مستوفی، صفحه165 و یا کتاب سیره النبی جلد یک صفحه189 می خوانیم: از جمله این ایرانیان یکی سلمان فارسی (روزبه) بود که پس از فرار از ایران در حوالی حجاز توسط قبیله بنی کلب به بردگی گرفته شد و سپس به قبیله دیگری فروخته شد و سرانجام در شمار بردگان محمد درآمد و محمد سلمان را جزو مشاوران خود قرار داد. سلمان فردی با فرهنگ بود که از دین زرتشت آگاهی کامل داشت و به قولی از هیربدان آتشکده بود. رفتار و کرداری که از او نقل می کنند گرایشهای ضد اشرافی و شاید مزدکی سلمان را نشان می دهد. روابط نزدیک محمد با سلمان فارسی آنچنان بود که گروهی معتقد بودند مطالبی که به صورت وحی محمد دریافت می کند گفته های چند روز قبل سلمان است که محمد در سوره نحل آیه103 این مطلب را رد می کند.
مطالعه تطبیقی آیین های زرتشتی و عقاید اسلامی این نکته را نشان می دهد که باورهای زرتشتی مستقیم و غیر مستقیم بر آیین ها و باورهای اسلامی تاثیر داشته است. مثلا:
1-شکل بعثت زرتشت و محمد، هر دو در سن 40 سالگی.
2-اعتقاد به خدای یکتا و شیطان که منشا شر است.
3-پاک و معصوم بودن خاندان این دو پیامبر و حتی شباهت مقام معنوی دختر زرتشت(پوروچیستا) با دختر محمد فاطمه.
4- شباهت پنج آفریدگان در پنج موقع روز( هاونگاه، رپیتوینگاه، ازیریتگاه، اویسرتریمگاه، اشهینگاه) با پنج نوبت نماز مسلمانان(صبح، ظهر، عصر، مغرب، عشاء)
5-اعنقاد به بهشت،جهنم(پردیس و همیستان)
6-اعتقاد به روز محشر(فرشگرد)
7-پل صراط (چینود پل)
8-اعتقاد به ملائک مقرب(امشاسپندان)
9- باور به ظهور مهدی از خاندان پیامبر که از چاه زمزم بیرون می آید(ظهور سوشیانس در دریاچه چنیچست از نطفه زرتشت)
بنابراین: با اطمینان می توان گفت که پیش از ظهور محمد انعکاسات مختلف معنوی دینی و مادی و جریانات گوناگون فرهنگی که از مراکز رومی و شامی(آرامی) و ایرانی و حبشی و از راه های غسانی و لخمی یا یمنی می گذشت در ناحیه حجاز طنین انداز بوده و افکار و عقاید مردم این سرزمین را تحت تاثیر خود قرار داده بودند.

تاریخچه ای مختصر از ظهور اسلام

زمینه های اجتماعی و فرهنگی و تجاری برای کمک به ظهور اسلام
جامعه عربستان به هنگام ظهور اسلام دارای اوضاع اقتصادی-اجتماعی پیچیده ای بود: از یک طرف وجود جماعتهای طایفه ای و از طرف دیگر وجود مناسبات برده داری بازرگانی و روابط پولی و کلانی. موقعیت جغرافیایی شبه جزیره عربستان و قرار داشتن آن در مسیر راههای بازرگانی ایران و روم شرقی(بیزانس) باعث شده بود تا روابط قبیله ای و مناسبات طبقاتی در این شبه جزیره درهم متداخل شوند. در کتاب مروج الذهب نوشته مسعودی جلد یک صفحه446-470-481-482 و یا کتاب العبر نوشته ابن خلدون جلد یک صفحه326-331 و یا کتاب تاریخ عرب نوشته فیلیپ حیتس جلد یک صفحه86-108 و یا کتاب از پرویز تا چنگیز نوشته سید حسن تقی زاده صفحه96-142 و یا مقاله عربستان قبل از اسلام سلطنتهای قدین عربی، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز تیر ماه 1327صفحه27-40 می نویسد: از قرن دوم تا هفتم میلادی در شمال شبه جزیره عربستان(لخم و غسان) دولتهایی پدید آمدند که در راس همه آنها سلاطینی از قبایل لخم و غسان قرار داشتند.
پس از تصرف یمن در زمان پادشاهان ساسانی در اواخر قرن ششم میلادی از اهمیت و اعتبار راههای کاروان رو یمن-حجاز که تا ایالت بیزانس(روم شرقی)، سوریه، فلسطین، مصر، حبشه(اتیوبی) و هند امتداد می یافت کاسته شد و این امر جامعه عربستان را دچار بحران اقتصادی-اجتماعی شدیدی ساخت همچنین حمله حبشی ها برای تصرف مکه و خانه کعبه در بیداری و همبستگی مردم حجاز موثر بود. تاثیر این حمله چنان بود که اعراب، آن سال را مبداء تاریخ خود قرار داده و آنرا سال فیل(عام الفیل) نامیدند.
در آغاز قرن هفتم میلادی مجموعه شرایط اجتماعی و اقتصادی و نیز حملات و جنگ های رقابت آمیز دولت های ایران و روم شرقی برای تصرف راههای بازرگانی عربستان زمینه تحولات مهمی را در این منطقه فراهم ساخت. ظهور اسلام در جامعه عربستان با این تحولات اجتماعی و آغاز یک نهضت سیاسی-مذهبی رابطه اساسی داشت.
از عقاید و باورهای مردم مکه قبل از اسلام اطلاعات چندانی نیست با این حال می دانیم که پیش از محمد پیغمبرانی در نقاط مختلف عربستان به دعوت مردم و نهی از بت پرستی برخاسته بودند که ذکر چند تن از آنها در قران سوره اعراف آیه های65-93 هم آمده است مانند: هود در قوم عاد، صالح در قوم ثمود و شعیب در قوم مدین. تاریخ عرب جلد1صفحه126 از افرادی بنام حنطله بن صفوان، خالد بن سنان، عامر بن ظرب عدوانی و عبدالله قضاعی به عنوان کسانی که در عربستان ادعای پیامبری کرده اند نام می برد. همچنین قس بن ساعده ایادی که خطیبی توانا و شاعری فصیح بود در مکه بازار عکاظ با خطبه های خود مردم را از پرستش بتها منع می کرد. امیه بن ابوصلت که اهل طائف و از قبیله بنی نقیف و پسر خاله محمد بن عبدالله بود و نیز از بزرگان و مشاهیر حنفا بشمار می رفت مردم را به خداشناسی و یکتا پرستی دعوت می کرد. او به شام و دیگر شهرها مسافرت داشت و با راهبان و علمای دین یهود و مسیحی گفتگو می کرد. در کتاب مروج الذهب جلد1صفحه62-63 و کتاب 23 سال نبوت صفحه26-27 می نویسد: ابوصلت در آنجا بود که خبر ظهور محمد را شنید و آن دو با هم ملاقات کردند ولی ابوصلت اسلام نیاورد و به طائف رفت و به یاران خود گفت من پیش از محمد از کتب و اخبار ملتها اطلاع دارم و علاوه بر این زبان آرامی و عبرانی نیز می دانم پس برای نبوت لایق تر و بر حق ترم.
