صفحات

۳/۰۴/۱۳۸۸

محمد پیامبری دیوانه یا عاقل؟؟!!

در قران بسیار به این نکته اشاره شده است که محمد دیوانه نیست و این نشان میدهد که اعراب محمد را متهم به دیوانه بودن می کردند در این قسمت دلایل احتمالی پشت این اتهام را بر خواهیم شمرد. لازم به توضیح است که من معتقد نیستم محمد بطور کلی دیوانه بوده است رفتار محمد نشان می دهد که فردی با هوش بوده است و خوب می دانسته است چگونه به اهداف پلید خود برسد در این نوشتار تلاش بر این است که نشان داده شود محمد به گونه ای از انحرافات روانی رنج کیبرده است و ممکن است که او به دلیل همین انحرافات روانی واقعا صداهایی را شنیده باشد و چیزهایی را دیده باشد که واقعیت نداشته باشند و تماما ساخته ذهن بیمار گونه او بوده است.شکی وجود ندارد که بسیاری از اعراب فکر می کردند محمد دیوانه است این واقعیت را می توان از روی قران نیز دریافت:فرقان8---طور29—قلم51و2—حجر6—مومنون70—صافات36—تکویر22کمتر مفهومی به این اندازه در قران تکرار می شود خدای کائنات تمام کار خود را رها کرده و چندین بار این حرف را تکرار کرده که این پیامبر ما دیوانه نیست؟! البته خوب در واقعیت خود محمد بوده که می گفته من دیوانه نیستم این نیز چیزی طبیعی است اکثر دیوانه ها نمی دانند که دیوانه هستند معمولا این دیگران هستند که به آنها می گویند شما دیوانه هستید. محمد فکر می کرده است اگر از طرف الله حرف بزند که الله هم گفته محمد دیوانه نیست مردم بی خرد هستند که حرف او را قبول می کنند و البته ظاهرا درست فکر می کرده اطرافیان محمد بجز کسانی که او را می شناختند مانند عبدالله ابن ابی سرح واقعا انسانهای نادان و بیخردی بودند البته برخی از آنها محمد را برای شرکت در غارتهای او همراهی می کردند یا مانند کسانی که در تاریخ اسلام از آنها با فرنام منافق یاد می شده جرات نداشتند اسلام را کنار بگذارند و مجبور بودند بگویند ما مسلمانیم. اما همانطور که در قبل نیز گفته شد در این آیات معلوم می شود که مخالفان محمد او را به دلیل دیوانگی و عدم تعادل روانی اش رد می کردند و او بر خلاف آن چیزی که مسلمانان می گویند یعنی به اینکه به امین و راستگو معروف باشد بیشتر به دیوانه و مجنون شهرت داشته است البته بسیاری از دیوانه ها آدمهای راستگویی نیز هستند محمد حتی برای اثبات اینکه دیوانه نیست پا را فراتر نیز می گذارد او آیاتی می آورد تا نشان دهد که مردم در مورد پیامبران پیشین نیز همینگونه فکر می کردند و اصولا همه پیامبران دیوانه به نظر می رسند و دیوانه وار رفتار کردن از صفتهای پیلمبران خدا است:ذاریات52—قمر9در اینکه نوح نیز توسط مردم دیوانه خطاب میشده است یا نه البته جای شک بسیاری است زیرا اساسا نمی توان حتی یقین داشت که این شخصیت قرانی و دینی شخصیت ای تاریخی باشند نوح کاملا یک شخصیت افسانه ای است که از افسانه های بابلی مثل گیلگمیش و غیره اقتباس شده است. اما اینکه محمد به یارانش گفته که باقی پیامبران نیز دیوانهع به نظر می آمدند نکته درستی است در هر کجای جهان اگر به بیمارستانهای روانی مراجعه کنید با خیل بزرگی از بیماران روانی که ادعا می کنند پیامبر امام زمان عیسی مسیح و یا خود خدا هستند خواهید دید.در گذشته نیز همینگونه بوده است اگر کسی ناگهان شروع به صحبت کردن از جانوران نا آشکار می کرد و ادعا می کرد که از آنها پیغام می گیرد و حامل پیامی از سوی آنها است انسانهای عاقل میفهمیدند که او دیوانه است اما در گذشته تیمارستان وجود نداشته است که آدمهای دیوانه را در آن نگهداری کنند آدمهای دیوانه بین مردم پخش می شدند. جالب است که خود مسلمانان نیز اشخاصی را که بعد از محمد ادعای پیامبری کرده اند همچون بهاءالله و غیره را دیوانه خطاب می کنند. بنابراین این شاید یکی از دلایلی که باعث می شد مردم گمان کنند محمد دیوانه است این بود که او افکار دینی جدیدی را که برای اعراب مشرک آشنا نبود و محمد آنها را ار یهودیان و صابئین و مسیحیان آموخته بود برایشان تعریف می کرد و در مقابل تفکرات و رسوم اعراب مشرک مانند حج را برای یهودیان و صابئین و مسیحیان تعریف می کرد و این باعث می شد که همه فکر کنند محمد دیوانه است زیرا او تفکرات دینی جدید و ناشناخته ای برای هر دسته از مردم داشت که خود آنها را از دسته دیگری از مردم آموخته بود.