در کتاب سیرت رسول الله(سیره النبی) نوشته ابن هاشم جلد2صفحه1026-1028-1058-1059 و تاریخ طبری جلد4 صفحه1413-1426 و کتاب آثار الباقیه نوشته ابوریحان بیرونی صفحه235 و کتاب تاریخ سیاسی اسلام نوشته حسن ابراهیم حسن جلد1 صفحه229 می نویسد: همزمان با ظهور محمد شخصی بنام مسیلمه نیز ادعای نبوت نمود مسیلمه نامه ای به محمد نوشت و گفت من با تو در پیامبری شریکم و باید نفوذ و تسلط بر عربستان را با یکدیگر تقسیم کنیم. محمد در پاسخ به نامه مسیلمه فردی بنام رحال را نزد او فرستاد اما فرستاده محمد تحت تاثیر مسیلمه قرار گرفت و پیرو او گردید و گفت مسیلمه در کار نبوت با محمد شریک است و محمد نیز اعتراف کرده است. با این حال در قبول دعوت مسیلمه مشکلات بسیاری بروز کرد. دعوی رسالت و ادعای پیغمبری در شرایط خاص جامعه عربستان نیازمند به فردی آگاه تر و کار آزموده تر بود و این همه در شخصیتی بنام محمد بن عبدالله وجود داشت.
محمد به گفته قران در سوره انعام آیه92 یا شوراء7 از طایفه بنی هاشم قبیله قریش در مکه تولد یافت. شهر مکه بخاطر خانه کعبه و وجود بیش از 360 بت متعدد در آن، زیارتگاه عموم ساکنان عربستان بود. هر یک از این بتها مورد پرستش قبیله و طایفه معینی بود و هر ساله هزاران زوار و حجاج و مسافران زیادی به مکه هجوم می آوردند. شهر مکه بخاطر نزدیکی به بحراحمر(دریای سرخ) و بواسطه قرار داشتن بر سر راه تجارتی یمن به شام و فلسطین و مصر از قدیم اهمیت فراوانی داشت. این شهر از شهرهای مهم کاروان رو و از کانون های مهم بر خورد اقوام و آیین های گوناگون بود. هر سال کاروان بزرگی حامل کالاها و اجناس گوناگون از مکه به دیگر نقاط حرکت می کردند. به گفته تاریخ طبری جلد 3 صفحه1936 و یا اسلام در ایران نوشته پطروشفسکی صفحه17 و یا تاریخ عرب جلد1صفحه131، مثلا کاروانی که در سال624 میلادی از طرف بازرگانان مکه برای عزیمت به سوریه آماده شده بود معادل 50هزار دینار(200کیلو طلا) کالا بار داشته است و صدها مرد غرق در سلاح همراه کاروانها حرکت می کردند.
بازار عکاظ در مکه مرکز تجارت و ایستگاه مناسبی برای برخورد عقاید و عرضه آداب و رسوم و آیین های مختلف شده بود و محمد از دوران جوانی در سخنرانی هایی که معمولا در این بازار تشکیل می شد حضور می یافت. در کتاب سیرت رسول الله جلد1 صفحه164-167 می نویسد: محمد در قبیله قریش دیده به جهان گشود این قبیله از معتبرترین و با نفوذترین قبایل عربستان بود و مردم آن بخاطر مسافت های بازرگانی و رابطه با اهالی شام و عراق از سایر اعراب آگاه تر و آزموده تر بودند. محمد از 12سالگی همراه عمویش ابوطالب (پدر علی و هرگز مسلمان نشد) برای تجارت و بازرگانی به بسیاری از شهرها و قبایل عربستان رفت و آمد داشت و در این سفرها او با افکار و اندیشه های اجتماعی و مذهبی روزگارش آشنا گشت و آگاهی و تبحر محمد در امور بازرگانی در سن20سالگیش به اندازه ای بود که خدیجه(بیوه زن ثروتمند و یکی از بزرگترین بازرگانان مکه) سرپرستی امور مالی و تجارتی خود را به او واگذار کرد و سرانجام نیز بعد از مدتی محمد در سن24سالگی با خدیجه40ساله ازدواج کرد.
باید به خاطر داشت که در مکه و بعضی از قبایل عربستان پیش از ظهور اسلام الله را که بتی بزرگ بود به عنوان خالق بزرگ و یکتایی که به هنگام خطر باید به او پناه برد می شناختند که این امر در قران سوره لقمان25-32، انعام109-136، یونس22، زخرف187، زمر3 و... به خوبی گواه داده است.
تـمدن یهودی ها به حجاز در وضع اجتماعی اعراب آن منطقه تاثیر بسیار داشت در کتاب تاریخ تمدن اسلام نوشته جرجی زیدان جلد 1صفحه12 می خوانیم مراسم حج، طلاق، نکاح، برگزاری رسوم، آیین های عید، انتخاب کاهن و امثال آن مطالبی بود که حجازی ها از یهودیان آموختند.
در کتاب سیرت رسول الله جلد 1صفحه185-188 و یا تاریخ عرب جلد1صفحه146، تاریخ سیاسی اسلام جلد1صفه65 می نویسد: مسیحیت در قرون قبل از اسلام بین اعراب رواج داشت و گرویدن غسانی ها به مسیحیت، از علل عمده انتشار دین مسیح بین اعراب بود. یهودی ها و مسیحی های ساکن حجاز(بخصوص مدینه) به هنگام سختی و اختلاف از ظهور مسیح یا پیغمبری یاد می کردند که در همین نزدیکی ها(منطقه حجاز) ظهور خواهد کرد.
گروه مذهبی دیگری بنام صابئین در مکه ساکن بودند که قران در سوره بقره162و مائده69 و حج17 از آنان نام برده است. این گروه مذهبی در پیروان یحیی بن زکریا بودند و به الله و معاد اعتقاد داشتند. صابئین مخالف شدیدی نسبت به یهود، مسیحیت و مسلمانان ابراز داشتند اما با دین زرتشتی مخالف نبودند بلکه غالب آداب و رسوم و مقداری از عقاید دینی شان با دین زرتشتی تطابق داشت. همچنین در شهر مکه گروهی بنام حنفا یا حنفی زندگی می کردند که خداپرست بودند و آیین و اعتقادشان ترکیبی از آیین ها و باورهای یهودی و مسیحی بود در قران سوره یونس105 و آل عمران67 از آنان یاد می کند. در کتاب طبری جلد3 صفحه848-849-850 می نویسد: محمد ضمن معاشرت با جماعت حنفا حداقل یکی از آنها بنام ورقه بن نوفل(عموزاده خدیجه) آشنایی و دوستی کامل داشت. ورقه بخوبی از محتوای کتابهای تورات و انجیل آگاهی داشت و حتی بخشهایی را به عربی ترجمه کرده بود. ظاهرا محمد به وسیله ورقه بن نوفل با ادیان و مذاهب دیگر آشنا شده بود. منابع مختلف تاریخی نقش نوفل را در تشویق و تلقین محمد به پیغمبری بخوبی نشان می دهد. همچنین باید دانست که محمد قبل از ادعای پیامبری با پسر خاله اش امیه بن ابوصلت که از بزرگان و متفکران حنفا بود رفت و آمد داشت و بطوریکه گفتم ابوصلت برای پیغمبری، خود را لایق تر از محمد می دانست. همچنین محمد با عایش علام حویطب که فردی با فرهنگ و دارای کتاب بود رابطه نزدیک داشت. صهیب بمنی( مسیحی بود)، هلال بن ریاح حبشب و نیز ابواسحق کعب بن ماتع بمنی موسوم به کعب الاحبار(یهودی بود) با محمد معاشرت و مصاحبت نزدیک داشتند. بخصوص کعب الاحبار که از آغاز با مسلمانان بود و پیغمبر را از روایات کهن یهود آگاه می کرد.

امی بودن محمد
از بعضی متون و منابع معتبر تاریخی نیز به روشنی استنباط می شود که پیامبر علاوه بر سواد خواندن سواد نوشتن نیز داشته است. از جمله طبری در کتاب خود بنام تاریخ طبری جلد سوم صفحه1125 می نویسد: پیغمبر در ماه ذیقعده(ششم هجری) به قصد زیارت کعبه رفت. اما اهل کعبه نگذاشتند که پیغمبر وارد شود و صلح شد که محمد سه روز در مکه بماند و چون صلحنامه می نوشت چنین نوشت: این صلحنامه محمد پیغمبر خداست...اهل مکه گفتند اگر تو را پیغمبر می دانستیم مانع ورود تو به کعبه نمی شدیم و لی تو محمد بن عبدالله هستی. پیغمبر گفت من پیغمبر خدا هستم و محمد بن عبدالله هستم. و به علی گفت کلمه پیغمبر را پاک کن اما علی گفت نه هرگز پاک نمی کنم محمد خود نام پیغمبر را محو کرد.
و دلیل دیگر آنست که اعراب برای حساب و شمارش اعداد نداشتند و از حروف استفاده می کردند و از آنجایی که محمد از سن 12 سالگیش در تجارت شرکت داشت بنابراین حروف را به خوبی بلد بود.
بنابراین مساله امی بودن محمد می تواند افسانه ای باشد که بوسیله آن کوشیدند تا به شخصیت محمد بعدی فوق طبیعی بدهند و از این معجزه در پیشبرد اندیشه هایش( در لباس کلام خدا) بهره برداری نمایند در حالیکه می دانیم امی منسوب به ام القراء یا همان مکه زادگاه محمد می باشد.
رفاه و آسایشی که محمد بعد از ازدواج با خدیجه به دست می آورد در قران ذکر شده است(واضحی5-18) فرصتی به او داد تا به دلخواه خود زندگی کند. محمد در لحظه های تنهایی و فراغت غالبا به غار کوچکی بنام حرا می رفت و در سکوت صوفیانه به تفکر و تامل می پرداخت بطوریکه گاهی اوقات از بامداد تا شامگاه در آنجا می ماند. گویا در یکی از این روزها بود که جبرییل بر او ظاهر می شود و از طرف الله بر او وحی می کند که رسول الله هستی.
ظهور اسلام ابتدا با مخالفت اشراف و نیروهای حاکم جامعه عربستان روبرو شد. اشراف و بازرگانان مکه تصور می کردند که تبلیغات محمد علیه بت پرستی به سقوط پرستش خانه کعبه و در نتیجه به رکود و توقف هجوم زائران و مسافران(برای زیارت بتهای درون کعبه) به کسادی بازارهای تجارت مکه منجر می گردد.(توبه24-28) این اشراف و ثروتمندان خیال می کردند که دین محمد به نفوذ اقتضادی و حیات سیاسی و برتری طبقاتی آنها خاتمه خواهد داد. اشراف و ثروتمندان قریش با چنین تصوری از ظهور محمد به آزار و اذیت او می پرداختند بطوریکه محمد مدتی دچار ناامیدی و سرخوردگی گردید.(واضحی13،اسراء74-75) و در ادامه این ناامیدی برای جلب حمایت اشراف قریش گویا به ستایش و تایید بتهای مهم قریش پرداخت.
مهاجرت به مدینه و تحکیم قدرت سیاسی مذهبی
پس از مدتی محمد و پیروان اندک او مجبور می شدند تا از مکه به مدینه مهاجرت نمایند. شهر مدینه با امکانات کشاورزی و تجارتی خود، پایگاه زمینداران و سوداگران ربا خوار عربستان بود که یهودی ها و مسیحی ها در آن اکثریت داشتند و به خاطر رقابتهای اقتصادی و دشمنی های طایفه ای همواره مورد نفرت و دشمنی مکی ها بودند، علاوه بر این یهودی ها و مسیحی های مدنی عموما معتقد به خدای یگانه بودند و این امر اختلاف عقیده و دشمنی بین آنان و مکی های بت پرست را شدیدتر می ساخت. بدین ترتیب شهر مدینه پایگاه و پناهگاه مناسبی برای تحکیم قدرت مذهبی و سیاسی محمد به شمار می رفت. محمد برای کسب پایگاه سیاسی و پیشبرد عقاید مذهبی خود ابتدا با علم کردن لااکراه فی الدین (در دین هیچ اجباری نیست) در برخورد با یهودی ها و مسیحی ها، شیوه مسالمت آمیز و مدارا در پیش گرفت و با استفاده از دشمنی های موجود بین مردم مدینه و مکه توانست بیشتر نیروهای اقتصادی و اجتماعی مدینه را علیه اشراف مکه متحد کند.
تاریخ طبری جلد سوم صفحه 1088-1091-1093 می نویسد: شعار در دین هیچ اجباری نیست البته مانع آن نبود که پیروان مذاهب دیگر یعنی اهل کتاب را به جرم نپذیرفتن اسلام، یک جا سر نبرند بطوریکه در مورد قوم بنی قریظه پس از جنگ و تسلیم شدن این قوم دستور داده شد تا 900نفر از جوانان و مردان بنی قریظه را سر بریدند و اموال و دارایی و زنان و کودکان این قبیله را به عنوان برده بین مسلمانان تقسیم کردند و محمد گفت تا گودال ها بکنند و علی و زبیر در حضور محمد گردن آنها را زدند.
در این گونه جنگها اعراب مسلمانان حتی از همخوابگی با زنان شوهردار پرهیز نمی کردند و این البته دستور قران بود.(نساء24)
اشراف مکه اسلام را می پذیرند
پس از مدتی اشراف مکه دریافتند که اسلام خطر بنیادی برای منافع و امتیازات آنان ندارد، لذا در سال هشتم هجری اشراف مکه بدون جنگ با ارتش پیغمبر تسلیم شدند و بیشتر آنان مانند ابوسفیان که از سرسخت تریت دشمنان محمد بود با محمد بیعت کردند، به نظر می رسد در همین رابطه بود که محمد نیز برای جلب رضایت و حمایت اشراف قریش و بنی امیه و تامین منافع بازرگانان مکه، قبله مسلمانان را از بیت المقدس به مکه تغییر جهت داد و با واجب کردن حج برای عموم مسلمانان، خطر کسادی بازار و ورشکستگی اقتصادی بازرگانان مکه از بین برد. علاوه بر این در جنگهای غارتگرانه نیز غنائم و ثروت های فراوانی به این اشراف داده می شد تا از حمایت و پشتیبانی آنها نسبت به محمد قدردانی شود. محمد برای تشکیل یک حکومت مقتدر اسلامی از نیروهای مادی و معنوی دو جناح مختلف اجتماعی استفاده کرد: اول، از نیروهای اقتصادی و تدارکاتی اشراف و ثروتمندان که برای حفظ موقعیت خود اسلام را پذیرفته بودند و از طرف محمد به مقامات و مسئولیت های مهم منصوب شدند.
محمد با ایجاد یک الیگارشی فامیلی مرکب از توانگران و قدرتمندان عربستان توانست زمینه های مادی یک حکومت مقتدر و متمرکز اسلامی را به وجود آورد. در این باره کافی است بدانیم که:
1-ازدواج محمد با خدیجه و در اختیار داشتن ثروت های خدیجه بوسیله محمد زمینه لازم اقتصادی و تدارکاتی ظهور و تبلیغ اندیشه های محمد را مهیا ساخت.
2-محمد مدتی پس از ادعای پیامبری دختر ابوبکر (عایشه) را به ازدواج خود درآورد که به گفته تاریخ طبری جلد 4 صفحه1291-1292 و تاریخ عرب جلد یک صفحه231 و تاریخ سیاسی اسلام جلد یک صفحه105 عایشه به هنگام عقد فقط شش سال داشت و وقتی به خانه محمد می آمد عروسکی به همراه داشت. ابوبکر مردی ثروتمند بود و موقعیت ممتازی در شهر مکه داشت. اسلام آوردن ابوبکر و حمایت گسترده او از محمد به موقعیت اجتماعی و نفوذ مذهبی پیغمبر اسلام افزود. او از طرف محمد به صدیق ملقب شد و بعد از مرگ پیغمبر خلیفه اول گردید.
3-عمربن خطاب که ابتدا از دشمنان سر سخت اسلام و حتی در صدد قتل محمد بود (سیرت رسول الله جلد1ص330-331) بزودی اسلام می آورد و ازدواج محمد با دختر عمر(حفصه) به اعتبار محمد در میان مخالفان او افزود زیرا عمر نیز بزرگترین قدرتمندان عربستان بود. عمر به عنوان بزرگترین سردار در جنگها و کشورگشایی ها نقش تعیین کننده ای داشت و از این نظر مورد توجه و تایید فراوان محمد بود بطوریکه از طرف محمد به فاروق(جدا کننده حق از باطل) ملقب شد. عمر بعد از مرگ ابوبکر خلیفه دوم گردید.
4-عثمان که در آرزوی فرمانروایی و حکومت بود و از طریق بازرگانانی، ثروت هنگفتی به هم زده بود بزودی اسلام می پذیرد و محمد دو دختر خود رقیه و ام کلثوم را به ازدواج عثمان در می آورد و به او ذوالنورین لقب می دهد. مورخین اسلامی تاکید می کنند(منتخب التواریخ ص24-25) که رقیه زن عثمان و دختر محمد بر اثر عدم سازش و خشونت اخلاقی عثمان به ضرب تازیانه و بدست عثمان به قتل می رسد و در حقیقت عثمان قاتل دختر محمد بود اما موقعیت اجتماعی عثمان چیزی نبود که محمد با این مسایل آنرا ندیده بگیرد و از آن بگذرد لذا دومین دختر خود ام کلثوم را به ازدواج عثمان در می آورد تا خود را با اشراف بنی امیه همچنان حفظ نماید. روایت دیگری است(آفرینش تاریخ، نوشته مقدسی، جلد5 ص20) که، محمد گفت: اگر دختر سومی داشتم آنرا هم به همسری عثمان در می آوردم. بدین ترتیب ثروت های عثمان و موقعیت اجتماعی او در جهت توسعه و تحکیم قدرت سیاسی مذهبی محمد قرار گرفت. به گفته ابن خلدون در جلد1صص391-392 عثمان روزی که کشته شد یکصد هزار دینار(400کیلو طللا) یک میلیون درهم وجه نقد و همچنین اسب ها و شترهای بسیاری داشت و بهای همه املاک و اراضی او 200هزار دینار(800کیلو طللا) بود. به گفته تاریخ یعقوبی جلد یک ص446 و تاریخ طبری جلد4ص1303 عثمان از نزدیکان و محارم مخصوص محمد و حتی کاتب وحی بود و از طرف محمد بارها به فرمانداری مدینه منصوب شد و سرانجام نیز خلیفه سوم گردید.
5-علی پسر عموی محمد و از نخستین کسانی بود که در کودکی اسلام آورد و بعدها با ازدواج با دختر محمد(فاطمه) داماد پیغمبر و از ثروتمندترین و توانگران معروف گردید بطوریکه در شهر ینبع، اراضی و املاک پر ارزشی داشت و صاحب نخلستان معروف فدک که سالیانه 40هزار دینار(160کیلو طللا) درآمد داشت شد(تجارت السلف ص13). در کتاب جواهر الولایه، نوشته آیت الله بروجردی کاظمینی، ص137 نوشته شده است که از امام جعفر صادق نقل شده است انگشتری که علی در نمازش صدقه داد وزن حلقه اش چهار مثقال نقره و وزن نگینش 5مثقال یاقوت سرخ بود که قیمتش خراج یک سال کشور شام بود. علی در استقرار پیامبری و حاکمیت سیاسی مذهبی محمد جنگها و کوشش های فراوان کرد. به گفته نهج البلاغه خطبه 150او معتقد بود ما افکارمان را به روی شمشیر حمل می کنیم. با این حال علی را می توان نماینده جناح اصلاح طلب دانست و پس از اختلافات شدید و کشمکشهای فراوان برای کسب قدرت و خلافت سرانجام بعد از عثمان خلیفه چهارم شد.
6-زبیر بن عوام از ثروتمندان عربستان و از نخستین کسانی بود که اسلام آورد قیمت یکی از میراثهای او به 50هزار دینار(200کیلو طللا) می رسید. زبیر هزار غلام، هزار کنیز، هزار اسب داشت (پرتو اسلام جلد یک ص119 و تاریخ طبری جلد4ص1336 و مروج الذهب جلد1ص690). او در مدینه دارای یازده خانه بود، املاک و خانه های بسیاری نیز در بصره، کوفه، فسطاط و اسکندریه داشت(درسهایی درباره اسلام نوشته گلدزیهر صفحه296) همچنین زبیر پسر عمه پیغمبر بود(سیرت النبی جلد2ص655).
7-عبدالرحمن بن عوف که از بازرگانان مکه و از اولین کسانی بود که اسلام پذیرفت. در کتاب مروج الذهب جلد یک صفحه690 می نویسد: رقم ثروت عبدالرحمن بن عوف را به هنگام مرگ هزار شتر هزار اسب ده هزار گوسفند 5هزار برده و یک چهارم میراث او را بالغ بر 84هزار دینار(336کیلو طللا) ذکر کرده اند.
8-سعدبن ابی وقاص از بزرگان و پهلوانان قریش بود(تاریخ طبری جلد5 ص2066 جلد3ص862) که زودتر از دیگران به محمد ایمان آوردند و در استقرار حاکمیت محمد جنگها و فداکارها کرد به طوریکه در جنگ احد محمد را از مرگ حتمی نجات داد و محمد در حق او گفت پدر و مادرم فدای تو باد. سعد جزو عشره مبشره یا 10 کسانی که محمد به آنان وعده بهشت داد بود. او و عبدالرحمن بن عوف خالکان محمد بودند.
مرتد شدن کاتب وحی
از جمله وقایع قابل توجه سالهای نخستین پیامبری محمد، ارتداد و کافر شدن عبدالله بن ابی سرح از دید اسلام است. ابی سرح که زمانی از نزدیک ترین اصحاب و محارم محمد و کاتب وحی بود، پس از مدتی نسبت به کیفیت وحی و ماهیت وحی و پیغمبری محمد تردید کرد زیرا که او چندین بار به دلخواه خود جملات قران را تغییر داد و محمد نیز آن آیات را پذیرفت. این امر شک ابی سر را برانگیخت. سرانجام ابی سرح در مورد آیه14 مومنون با محمد اختلاف پیدا کرد او معتقد بود که این آیه را من سروده ام(آیه93انعام اشاره به همین ماجرا دارد) ابی سرح پس از این اختلاف از دین اسلام برگشت و محمد خون او را حلال ساخت.(تفسیر شریف لاهیجی جلد1صص794-795 و تاریخ طبری جلد4صص1187-1303).
کسب غنایم، انگیزه اصلی جنگهای اعراب
حکومت اسلامی با شرکت فعال اشراف و بازرگانان عربستان تاسیس شد و این حکومت می بایست ضرورت نماینده منافع سران مزبور باشد. در نظر اشراف عربستان جنگ دائمی و کسب غنائم و تصرف اراضی و سرزمین های جدید و بدست آوردن اسیران برده، از جمله فعالیتهای تولیدی بشمار می رفت. از کتاب فتوح البلدان صص32-56 چنین بر می آید که ابوبکر در فرستادن لشگر به شام، آنها را مخصوصا بوسیله امید دادن به غنائم تشویق کرد و از جمله رستم(فرمانده سپاه ایران) به مغیره بن شعبه نیز چنین فهمیده می شود که محرک تاخت و تاز اعراب، ایمان مذهبی آنها نبوده بلکه انگیزه اصلی آنها بدست آوردن غنائم بوده است. بارتولد، گلدزهیر و فیلیپ و دیگران در تحقیقات خود نشان داده اند که فاتحان عرب ابتدا به انگیزه مال و غنیمت جنگ می کردند و دین از نظر ایشان اهمیتی اندک داشت(ترکستان نامه جلد یک صفحه406 و در کتاب درسهایی درباره اسلام صص120-298). قران نیز در آیه هایی اهمیت کسب غنائم در تحریک اعراب به جنگ را یادآور شده است(سوره فتح آیه های15-16-19-20-21). حرص و آز اعراب مسلمان برای بدست آوردن غنائم به اندازه ای بود که در بعضی از جنگها(بدر) بر خلاف فرمان محمد در کشتن اسیران، آنها را با گرفتن غنائمی آزاد می کردند.(انفال67 و تفسیر شریف لاهیجی جلد یک صفحه400 و تاریخ طبری جلد3صص975-976-990-994). یکی ار دلایل عمده شکست مسلمانان در جنگ احد در سال چهارم هجری این بوده که نگهبانان و پاسداران ارتفاعات به طمع غنائم سنگرهای خود را ترک کرده و به جمع آوری غنائم پرداختند.(آل عمران 152، جمعه11، تفسیر لاهیجی جلد یک صفحه400 و تاریخ طبری جلد سوم صفحه1020-1095).
تاریخ طبری جلد3صص1214-1416 می نویسد: در جنگ جبل الرمات نیز بر خلاف دستور محمد لشگریان برای کسب غنائم از جای خویش حرکت کردند و باعث شکست مسلمین گردیدند. اهمیت کسب غنائم در جنگ اعراب آنچنان بود که در بعضی از جنگها مانند حنین لشگریان اسلام بدون هیچ احترام و ملاحضه ای در برابر پیغمبر می ایستادند و برای چگونگی تقسیم غنائم با محمد مجادله می کردند.

۱۱/۰۱/۱۳۸۸

شناسنامه الله اکبر

مهمترین شعاری که مسلمانان جهان در هنگام برگزاری نماز و آیین و عبادت بکار می برند، شعار و یا عبارت الله اکبر است. بدون تردید می توان گفت که هیچ شعار و یا عبارتی در دین اسلام بیش از الله اکبر بوسیله مسلمانان مورد استفاده قرار نمی گیرد. شعار الله اکبر بوسیله تمام مذاهب و مسالک دین اسلام بارها هر روز در هنگام اذان، نماز، دعا بر زبان رانده می شود.
محمد بن عبدالله پس از بستن عنوان پیامبری به خود اظهار داشت که الله خدای یکتای جهان او را به پیامبری برگزیده است ولی دلائل و شواهد بسیار معتبر و سنگ نبشته های باستانی بسیاری وجود دارد که نشان می دهد الله نام بت بت پرستان منطقه عربستان پیش از ظهور محمد و اسلام بوده و اختراع و یا نوآوری محمد نمی تواند باشد.
از مذهب تازیهای پیش از ظهور محمد و اسلام اطلاعات بسیاری در دست نیست ولی مسلم است که پیش از ظهور اسلام تازیهای عربستان از مذاهبی که در کلده،کنعان و فنیقییه رایج بوده پیروی می کردند. مذاهب قدیمی ساکنان مناطق یاد شده عبارت بودند از خورشید و ستارگان و ماه پرستی، به همین دلیل تازیها از نام خورشید برای نامهای خود استفاده می کردند و از جمله نام فرزند مناف از بزرگان قریش عبدالشمس به معنی بنده خورشید بوده است. گذشته از آن تازیهای پشی از اسلام معتقد بودند درختان سنگها و کوهها دارای روح هستند و به پرستش انها می پرداختند.
تازیهای پیش از اسلام بویژه به ماه اعتقاد داشتند. تازیها ماه را خدای راستین جهانیان می پنداشتند و برای آن جنس مذکر قائل بودند. اعراب اعتقاد داشتند که ماه مذکر با خورشید مونث ازدواج کرده است و ستارگان بچه های آنها هستند. یکی از دلائل مهم ماه پرستی تازیان پیش از اسلام گفته خود قران است که در آیه77سوره انعام می نویسد(جون ماه را دیدند گفتند اینست خدای من) گذشته از آن الله در آیه32مدثر، 2شمس، آشکارا به ماه سوگند می خورد. صرف نظر از تازیها مردم ساکنان عربستان جنوبی همه ماه پرست بودند. سنگ نبشته های کشف شده نشان می دهد که نام خدای ماه سین و لقب او ال اله بوده است.
تازیهای پیش از اسلام بعدها نام ال اله را که لقب ماه بود به نام الله کوتاه کردند. تازیهای پیش از اسلام حتی نام الله را برای نام گذاری بروی فرزندان خود می گذاشتند برای مثال نام پدر محمد عبدالله به معنی بنده الله یا بنده ماه بوده است. این واقعیت تاریخی نشان می دهد که الله دست کم نمی تواند نام خدای یگانه محمد وانمود کرد بلکه نام بتی بوده که در کنار بیش از 320 بت دیگر در کعبه نگهداری می شده و مردم بت پرست عربستان آنرا پرستش می کردند و برای آن قربانی می دادند.
به همین دلیل است مه هلال ماه یکی از نشانه های برگزیده بوسیله دین اسلام می باشد و می توان آنرا در بالای گنبدها و مناره های مساجد اسلامی مشاهده نمود. دلیل دیگر درستی عقیده مبنی بر ماه پرستی تازیان پیش از اسلام و جانشین شدن الله پرستی به جای ماه پرستی وجود هلال ماه در پرچم های بسیاری از کشورهای مسلمان است. زیرا کشورهای ترکیه الجزایر موریتانی مالزی تونس و جزایر کومورو در پرچم رسمی خود شکل ماه را بکار برده اند. در پرجم رمی کشور مصر نیز پیش از استقلال و زمانی که جزء امپراطوری عثمانی بود از ماه بهره گرفته شده بود ولی هنگامی که مصر در سال1923 استقلال افت شکل پرچم خود را تغییر دادند. همچنین یکی دیگر از دلایل ماه پرستی تازیان پیش از اسلام آنست که ماههای هجری قمری با پدید آمدن هلال ماه در آسمان آغاز و پایان می یابد. واژه قمر معنی ماه را می دهد و بویژه مسلمانان روزه ماه رمضان را با دیدن هلال ماه در آسمان آغاز می کنند.
در زمان ظهور اسلام تازیهای عربستان خدایان زیادی را می پرستیدند که شکل پیشرفته روح پرستی و سنگ پرستی بود. قبایل و طوائف گوناگون عرب در این زمان در کنار خدایان ویژه خود که شمارش آنها به بیش 320 بت می رسید خدایی را نیز که معتقدند از سایر خدایان بزرگتر است مورد پرستش قرار می دادند و او را الله می نامیدند. هر یک از خدایان یاد شده دارای مجسمه ای بودند که در زمان ظهور محمد در خانه کعبه نگهداری می شدند.
گیب از دانشمندان شهیر امور خاورمیانه نوشته است دلیل اینکه محمد هرگز به تعریف و شرح الله در قران نپرداخته آنست که تازیها مدتها پیش از آنکه حتی وی زاییده شود با نام الله آشنا بودند.
دکتر آرتر جفری یکی از مشهورترین دانشمندان اسلام شناس در زمان حاضر و استاد کرسی بررسی های اسلامی و خاور میانه در دانشگاه کلمبیا می نویسد: نام الله به گونه ای که از خود قران نیز برمی آید پیش از ظهور اسلام در سرزمین عربستان بسیار معمول و شناخته شده بود. در واقع نام الله و شکل مونث آن یعنی اللات به کرات در میان نامهای مقدس سنگ نبشته های شمال آفریقا دیده می شود.
واژه الله از کلمات مرکب ال اله عربی گرفته شده است. ال حرف تعریف معین و اله واژه عربی خدا می باشد. الله یک واژه خارجی نیست که وارد زبان عرب شده باشد. این واژه حتی در زبان سریانی عبری و یونانی نیز دیده نمی شود. الله یک واژه حالص عربی است که در سرزمین عربستان برای مفهوم خدا به کار برده می شد.
دائره المعارف دین و اخلاقیات هسینگ می نویسد: ریشه واژه الله به دوره های پیش از ظهور اسلام بر می گردد.الله یک واژه عادی برای ذکر نام خدا نیست و مسلمانان برای ذکر نام خدا باید واژه به غیر از الله برای خود گزینش کنند. الله ئاژه ای است که تنها درباره خدای عجیب و غریب اعزاب بکار می رفته است.
در آغاز سده هفتم میلادی هنگامی که طایفه قریش و سایر تازیها در آستانه ترک زندگی چادر نشینی و ورود به زندگی شهرنشینی بودند و به تدریج مشکلات زندگی شهر نشینی را لمس می کردند محمد به ظهور پیوست و تازیها دین جدید او را به عنوان پیامی برای حل مشکلات ورود به شهر نشینی پذیرش کردند. پیامبران بزرگ اسراییلی ها نیز در هنگامی که اسراییلی ها در حال ترک زندگی چادر نشینی و ورود به زندگی شهر نشینی بودند ظهور کردند. بطور کلی می توان گفت که ادیان جهانی همه در فراگرد تجارتی شهرها ظهور کرده اند. یکی از ویژگیهای تبدیل زندگی چادر نشینی به شهرنشینی همیشه انتقال پاره ای قدرتهای انحصاری پادشاهان و فرمانروایان فئودال و اشرافی به بازرگانان بوده است. گذشته از آن هنگامی که افراد مردم پا به زندگی شهرنشینی می گذارند بیدرنگ فاصله طبقاتی بین ثروتمندان و تهیدستان آنها را به خود می آورد و به فکر بر طرف کردن بیدادگریهای اجتماعی می افتند. تاریخچه ادیان بزرگ جهانی نشان می دهد که تمام رهبران بزرگ مذهبی و پیامبران برای جلب توجه توده های مردم پیامهای دینی خود را در جهت جانبداری از محرومین اجتماع و تهیدستان اعلام کرده و با این روش ادیان خود را مورد پذیرش مردم قرار داده اند.
این حقیقت تاریخی در زمانی که محمد در شبه جزیره عربستان عنوان پیامبری به خود بست به خوبی مشاهده می شود. در آغاز قرن هفتم میلادی شهر مکه به شکل یک مرکز مهم تجارتی در آمده و مشرکین و بت پرستان عربستان بتدریج از چادر نشینی وارد زندگی شهر نشینی می شدند و محیط اجتماعی شبه جزیره عربستان برای ظهور رهبری که پیام آور حذف فاصله طبقاتی بین ثروتمندان و تهی دستان باشد از هر جهت آماده شده بود. با این وجود مغززدایی تازیهای عربستان از خدایان سنتی آنها و بویژه الله کار ساده و آسانی نبود. از اینرو محمد که از نبوغ رهبری سرشار بود بر آن شد تا به کیفیتی هم بت پرستی را از بین براندازد و هم اینکه عقیده به الله و بویژه الله بزرگتر از سایر بتها را برای تازیها نگهدارد تا بدین وسیله آنها را به برنامه رسالت خود جلب و راضی نماید.
در واقع پیام محمد به همکیشان تازی خود این بود که وی گفت شما بر پایه معتقدات اجدادی خود عقیده دارید که الله بزرگترین خدای شماست، من با این اندیشه گری شما و پرستیدن الله مخالفتی ندارم بلکه انتظارم از شما اینست که با نگهداری معتقدات پیشین خود درباره الله این عقیده را پذیرش کنید که الله خدای یگانه و بیهمتا بوده و بغیر از او خدای دیگری وجود ندارد. من نه با الله شما مخالفتی دارم نه اینکه قصد دارم الله را از شما بگیرم بلکه تنها هدفم آنست که دختران او و سایر بتها را از شمار خدایانی که پرستش می کنید حذف کنم.
(بنات الله)(دخترات الله) بنت در زبان تازی معنی دختر می دهد و جمع آن بنات به معنی دختران می باشد. بنابراین بنات الله به معنی دختران الله را می دهد. دختران الله سه بت مونث لات،عزی،منات بوده که مورد پرستش تازیهای پیش از ظهور محمد و اسلام بوده اند. آیه های19تا21 سوره نجم این سه بت را بنات الله و یا دختران الله نامیده است.
لات نام بت طایفه ثقیف در طائف نزدیک مکه بوده که افراد طایفه قریش و سایر طوایف عرب آنرا مورد پرستش قرار می دادند. نام لات تنها یکبار در آیه19نجم ذکر شده است. بت لات به شکل چهار گوش از سنگ سفید خارا ساخته شده بود.
درباره تاریخچه ایجاد بت لات می گویند در زمانهای پیشین مردی روی سنگی که بت یاد شده از آن ساخته شده بود می نشست و به حاجی های آن زمان جاهلیت که دور خانه کعبه هفت دور طواف می کردند روغن می فروخت و آردهای گندم و جوی آنها را با روغن درهم می آمیخت و به همین سبب به آن مرد نان لات که معنی آمیزنده روغن با آرد می دهد داده بودند. پس از مرگ آن مرد عمربن لحی بنیانگذار طایفه مشهور خزاعه اظهار داشت که آن مرد نمرده بلکه به داخل سنگ فرو رفته است. از اینرو مردم به پرستش ان سنگ که لات نام گرفته بود پرداختند.
گروه دیگری تاریخچه بالا را رد می کنند و عقیده دارند لات نخست در سوریه بنام جرجیتس مورد پرستش قرار می گرفت و آنرا همسر حداد خدای باران می پنداشتند. بعدها پرستش الهه یاد شده از سوریه به عربستان سرایت یافته و تازیها لات را نماد خورشید می دانسته و حتی مشهور است که ابوسفیان پسر عم و برادر رضاعی محمد بن عبدالله بت لات را در جنگ احد با خود به همراه داشته است. الهه لات مانند الهه یونانیDemeter نماد زمین و فروزه بارداری و میوه های آنست و از اینرو مردم به پرستش آن پرداخته اند. زنها برای گرفتن نیازهای خود بدون لباس با بدن لخت در برابر بت لات ظاهر می شدند و به گرد آن طواف می کردند تا بت یاد شده نیازهای آنها را پاسخ گوید.
محمد بن عبدالله پس از پیروزی بر مکه مغیره بن شعبه را که با متولی لات بنام عتاب بن مالک خویشاوندی داشت مامور نابود کردن خانه بت لات نمود و آن خانه به دست وی ویران و نابود گردید. پس از ویران شده بت لات زنهای طایفه ثقیف در سوگ نابودی آن دست به گریه و شیون زدند ولی شداد بن عارض آنها را از این کار بازداشت و به آنها سفارش کرد بجای بت یاد شده به پرستش الله یگانه بپردازند. چندی بعد در محل معبد لات مسجد طایف بنا شد و در محلی که سنگ چهار گوش بت قرار داشت مناره مسجد بنا گردید.
آنچه که از چکیده تاریخچه و شرح چگونگی وجودی بت لات بر می آید آنست که این بت بنام یکی از دختران الله یعنی همان اللهی که امروز مسلمانان با شعار الله اکبر آنرا یاد می کنند بوده و صفت اکبر به معنی بزرگتر که بزودی وارد شرح جزییات آن خواهیم شد به بت لات وابستگی داشته است.
(عزی)عزی که در زبان تازی معنی عظیم و یا قویترین می دهد یکی از بتهای تازیهای پیش از اسلام بوده که آنرا به نام ستاره صبح می نامند. بت عزی در نواحی گوناگون عربستان بوسیله قبایل مختلف پرستش می شده و بویژه در نزد طایفه های غطفان،خزاعه و قریش اهمیتی بسزا داشته تا جایی که ابولهب عموی محمد و چند تن دیگر از طایفه قریش از جمله قصی بن کلاب بن مره بنیانگذار قبیله بنوعبدالعزی بنام عبدالعزی و یا بنده عزی نامیده می شدند.نخستین کسی که بت عزی را مورد پرستش قرار داده ظالم بن اسعد بوده است. مانوگان می نویسد محمد پیش از ادعای پیامبری خود به پرستش بت عزی می پرداخته است.معبد بت عزی در وادی النحله در بالای ذات العرق در سر راه عراق به مکه واقع بوده است. این معبد از چوب اقاقیا ساخته شده و دارای سه قسمت بود. در قسمت اول خود بت در قسمت دوم سنگ مقدس و در قسمت سوم که غبغب نامیده می شد برای بت قربانی می کشتند.
بت عزی در عربستان دارای معابد زیاد بوده و از جمله در تبوک بتکده ای بنام بت عزی وجود داشته است. در زمانی که ابوسفیان با محمد جنگ می کرد سپاهیانش پرچمی با خود حمل می کردند که روی آن چهره بت عزی نقش بسته بود. ابوسفیان در هنگام جنگ فریاد می زد عزی جنگ را به نفع ما پایان خواهد داد نه شما.
منذر چهارم از پادشاهان بنی لخم به عزی سوگند یاد کرده و می گوید منذر سوم چهار صد نقر اسیر را برای عزی قربانی کرده است. محمد بن عبدالله پس از پیروزی بر مکه خالد بن ولید را برای شکستن بت عزی و ویران کردن معبد وی را مامور کرد و وی آنرا نابود کرد.
اعتقاد به عزی تا حدود یکهزار سال پس از انهدام آن باقی ماند و تازیها مانند زمانهای پیشین آنرا می پرستیدند. اعراب پیش از اسلام عقیده داشتند که سرنوشت آنها در اختیار بت عزی است.
(منات) نام بت منات در آیه20نجم به دنبال نامهای لات و عزی آمده است. بت منات پس از بتهای لات و عزی سومین بت توانمند عربستان پیش از ظهور اسلام بوده است. درباره ریشه لغوی این بت زبانشناسان عقیده دارند که نام بت منات از واژه منا به معنی ریختن گرفته شده است. زیرا چون تازیان خون قربانیان خود را بیشتر از سایر بتها نثار بت منات می کردند از اینرو به این بت منات نام دادند. تاریخ نویسان عرب نوشته اند منات نخستین بتی است که عمربن لحی از بلغا به حجاز آورده است. این بت مورد پرستش طایفه های هزیل و خزاعه بوده و در کنار دریا بین مکه و مدینه در ناحیه مشلل قرار داشته و به شکل مجسمه ای از سنگ سیاه بوده است. ابن هشام نوشته است که بت منات مورد پرستش طایفه های اوس و خزرج بوده و ابن العربی از اسحاق روایت کرده است که منات بت طایفه های ازد و بنیعسان بوده است.
گروهی از پژوهشگران تازی عقیده دارند تشریفاتی که در حال حاضر در مراسم حج در منا انجام می گیرد با بت منات پیوند دارد. کلبی نیز روایت کرده است که تشریفات انجام مراسم مذهبی بت منات بیش از سایر بتها بوده است.
در سال هشتم هجری قمری پس از اینکه محمد بر مکه پیروز شد علی بن ابیطالب را مامور ویران کردن پرستشگاه بت منات نمود و وی آنرا نابود کرد. گروهی نیز باور دارند که این کار بوسیله ابوسفیان انجام شده است. سه بت لات عزی منات برای تازیها جنبه و فروزه مادینگی داشته و تشکیل یک زن کامل را می داده که سه دوره از زندگی زنها را در بر می گرفته است. بت عزی جوانی زن را در بر می گرفته بت لات با میانسالگی زنان پیوند داشته و سبب باروری و برکت و سعادت زن می شده و بت منات سالخوردگی و سرانجام مرگ او را رقم می زده است.
(معنی عبارت الله اکبر) هدف از این بخش آنست که با دلیلهای منطقی و همه پذیر نشان دهم که عبارت الله اکبر که از هر عبارت مذهبی بیشتر بوسیله مسلمانان در عبادات روزانه بر زبان جاری است گذشته از پیشینه تاریخی و سنتی حتی از لحاظ معنی واژه نیز دارای مفهوم بت پرستی بوده و از یادبودهای باقی مانده مراسم بت پرستی دوره جاهلیت تازیهای پیش از اسلام و محمد می باشد. برای این منظور نخست به بررسی سرشت وجودی الله و شناسنامه او و نیز چگونگی بتهای بنات الله پرداختیم و اکنون نوبت آن فرا رسیده است که عبارت الله اکبر یعنی شعاری را که شالوده اسلام بر آن پایه ریزی شده از نظر مفهوم واژه مورد بررسی قرار دهیم.
بدیهی است که هرگاه برای این منظور تنها برپایه فرهنگ همگانی مردم به شرح مفهوم عبارت یاد شده بپردازیم مفسران و نویسندگان اسلامی که با تمام وجود کوشش می کنند با توجیهات و تفسیرات ظاهر فریب، به اصول و موازین مسخره و نابخردانه قران و اصول دین اسلام رنگ منطق بزنند می گویند که هدف از واژه اکبر چنین و جنان بوده است ولی ما چند لغت نامه و فرهنگ لغات از مشهورترین و معتبرترین لغت نامه های عربی به عربی انگلیسی به فارسی و فارسی به عربی را گزینش می کنیم تا برپایه نوشته های آنها مفهوم الله اکبر را توجیه نمایم.
لغت نامه دهخدا جلد 39صفحه329 و جلد7صفحه3179، لغت نامه دهخدا از معتبر ترین لغت نامه های فارسی واژه کبیر را از قول لغت نامه های ناظم الاطباء،آنندراج و ترجمان القران جرجانی به بزرگ و کلان ترجمه کرده و واژه اکبر را از قول همان لغت نامه ها بزرگتر معنی کرده است.
فرهنگ فارسی دکتر معین صفحه های328و2894 واژه کبیر را بزرگ کلان و بزرگ قدر و واژه اکبر را بزرگتر و مهمتر معنی کرده است.
بدیهی است لغت نامه اقرب الموارد صفحه1061 پس از ترجمه واژه اکبر به بزرگتر افزوده است الله اکبر من کل کبیر یعنی الله بزرکتر از هر بزرگی است.
چنانچه مشاهده می شود تمام لغت نامه های بالا خواه عربی به عربی فارسی به عربی و یا انگلیسی به عربی همه واژه اکبر را اسم تفصیلی واژه کبیر دانسته و آنرا بزگتر و واژه کبیر را بزرگ ترجمه کرده اند.
اگر افرادی هنوز نتوانسته اند قانع شوند می تواند کتاب قران را باز کنند و به آیه217بقره نگاهی بیاندازند که کلمه کبیر را به بزرگ ترجمه کرده اند و یا 282بقره بازهم کبیر را بزرگ ترجمه کرده اند.
سوره 2و34نساءکبیر را بازهم بزرگ ترجمه کرده اند.البته آیه61 یونس واژه اکبر را بزرگتر ترجمه کرده اند.
به گونه ای که مشاهده می شود در هر یک از آیه های بالا واژه اکبر با مفهوم بزرگتر و کبیر با معنی بزرگ ترجمه شده است. برای مثال آیه219 بقره می گوید: درباره شراب و قمار از تو می پرسند بگو در آنها گناهی(کبیر،بزرگ) است و سودهایی نیز برای مردم دارد ولی گناه آنها(اکبر،بزرگتر) از سود آنهاست...
در تمام آیات بالا و سایر آیه های قران که در آن واژه اکبر به معنی بزرگتر و کبیر به معنی بزرگ ترجمه شده اند جای هیچ شک و تردید باقی نمی گذارد.
اگر نوشته های لغت نامه و فرهنگ های لغت و متون خود قران درست باشد و ما به صحت و اعتبار آنها تکیه کنیم آیا می توانیم بغیر از واژه بزرگتر برای اکبر ترجمه دیگری قایل شویم؟ بدون تردید هیچ فردی نمی تواند آنهمه کتابهای فرهنگ و بویژه خود متون قران را نادیده بگیرد و بگوید اکبر مفهوم دیگری به غیر از بزرگتر دارد. اگر این توجیه واژه ای و منطقی درست باشد و اکبر به غیر از بزرگتر معنی و مفهومی دیگر نداشته باشد باز باید به پرسش پیش بازگردیم . ببینیم در عبارت الله اکبر الله از چه کس و یا چه کسانی بزرگتر است؟؟
پاسخ اینست که الله از بنات الله یعنی دختران خود که سه بت لات عزی و منات هستند بزرگتر است. این چهار بت همه از بتهایی بودند که در خانه کعبه نگهداری می شدند که کلید دار آن پدر بزرگ محمد بن عبدالله بوده است. از دگر سو نباید فراموش کنیم که در داستان غرانیق و یا آیات شیطانی هنگامی که محمد برای جلب نظر قریش و کسب موافقت آنها برای گرایش به اسلام در برابر بنات الله بتهاب لات عزی منات به سجده افتاد و شفاعت آنها را مورد پذیرش قرار داد براستی وجود آنها را به عنوان خدایانی که در زندگی و سرنوشت تازیها نقشی موثر دارند مورد تایید قرار داده است. درست است که بعدها محمد دستور داد بتهای یاد شده را نابود کردند ولی این کار پس از زمانی که محمد به سبب جده کردن به بنات الله مورد سرزنش نزدیکانش قرار گرفت انجام گردید. به هر حال بدیهی است که عبارت الله اکبر یعنی الله بزرگتر از سایر بتها از مراسم زمان جاهلیت و بت پرستی تازیها وارد اذان و نماز و سایر دعاهای مسلمانان گردید.
محمد برای جلب نظر تازیهایی که نسل ها به بت پرستی عادت کرده بودند ریشه و نهاد بت پرستی را با استوار کردن عبارت الله اکبر به معنی الله بزرگتر از سایر بتها برای تازیان بت پرست و مشرک نگهداری کرد و از اینرو آنها دیگر دلیلی نمی دیدند با رسالت پیامبری او مخالفت کنند. محمد بن عبدالله با این شیوه یعنی نگهداری عبارت الله اکبر در واقع دو هدف را با ک تیر نشان قرار داد. از یک جهت با نگهداری عبارت الله اکبر به تازیان عربستان وانمود کرد که الله او همان بت بزرگتری است که همیشه تا آن زمان مورد پرستش تازیان بوده و از دگر سو به کلیمی ها و مسیحی هایی که قصد داشتند آنها را به دین الام در بیاورد اظهار داشت که الله او همان خدایی است که در تورات و انجیل ذکر شده و موسی و عیسی را پیش از او به پیامبری برگزیده و بنابراین الله او همان خدای ذکر شده در کتب دینی آنهاست.
هنگامی که افراد مردم اصول و معتقدات دینی خود را از پدر و مادر به ارث می برند و باورهای دینی به جای توجیه عقلی، مکانیسم احساسی و هیجانی در کیفیت مغزی و شعوری آنها پیدا می کند آنوقت حالتی را به وجود می آورد که امروز در حدود یک میلیاردوپانصد میلیون نفر مسلمان با آن شرطی شده اند. آیا تا کنون هیچ مسلمانی از خود و یا از مرشدان مذهبی پرسش کرده است که چرا باید مهمترین شعار دینی مسلمانان الله اکبر باشد و آیا الله از چه کسی بزرگتر می باشد؟؟مسلمانان جهان هر روز دهها مرتبه وقت و بی وقت نیرو و عمر خود را برای ذکر وردی که نشان از بت پرستی تازیهای 1400سال پیش شبه جزیره عربستان دارد تلف می سازند و هیچگاه تا کنون از خود نپرسیده اند چرا الله اکبر؟؟ چرا الله بزرگتر؟؟ اگر الله بزرگتر است آیا بزرگتر از چه کسانی است؟؟ و اگر الله بزرگترانی نیز دارم پس چه کسی است؟؟ پرسش جالب دیگر در این بث آنست که با توجه به اینکه الله اکبر صفت عالی واژه کبیر بوده و مفهوم بزرگترین دارد معلوم نیست چرا محمد به جای الله اکبر دست کم از عبارت الله اکبر به مفهوم الله بزرگترین بهره نگرفت؟پاسخ آنست که بت الله بزرگتر از بتهای سه گانه دختران خود لات عزی منات بوده است و هر کس به این ورد ایمان داشته باشد به راستی به وجود سه بت دیگر لات عزی منات نیز اعتقاد و ایمان دارد.