عاقلان ان دوران که در صف کافران بودند خیلی زود به این دیوانگی محمد پی بردند زیرا محمد نمی توانست پیامبر بودن خود را به آنها اثبات کند خود قران نشان می دهد که تمام پیامبران معجزه ای داشته اند اما وقتی مردم از او معجزه می خواستند او نمی توانست معجزه ای نشانشان دهد. نضرابن حارث و ابوجهل از عاقلان آن دوران بودند نام ابوجهل در اصل ابوحکیمه بوده است اما بخاطر عقده هایی که از او داشت او را ابوجهل نامید.اما قضیه به همین سادگی تمام نمی شود پیامبر اسلام علاوه بر اینکه حرفهای دیوانه ها را می زده است و رفتاری دیوانه وار نیز داشته است محمد تقریبا تمام ویژگی های شخصی که به شدت بیمار است و انحرافات روانی دارد را داشته است پیامبر اسلام از اینکه او را دیوانه خطاب بکنند بسیار ناراحت بوده است و از افسردگی می خواسته خودکشی کند. تاریخ طبری در مورد این تلاش برای خودکشی اینگونه نوشته است: می خواستم به بالای کوه بلندی بروم و خود را پایین پرت کنم و با کشتن خود خود را آسوده سازم. با این هدف به بالای کوه رفتم وقتی که به میانه کوه رسیدم صدایی از آسمان شنیدم که می گفت ای محمد تو رسول الله هستی و من جبرئیل هستم.سایر کتابهای تاریخی همچون سیرت رسول الله نیز این قضیه را گزارش کرده است محمد درست بعد از دریافت نخستین وحی قصد خودکشی داشته است زیرا فکر می کرده که دیوانه شده است.آیا کسی که قصد خودکشی داشته است و چندین بار تلاش برای خودکشی کرده است دچار مشکلات عمیق روحی و روانی نیست؟ دیوانه به چه کسی گفته می شود؟ مگر غیر این است که دیوانه را عوام در آن دوران به کسانی می گفتند که تعادل روانی نداشتند و چنین حرکتهایی از آنها سر می زده است؟ امروز کسانی که قصد خودکشی دارند را تحت درمان و مراقبتهای ویژه پزشکی قرار می دهند. مسئله به قصد خودکشی محمد ختم نمی شود محمد در هنگام وحی غش می کرده است.به یک آدم نیمه دیوانه که در حال غش کردن خاطرات مغشوشی بر ذهنش باقی مانده است به سادگی می توان با تلقین کردن فهماند تو پیامبری. محمد خود نمی دانسته است که چه دیده و چه شنیده و چه شده است به او از طرف اطرافیانش تلقین می شود که به تو وحی می شود. و آن چیزی که میبینی جبرئیل یک فرشته است.در کتاب صحیح البخاری 2/340 می نویسد: نزول وحی برای مدتی قطع بود و پیامبر بسیار ناراحت گشته بود او چنیدن بار قصد داشت خود را از بالای کوه ها به پایین پرتاب کند و هربار که به بالای کوه می رفت تا خود را پایین بیاندازد جبرئیل در مقابل او ظاهر می شد و می گفت ای محمد تو قطعا رسول اللهی بعد از آن قلبش آرام می گرفت و به خانه باز می گشت. هرگاه بین نزول وحی وقفه ای بلند می افتاد او باز هم همینکار را تکرار می کرد.محمد وقتی وحی می گرفت به حالتهای عجیبی می رسیده است. از احادیث بسیار متعددی می توان ویژگیهای این حالت را یافت صحیح البخاری کتاب حدیث مسلمانان وحی گرفتن محمد را از قول کسانی که شاهد نازل شدن وحی بر او دیده بوده اند اینگونه توصیف کرده است:ج5شماره170ناگهان به زمین می افتادج2شماره610چهره اش سرخ می شد.خرناس می کشید.رویش را می پوشاند.ج3شماره17مانند شتر خرناس می کشید.ج2شماره544عرق میکرد....ج4شماره95ج6شماره507به سختی نفس می کشید.ج4شماره438صدایی همچون زنگ می شنید.محمد مقدار زیادی از وحی های خود را در هنگام خواب می گرفته است یا بهتر است بگوییم ادعا می کرده در خواب بر او وحی می شد. و رویاهای او رویاهای صادقانه بودند. اما مسئله جالب این است که محمد با خوابهای خود سر اعراب را نیز کلاه میگذاشته است و به آنها دروغ می گفته است(انفال43).صحیح البخاری جلد اول شماره354 می نویسد: ابوذر روایت کرده است که محمد پیامبر الله اظهار داشت هنگامی که من در مکه بودم سقف اتاق خانه ام برداشته شد و جبرئیل در اتاق فرود آمد و سینه مرا پاره کرد و آنرا با آب زمزم شستشو داد سپس یک سینی طلایی را که پر از عقل و ایمان بود در سینه من ریخت و پارگی را بست.صحیح البخاری جلد ششم شماره447: یکبار وقتی که راه می رفتم ناگهان از آسمان شنیدم به بالا نگاه کردم و در شگفت شدم همان فرشته ای را که مرا در غار حرا دیده بود دیدم او بر روی یک تخت بین زمین و آسمان نشسته بود من از او ترسیدم به خانه آمدم و گفتم مرا بپوشانید مرا بپوشانید.صحیح البخاری جلدهفتم شماره658: عایشه روایت کرده است که مردی به نام لبیدبن الاعصم از طایفه بنی زریق محمد را سحر می کرد و او را وادار می نمود تصور کند کاری انجام داده که در واقع آن کار از او سر نزده بود.اگر تمام این مزخرفات را کنار هم بگذاریم متوجه می شویم در این1400سالی چه کلاهی بر سرمان رفته که ما خودمان از آن با خبر نبودیم.

هیچ نظری موجود نیست: