صفحات

۶/۲۱/۱۳۸۸

تئوری گناه در اسلام

در فرهنگ ملت های گوناگون دنیا گناه به رفتار و کرداری می گویند که با ارزشهای اخلاقی فرد انسان و جامعه بشر منافات و ناهمگونی داشته باشد. ولی در کتاب قران پدیده گناه با اراده الله و پیامبرش پیوند داشته و پیروی از خواست الله و پیامبرش در ایجاد گناه بیش از رعایت اصول و ارزشهای اخلاقی نقش آفرین هستند. برای اثبات این نکته بی مناسبت نیست نخست تئوری گناه را از نظر فرهنگ اخلاق و ارزشهای انسانی مورد بررسی قرار دهیم.
در اسلام و قران گناه با واژه اثم بکار برده شده و بیشتر جنبه و مفهوم مذهبی داشته و حاکی از نافرمانی و شورش در برابر الله می باشد.
مخالفت و نافرمانی در برابر الله دارای مفهوم گسترده ای بوده و هم درباره افرادی بکار می رود که بکلی منکر وجود الله باشند هم آنهایی که برای الله شریک قائل باشند و هم افرادی که در اجرای مراسم مذهبی دقت و توجه معمول ندارند. در کتاب قران واژههایی دیده می شود که مفهوم آنها در ردیف اثم می باشد. این واژه ها عبارتند از:معاصی، فواحش، سیآت، ذنوب، منهیات، و منکرات. ولی نه هیچیک از این واژه ها تعریف شده نه اینکه درباره تفاوت آنها با یکدیگر سخنی گفته شده است.
فقهای اسلامی برپایه آیه32سوره نجم گناه را به دو دسته تقسیم کرده اند. گناهان کبیره و گناهان صغیره. در آیه32نجم و همچنین در آیه22نساء گناهان بزرگ با عبارت کبائرالاثم و در برابر آن لمم آمده که مفسران آنرا به گناه صغیره تعبیر کرده اند. ولی کتاب قران هیچیک از این دو گناه را نه تعریف کرده و نه در طبقه بندی می آورد.گناهان صغیره از طبیعت انسان ناشی می شوند و فقهای اسلامی معتقدند این دسته از گناهان عبارتند از : دروغگویی، فریب، خشم، شهوت و مانند آنها. اگر انسان از ارتکاب گناهان کبیره دوری جوید و به برخی اعمال نیک دست بزند گناهان کوچک آن به آسانی بخشوده خواهند شد.درباره گناهان کبیره بین فقهای اسلامی اختلاف نظر وجود دارد با این وجود همه آنها معتقدند که در اسلام هفت گناه بزرگ وجود دارد. این گناهان عبارتند از: قائل شدن شریک برای الله، قتل، بستن اتهام زنا به فرد دیگر، نافرمانی از پدر و مادر، ربا خواری، فریب، و اغفال یتیمان و سوء استفاده از دارایی آنها و خودداری از شرکت در جهاد اسلامی. گروهی از فقها گناهان دیگری را به فهرست بالا می افزایند. این گناهان عبارتند از:دزدی، غفلت در برگزاری نماز جمعه خودداری از روزه گرفتن در ماه رمضان، قمار بازی، نوشیدن مشروبات الکلی، شهادت دروغ، ناامیدی به رحمت الهی و جادوگری است.
در فقه اسلامی بزرگترین گناه شرک و یا شریک گرفتن برای الله است. به همین جهت اگر چه آیه32نجم از الله بنام آمرزنده بزرگ نام برده است ولی در اسلام هرگونه گناهی قابل بخشش است، مگر شریک گرفتن برای الله. دلیل فلسفی و روانی بزرگی گناه شرک را باید در خودخواهی و جاه طلبی محمد و هدف او برای کسب قدرت جستجو کرد نه احترام به الله در جهت مثبت و یا بی اعتنایی به او در جهت منفی. در قران در بیشتر موارد الله و پیامبر در کنار و ردیف یکدیگر بکار رفته و بویژه در بسیاری از آیات قران از عبارت از الله و پیامبرش فرمانبرداری کنید بکرات به چشم می خورد.برخی از این آیات133آل عمران،59-66-69-80نساء، 20-33-46انفال، 95مائده، 21تغابن. در بسیاری از آیات دیگر الله از محمد به عنوان پیامبر خود نام می برد و خود و محمد را در یک ردیف قرار می دهد:29توبه، 47-48-50-51-52-62نور.
متون قران و احادیث اسلامی نشان می دهد که اگر چه محمد برای بزرگ نمایی خود به عنوان پیامبر الله کوشش می کند که جلال و شکوه الله را در سطحی بالای پندار قرار دهد ولی در بسیاری موارد الله از دیگ الله سازی محمد ناپخته نارسا یر بدر می آورد. یکی از این موارد صفت تقدس و دادگری الله است که محمد به آن اشاره ای ننموده است. دلیل این عقیده به گونه ای که از بررسی متون و احکام قران بر می آید آنست که محمد به نهاد گناه و نتایج آن توجهی نداشته است.
قران نه تنها درباره طبیعت و نهاد گناه سکوت کرده است بلکه درباره منشاء گناه نتیجه و چگونگی پیشگیری از گناه سخنی به میان نیاورده است. تا جایی که ملنکتون در پیش گفتاری که در یکی از قرانهایی که به لاتین شده می نویسد به نظر می رسد که محمد در آوردن متون و احکام قران زیر نفوذ وسوسه های شیطان قرار گرفته است زیرا او از طبیعت و نهاد گناه سخنی به میان نمی آورد و به علل و جهات رنجها و گرفتاریهای افراد بشر اشاره ای نمی کند.
کتاب قران در آیات زیر از گناه بحث می کند:2-283-286بقره، 120انعام، 31-48-107-111-112نساء، 100اعراف، 42ابراهیم، 2محمد، 32نجم، 37حاقه. در هیچیک از آیات یاد شده کتاب قران از نهاد گناه تعریفی به دست نمی دهد. آنچه که بگونه غیر مستقیم از آیه های یاد شده می توان دریافت اینست که: گناه یک تخلف ارادی از قواعد و قوامین شناخته شده است. حال اگر چنین تعریف سخاوتمندانه ای را برای گناه از کتاب قران برداشت کنیم با این وجود می بینیم که عامل نادانی از قوامین و مقررات جاری و شناخته شده که از عوامل حیاتی و اساسی هر لغزشی بشمار می رود در ساختمان تعریف یاد شده نیامده است. این کوتاهی قران در تعریف گناه بویژه از این جهت مهم است که قران در آیه59انعام می گوید: هیچ تر و خشکیوجود ندارد که قران آنرا مورد بحث قرار نداده باشد.
در کتاب قران گناه به گونه مستقیم با خواست و اراده الله پیوند دارد نه با رویگردانی از اصول و قواعد اخلاقی و یا حقوقی. به همین سبب هنگامی که قران از گناه سخن می گوید پیوسته واژه ها و عبارتی مانند آنچه اجازه داده شده و یا اعمالی که منع و نهی شده بکار می برد نه شرح رفتار و کرداری که با اصول و ارزشهای اخلاقی مباینت داشته باشد. و این موارد مجاز و یا اعمال منع شده بستگی به اراده و خواست الله دارد نه اینکه دلالت بر شکستن قواعد و اصول شناخته شده اخلاقی داشته باشد. برای مثال آیه31نساء هنگام بحث درباره گناه می گوید:اگر شما از گناهان بزرگی که نهی شده دوری گزینید... آیه107همان سوره حاکی است: الله گناهکاران را دوست ندارد.آیه17یونس نیز به جای شرح نهاد و عوامل تشکیل دهنده گناه به سادگی می گوید: هیچکس گناهکارتر از کسی که به الله دروغ بدهد و آیات او را تکذیب کند نیست.
هر اندیشه و عملی را که الله نیکو بدارد دانستن آن اندیشه و یا انجام آن عمل نیکو و واجب است اگرچه بر خلاف مصلحت افراد بشر باشد. بهترین مثال برای نشان دادن این تئوری موضوع تعدد زوجات در اسلام است.
گذشته از آن اسلام بین لغزشهای جزیی که بیشتر مربوط به تشریفات انجام آداب و رسوم مذهبی است و گناهان بزرگ تفاوتی قائل نمی شود. احادیث زیادی از محمد نقل شده که همه حاکی از اثبات این موضوع می باشد. برای مثال محمد در مشکات المصابح گفته است: یک درهم پول که فردی از ربا بدست آورد گناهش بیشتر از 36مرتبه زنا می باشد و هر کس که از پول ربا تغذیه کند جایش در جهنم است. همچنین: خوردن ربا هفتاد نوع گناه برای انسان ایجاد می کند که کمترین آن مانند آنست که ربا خوار با مادر خود زنا کرده باشد. حدیث دیگری از محمد روایت شده که می گوید: شلوار مرد باید تا وسط ساقهای پاهای او را بپوشاند...حال هرچقدر که بالاتر باشد آن قسمت در آتش جهنم خواهد سوخت.
در قران و اسلام قواعد و مقررات اخلاقی بر حسب زمان و مکان تغییر می یابند. در قران بارها گفته شده که الله هر عملی که اراده کند می تواند انجام دهدو مسلمانان باور دارند هر عمل و هنجاری که الله انجام می دهد عادلانه خواهد بود. به همین دلیل هنگامی که مسلمانان در آیه30انفال می خوانند که الله بهترین مکاران است به وجود او افتخار می کنند. قران پر از آیه هایی است که می گوید الله هر کسی را که بخواهد هدایت و یا گمراه می کند. در حالیکه افراد عادی مردم فریب مکر حیله و ریا را به عنوان اهانت و ناسزا و برای پست و خوار کردن به یکدیگر بکار می برند جای بسیار شگفت است که محمد این عناوین را برای منش خود روا و جایز می شمارد. از دگر سو هنگامی که محمد به الله خود در آیه30انفال و آیه54آل عمران لقب بهترین مکاران را نسبت می دهد کاربرد این عناوین برای توجیه اعمال و رفتار خودش زیاد غیر عادی به نظر نمی رسد.
بنابر آنچه که گفته شد محمد هر عملی که برای جامه عمل پوشانیدن به نفسانیت جاه طلبانه اش لازم می دید انجام می داد و آنرا اراده الهی می دانست. در حالیکه ارتکاب همان عمل برای سایر افراد گناه و جرم محسوب می شد. برای مثال هنگامی که محمد می خواست طایفه کلیمی بنی النضیر را نابود کند و آنها را محاصره کرد چون انها در برابر وی تسلیم نشدند دستور داد نخلستانهای انها را قطعه قطعه کنند و انها را بسوزانند. این کار یعنی از بین بردن وسیله امرار و معاش مردم و در فرهنگ تازی عملی غیر اخلاقی و زشت بشمار می رفت.ولی محمد برای از پا در آوردن کلیمیان طایفه بنی النضیر دستور داد بر خلاف اصولی که تا آن زمان در جامعه عرب تقدس داشت نخلستانهای آنها را که از لحاظ باردهی بی نظیر بود بسوزانند. هنگامی که به این عمل غیر اخلاقی و جنایت نهادی محمد ایراد گرفته شد، او بیدرنگ آیه5 سوره حشر را از سوی الله نازل کرد.
یکی دیگر از نکات شگفت انگیز در اسلام درباره گناه آنست که اعمال زشت در قران طبقه بندی نشده و لغزش کوچکی در ردیف جنایت بزرگی بشمار می رود در ردیف لغزشهای کوچکی مانند روزه خواری و یا فرار از میدان جنگ بشمار رفته اند. تمام این موارد غیر منطقی و نابخردانه نشان می دهند که در قران و اسلام گناه عاملی است که نهاد آن با خرد و منطق پویا و ارزشهای اخلاقی و انسانی پیوندی نداشته و تنها به اراده یک هیولای جبار متکبر قابض خافض قوی ممیت منتقم مانع و قهاری که محمد او را الله نامیده واگذار شده است.
در قران موارد بسیاری وجود داردکه حتی مسلمانان را به کشت و کشتار ترغیب می کند(5-29توبه و 61احزاب).
باید تاکید شود که در فرهنگ تازیها قتل و کشتار دیگران هنگامی زشت بشمار می آید که این عمل درباره قبیله خودی و یا عضو یک قبیله دوست و متحد ارتکاب شود. در غیر این صوری کشتن انسان دیگر در اصل زشت و غیر اخلاقی بشمار نمی آید. در اسلام نیز قتل و کشتار دیگران اتها زمانی زشت به نظر می آید که فرد مقتول به اسلام درآمده باشد وگرنه منعی برای این کار وجود ندارد.(جهاد)
از مطالب بالا و نیز دلیل آیه ها و احادیثی که در بالا شرح داده شد چنین نتیجه گرفته می شود که در قران و اسلام گناه و یا عمل زشت رابطه ای با اصول اخلاقی ارزشهای انسانی و بهداشت روانی اجتماعی ندارد بلکه گناه یک پدیده برون ذهنی و خارجی است و نه یک کارداد درون ذاتی. به عبارت دیگر انسان در ارتکاب گناه و یا رفتار زشت و ضد اجتماعی اختیار و مسئولیتی ندارد و این الله قهار و مکار و انتقامجوست که ارتکاب گناه را از پیش در سرنوشت انسان وارد کرده است. اگر چنین باشد از یک سو آن همه کاوک گوییهای محمد و قران درباره وجود بهشت و دوزخ و مجازات و پاداش انسان موضوعی مسخره به نظر می آید و از دگر سو باید به عدل و دادگری الله که گروهی از آفریده هایش را برای سوخته شدن به آتش جهنم می آفریند، آفرین گفت.

۶/۰۸/۱۳۸۸

آیا روح وجود دارد؟

مسئله وجود روح از مسائل بسیار اساسی در میان باورهای دینی و همچنین از کهن ترین باورهای انسانی است که در میان بسیاری از ملل رایج بوده و هنوز هم رایج است. بسیاری از دین خویان اعتقاد دارند حیات آنها تنها محدود به جسم آنها نمیشود و هر انسانی علاوه بر وجود مادی خود وجودی فرا مادی نیز دارد که به آن روح گفته میشود. بر اساس باورهای اسلامی این روح در هنگامی که انسان خلق میشود به بدن او وارد میشود و بعد از مرگ او از بدن خارج میشود. این در حالی است که انقلاب علمی که در تاریخ بشر شکل گرفت تمام مفاهیم ماوراء طبیعی را از دنیای علم بیرون انداخت و به همین دلیل چیزی به نام روح در هیچ یک از رشته های علمی امروز به رسمیت شناخته نمیشود. روح از نظر گروهی از کسانیکه به وجود آن اعتقاد دارند دلیل اصلی و جوهر حیات است یعنی حیات وقتی آغاز میشود که روح به بدن وارد میشود و وقتی پایان میگیرد که روح از بدن خارج میشود،روح از نظر گروهی از کسانیکه به وجود آن اعتقاد دارند دلیل اصلی و جوهر حیات است یعنی حیات وقتی آغاز میشود که روح به بدن وارد میشود و وقتی پایان میگیرد که روح از بدن خارج میشود،در نظر انسانهای اولیه ابتدائی ترین و آشکار ترین تفاوتی که بین موجودی زنده و موجودی غیر زنده دیده میشود این است که انسان زنده نفس میکشد و انسان مرده نفس نمیکشد. لذا این تنفس در نظر بسیاری از انسانهای اولیه بعنوان جوهر اصلی حیات مطرح شد، یعنی هرآنچه نفس بکشد از نظر ایشان زنده مینمود و هر آنچه زنده نبود نفس نمیکشید. برای همین است که روح همواره بطور مستقیم یا بطور غیر مستقیم در کتابهای دینی با تنفس در ارتباط است. در تورات روح با کلمه نشاما (נפשׁ) توصیف شده است، این کلمه دقیقاً همان کلمه ای است که برای نفس نیز استفاده میشود. در انجیل نیز که اصل آن به زبان یونانی نوشته شده است برای روح از کلمه سوکی (ψυχή) استفاده شده است و این کلمه دقیقاً به معنی نفس و نفس کشیدن است. این کلمات هم در تورات و هم در انجیل بارها با معانی و مفاهیم دیگر همچون تنفس و حیات نیز استفاده شده اند. کلمه (Spirit) در زبان انگلیسی نیز خویشاوند با تنفس در زبان لاتین است. مصریان باستان نیز کلمه "کا" را برای توصیف ارواح استفاده میکردند که این کلمه نیز به معنی "تنفس" است، حتی در آیین هندو و همچنین در آیین بودایی نیز روح را (Ātman) میخوانند که برابر با تنفس است. روح حتی در قرآن نیز با نفس کشیدن درآمیخته است. الله بر اساس قرآن روح خود را درون کالبد انسان می دمد، یا بعبارت دیگر "فوت" میکند.سوره سجده آیه 9
به این عمل معروف فوت کردن روح در چهار جای دیگر قرآن از جمله در (سوره حجر آیه 29، سوره انبیا آیه 91، سوره ص آیه 72 و سوره تحریم آیه 12) نیز اشاره شده است.البته این باور تنها باوری اسلامی نیست، دورگا یکی از خدایان هندو نیز مجسمه خود را ساخته است و بعد با دهان الهی خود روح دمیده است.
بسیاری از انسانهای اولیه توضیحی بهتر از این به ذهنشان خطور نمیکرد که خدا ابتدا انسان را از مجسمه درست کرده است و بعد به وجود او حیات دمیده است و در نتیجه انسان که تنها یک کالبد سفالین و گلی مجسمه گونه بوده است دارای جان شده است، شاید به همین دلیل باشد که مجسمه سازی در برخی از ادیان همچون اسلام تقبیح شده است و حتی در برخی از دوره های تاریخ اولیه اسلام به شدت تحریم و تکفیر شده است و گروه های بنیاد گرا هنوز هم با مجسمه سازی مشکل دارند، زیرا به نظر میرسیده است که انسانهای مجسمه ساز در حال تکرار کاری الهی هستند و این کار بسیار کفر آمیز است، یکی از معجزات عیسی در قرآن نیز این است که مجسمه کبوتری را از گل درست کرده است و سپس به آن جان بخشیده است، آشکار است که افسانه ای بهتر برای خلقت به ذهن افرادی که این داستانها را سراییده اند نرسیده است. این نوع تصوّر های کودکانه که امروزه ذره ای ارزش علمی ندارند و بسیار شبیه به قصه های شنگول و منگولی است که مادربزرگها برای نوه هایشان تعریف میکنند هستند، در میان انسانهای اولیه و متاسفانه در ذهن انسانهای نیمه دیوانه امروزی منطقی و واقعی به نظر میرسیده و میرسند. در این میان افراد سودجو و زرنگی همچون پیامبر اسلام نیز از این قصه های کودکانه سوء استفاده کردند و با گول زدن انسانهای ساده اندیش برای قرنها به حماقت بشری دامن زدند
اگر تصور کنیم خداوند هر بار که انسان جدیدی بدنیا می آید یک مقدار از روح خودش را درون وجود او فوت میکند، و اگر فرض کنیم هر ثانیه سه بچه بدنیا می آیند، بر اساس گفته قرآن خداوند بیشتر شبیه یک پنکه یا کمپرسور باد است که دائماً باید روح خود را در پیکر انسانهای تازه تولد یافته فوت کند، و این خود یک شغل 24 ساعته برای خداوند است و او را از باقی مسئولیت هایش باز میدارد، تازه این درصورتی است که سایر جانداران روی زمین را بدون روح فرض کنیم، و تنها انسانها را دارای روح بدانیم. البته شاید خداوند از قبل مقدار زیادی فوت کرده است و روح ها را آماده کرده است و در یک صندوقچه یا کُمد الهی نگه داشته است و یکی یکی در هنگام تولد انسانها بطور خودکار به بدن آنها ارسال میشود.
از روی همین ارتباط مستقیم میان روح و تنفس در قرآن میتوان دریافت که ایده روح در قرآن نیز از همان جایی گرفته شده است که این ایده در تورات و انجیل گرفته شده است، در نتیجه روح نتیجه تلاش انسانهای اولیه است برای پیدا کردن جوهر اصلی حیات. یعنی معمایی که علم بیولوژی امروز به حل آن میپردازد. برای انسانهایی که هنوز گمان میکردند زمین صاف است، و شهابسنگ ها تیرهایی هستند که به سمت شیاطین شلیک میشوند، اولین پاسخی که برای پرسش "تفاوت موجود زنده و مرده چیست" به نظر میرسید، مسئله تنفس بود. برای او داد و ستدهای میکروسکوپی شیمیایی در بدن که ما آنرا متابولیسم بدن میخوانیم مشخص نبود، از نظر او مرده نفس نمیکشد و زنده نفس میکشد و این تنها تفاوت زنده و مرده است. و این ارتباط مستقیم کلمه تنفس با کلمه روح از لحاظ زبانشناسی سندی است بر این مدعا. برای قدما مشخص نبود که تنفس چیزی نیست جز دمیدن اکسیژن و مقدار زیادی نیتروژن، آنها تنفس را مسئله ای پیچیده تر از این مسائل میدیدند. از همین رو است که در "زنده" خواندن گیاهان بسیار دچار تردید بودند.
مسیحیان اینگونه به قضیه نگاه میکردند که خداوند ابتدا روح را در کالبد بدن می دمد و درون انسان زنده روح خدایی وجود دارد، و این در حالی است که ما در دنیایی پر از ارواح خبیث زندگی میکنیم. از همین رو است که مسیحیان وقتی کسی عطسه میکند او را با عبارات مذهبی تقدیس میکردند، یا حالتی جادویی به خود میگرفتند، مثلا بر روی سینه صلیب رسم میکردند، زیرا معتقد بوده اند وقتی کسی عطسه میکند ممکن است روحش به بیرون پرتاب شود و ارواح خبیثه که در اطراف او هستند و نفس شیطان به دلیل گناهان ما همه جا گسترده شده است ممکن است به سرعت وارد بدن او شده و جایگزین روح الهی در بدن او شود. از همین رو بود که مسیحیان اساساً بیماریهای انسانها را به دلیل محصور شدن آنها توسط ارواح پلید میدانستند. و با دعا خواندن و انجام مراسم مذهبی سعی میکردند ارواح خبیث را از وجود بیمار خارج کنند. در دوران انگیزاسیون بعضی اوقات افراد بیمار را شکنجه میکردند تا روح خبیث به زور شکنجه از بدن آنها خارج شود، هنوز هم در میان مسیحیان فرقه هایی همچون فرقه شاهدان یهوه وجود دارند که بیماران خود را نزد پزشک نمیبرند و تنها با دعا و نیایش آرزوی شفا یافتن آنها را دارند.مسلمانان نیز هرگاه کسی عطسه میکند به او میگویند "عافیت باشد"، ممکن است این رسم نیز از باورهای خرافی مشابه گرفته شده باشد.
دومین مسئله که باعث شده است انسانهایی به وجود روح اعتقاد داشته باشند بی اطلاعی آنها از مغز انسان است. تقریباً تمامی آنچه به روح نسبت داده میشود در حقیقت همان کارهایی است که مغز انجام میدهد.انسانهای پیشین از مغز و ساختمان آن و وظایف آن آگاه نبودند و نمیتوانستند حس کردن، هوشیاری، تفکر و حافظه را با اطلاعات محدود خود نسبت به مغز توضیح دهند، لذا تمام این کارها را به روح نسبت میدادند. البته از دیدگاهی وسیع تر بی اطلاعی نسبت به بدن و ساختمان آن که مغز را نیز شامل میشود باعث اعتقاد به روح بود. این درحالی است که امروزه آشکار است تمامی حس ها، حالت های روانی، و افکار باعث ایجاد سیگنالهای الکتریکی، مغناطیسی و متابولیکی در مغز میشوند که این سیگنالها را میتوان با دستگاه های مخصوص PET و MRI ثبت کرد و حتی در برخی موارد با ارسال سیگنالهای مصنوعی به مغز شبیه سازی کرد. لذا تمامی ویژگیهایی که قدما برای توضیح آنها به روح پناه میبردند امروزه از دیدگاه علمی همان کارهایی است که مغز انجام میدهد، و مغز برای انجام آنها نیاز به هیچگونه روح یا چیزی شبیه آن ندارد، مغز کاملاً ماهیتی طبیعی دارد و تمامی کارهایی که مغز انجام میدهد از لحاظ طبیعی قابل بررسی هستند. لذا پیشرفت علم در زمینه نوروساینس که تلاش میکند احساسات، ادراکات، حالت های روانی، تفکر، حافظه، هوشیاری و غیره را به مغز نسبت بدهد دیگر جایی برای اعتقاد به وجود روح برای بیشتر دانشمندان باقی نگذاشته است.
سومین مسئله تمایل انسان به جاودانگی است. انسانها همواره از اینکه مرگ پایان وجود و حیات آنها باشد هراسان بوده اند و تمایل به جاودانگی داشته اند و بشر بدوی عادت داشت تمایلات خود را با واقعیت پیوند دهد، یعنی چون صرفاً تمایل داشت حیات پس از مرگی وجود داشته باشد، نتیجه میگرفت چنین حیاتی وجود دارد و از آنجا که میدیدند بدن انسان پس از مرگ متلاشی میشود بعدی غیر مادی را نیز برای انسان تصور میکردند، از نظر ایشان لازمه حیات پس از مرگ وجود روح بود.تمایل داشتن ما به مسئله ای باعث وجود داشتن آن نمیشود و عدم تمایل ما به واقعیتی باعث از بین رفتن آن واقعیت نمیشود.
تمامی این سه مسئله، پیش زمینه هایی هستند که انسانها بخاطر آنها به وجود روح اعتقاد پیدا میکنند. بررسی دقیق علمی و فلسفی این مسائل باعث شده است که روح از یک پدیده علمی و معتبر به یک پدیده دینی و محدود به باورهای افسانه ای مردم تبدیل شود و دیگر جایگاه چندانی در علوم بشری نداشته باشد.پدیده روح در میان بسیاری از فلاسفه پیشین رایج بوده است تا اینکه کم کم فلاسفه کمتری به وجود آن معتقد شدند. باور به روح همچون باور به سایر چیزهای فراطبیعی از نظر تعدد باورمندان سیری کاملاً نزولی داشته است و امروزه بیش از هر زمان دیگری وجود روح توسط فلاسفه و دانشمندان انکار میشود.
گذشته از تعاریف قدیمی روح، روح مسلماً آنگونه که خداباوران امروزی به آن معتقد هستند ماهیتی فیزیکی و طبیعی ندارد و مسئله ای ماوراء طبیعت است و تنها فراطبیعت گرایان میتوانند به وجود چنین چیزی اعتقاد داشته باشند. یعنی از دید کسانیکه طبیعت گرا هستند روح تنها به دلیل ماوراء طبیعی بودنش از هیچگونه ارزش علمی و فلسفی برخوردار نخواهد بود. اما مسئله ای که باید به آن توجه کرد این است که خداباوران از طرفی معتقدند روح پدیده ای غیر مادی است و از طرف دیگر معتقدند روح در بدن انسان است. یعنی برای روح مکان و جایی را تعریف میکنند و این تناقضی آشکار است. چیزی که حالتی طبیعی و مادی نداشته باشد نمیتواند "درون" چیز دیگری (یا حداقل درون چیز طبیعی و یا مادی دیگری) قرار بگیرد. تنها چیزهایی میتوانند درون چیزهای دیگر قرار بگیرند که فضا اشغال میکنند. و چیزهایی که فضا اشغال میکنند یقیناً طبیعی هستند. بنابر این روح از آنجا که نمیتواند هم طبیعی و هم غیر طبیعی باشد، با فرض اینکه میتواند "درون" بدن باشد اساساً در تعریف خود دارای تناقض است.
وقتی کسی میگوید قلب در بدن است، این بدان معنی است که برای قلب جایگاهی در بدن وجود دارد که معمولاً آن جایگاه در سینه و سمت چپ است. حال وقتی خداباوران میگویند روح در بدن است نیز باید بگویند روح در کجای بدن است؟ اگر بگویند روح در تمام بدن هست، باید به این نتیجه رسید که وقتی اعضای بدن شخصی قطع میشود، قسمتی از روح او نیز قطع میشود و آن شخص دارای دو روح میشود و قسمتی از روح او از بدن کنده میشود. همچنین لابد وقتی اعضای بدن دو شخص با یکدیگر تعویض میشوند مقداری از روح آن دو نیز با یکدیگر تعویض میشوند، آشکار است که این باوری پوچ است.
از طرفی دیگر برای روح مسائل بسیار عجیبی همچون حرکت مطرح میشود. میگویند روح انسان بعد از مرگ به سمت خدا بازمیگردد. این جمله به این معنی است که خداوند در نقطه ای قرار گرفته است و روح در نقطه ای دیگر و این روح باید آن مسیر را طی کند تا بخدا برسد. بازهم برای روح جا و مکان در نظر گرفته شده است. حرکت کردن پدیده ای کاملاً فیزیکی است. رفتن روح از نقطه ای به نقطه دیگر به معنی این است که روح در زمان و مکان محصور است، و چنین چیزی لزوماً چیزی طبیعی است. درحالی که روح بر طبق تعریف چیزی غیر طبیعی است. حتی برخی از خداباوران معتقدند روح انسان پرواز میکند. پرواز کردن نیز عملی است که برای غلبه بر جاذبه زمین انجام میگیرد، جاذبه زمین چگونه میتواند بر روی پدیده ای غیر مادی تاثیر بگذارد؟ همچنین بسیاری از خداباوران معتقدند که روح به بدن انسان دمیده میشود، آیا چیز غیر مادی را میتوان دمید؟ آشکار است که خداباوران در تصورشان از روح بسیار خام و گیج هستند و این تناقضات نشان میدهد که خود نمیدانند به چه باور دارند. و همچنین آَشکار است که بنابر اصل تناقض چیزی که درون خود تناقضی داشته باشد نمیتواند وجود داشته باشد، در نتیجه وجود این دسته از تناقضات در تعریف روح، باعث میشود که وجود روح محال باشد.وابسته دانستن روح و حیات انسان به یکدیگر مانند آن است که انسان را ماشینی فرض کنیم که تا زمانی که روح در آن است کار میکند و به مجرد اینکه روح از بدن خارج شود از کار می افتد. این دیدگاه البته در گذشته مورد تایید بسیاری از فلاسفه و دانشمندان بوده است اما امروزه دیگر چندان ارزش علمی ندارد. همانطور که گفته شد خداباوران بسیاری معتقدند که در هنگام مرگ روح انسان از بدنش خارج میشود و به دنیای دیگر میرود. در مورد خارج شدن روح از بدن انسان پرسشهای زیادی مطرح میشود. روح انسان به کدام یک از ارگانهای بدن در ارتباط است و چه زمانی بدن را ترک میکند؟خداباوران معتقدند پس از مرگ روح پیوند خود را با بدن قطع میکند و یا از بدن خارج میشود، پرسش این است که آیا روح زمانی که قلب از کار بایستد بدن را ترک میکند؟ یا در زمانی که مغز انسان از کار بایستد؟ بسیار پیش آمده است که افرادی مرگ مغزی داشته اند اما قلب آنها هنوز کار میکرده است. آیا در چنین شرایطی روح از بدن خارج شده است یا نه؟ آیا روح صبر میکند تا ببیند قلب یا مغز کی از کار می افتد تا در آن زمان بدن را ترک کند؟ در برخی از مواقع افرادی به کما میروند و چندین سال مغز آنها فعالیت نمیکند ولی تمامی اعضای بدنشان بطور عادی کار میکنند، این افراد با تغذیه خونی زنده نگاه داشته میشوند و اگر این تغذیه خونی قطع شود به سرعت تمامی اعضای بدنشان از کار خواهد افتاد، آیا روح نشسته است تا ببیند کی سرم از بدن این انسان قطع میشود تا بعد از بدن او مهاجرت کند؟ اگر در چنین شرایطی مغز شخصی عوض شود، او به حیات خود ادامه خواهد داد. زیرا تنها مشکل بدن او مغز او است. اما اگر این مشکل حل نشود او بلافاصله بعد از قطع شدن منبع تغذیه بدنش خواهد مرد.تکلیف کسانیکه که قلبشان با قلب انسان دیگری عوض شود چیست؟ آیا روح این افراد با هم عوض میشود؟ احتمالاً در چند دهه آینده پزشکان قادر خواهند بود که مغز انسانها را نیز با یکدیگر عوض کنند. در آن شرایط بر سر روح چه می آید؟ اگر مغز انسانی از کالبدی به کالبد دیگر وارد شود آیا روح آن دو شخص نیز بین این دو بدن جابجا میشود؟ اگر تمام اعضای بدن یک انسان از جمله مغز او به اشخاص دیگر پیوند زده شوند بر سر روح او چه خواهد آمد؟ آشکار است که در مسئله خارج شدن روح از بدن با پیشرفت علوم پزشکی و قابلیت تعویض اعضای بدن تناقضات بسیاری دیده میشود. آیا دوقلوهای به هم چسبیده دو روح دارند؟ اگر یک روح دارند، بعد از جداسازی آنها در صورتیکه جراحی موفقیت آمیز باشد چه بر سر روحشان خواهد آمد؟ آیا این روح نیز جراحی خواهد شد؟ و اگر دو روح دارند چگونه است که رفتن روح یکی از آنها از کالبدشان معمولا باعث بیرون رفتن روح دیگری نیز میشود؟ آیا میتوان دو روح را در یک بدن قرار داد؟ امروزه میدانیم که اگر با یک جسم برنده، جسم پینه ای (Corpus Callosum)، توده ای از عصبهای مغزی که دو نیمکره مغز را به یکدیگر وصل میکنند را ببریم دو ذهن متفاوت و مستقل خواهیم داشت، آیا در این زمان روح شخص نیز تبدیل به دو روح میشود؟ تا زمان معینی پس از مرگ بسیاری از اعضای بدن هنوز میتوانند کار کنند، و میتوان این اعضا را به بقیه بیماران پیوند زد، اگر روح با مرگ بدن را ترک میکند چگونه است که بسیاری از اعضای بدن پس از ترک روح از بدن همچنان کار میکنند؟ چرا ناخنها و موهای افراد مرده تا مدتی پس از مرگ آن شخص نیز به رشد خود ادامه میدهند؟ حتی در بسیاری از مواقع میتوان اعضای بدن را بدون داخل کردن آنها در بدنی دیگر، با ایجاد شرایط مصنوعی آزمایشگاهی زنده نگاه داشت، بعنوان مثال تقریباً همه میدانند که سلولهای خونی را میتوان بیرون از بدن نیز زنده نگه داشت، بدن به غیر از سلول چیز دیگری ندارد و سلول برای زیستن به عوامل مشخصی همچون اکسیژن و مواد غذایی نیازمند است که میتوان با ایجاد مصنوعی آن عوامل هر سلول را زنده نگاه داشت، بنابر این در تئوری زنده نگه داشتن تمامی اعضای بدن ممکن است، اما در عمل ایجاد شرایط مصنوعی برای برخی از آنها هنوز به دلیل ضعف فن آوری پزشکی میسر نشده است. برای پزشکان این مسئله مانند روز روشن است که در آینده بسیار نزدیک بانکهای اعضای بدن ایجاد خواهد شد تا افراد بتوانند اعضای بدن را که دچار مشکلاتی میشوند با اعضای بدن مردگانی که اعضای بدنشان را زنده نگه داشته اند عوض کنند. در تئوری اگر بتوان چنین کاری را در مورد تمامی اعضای بدن انجام داد، میتوان انسانی را بطور موقت کشت و در آینده او را دوباره زنده کرد. اعضای بدن انسانها را میتوان بگونه ای بسیار شبیه از روی ساختار سلولی همانند سازی (Cloning) کرد. این مسائل همگی بیانگر آن هستند که اطلاعات پزشکی و دانش بشر از آناتومی بدنش باعث بوجود آمدن تناقضات بسیار در وجود روح بعنوان جوهر حیات شده است، و این تناقضات را تنها با تعریف علمی حیات که تعریفی کاملاً طبیعی و غیر وابسته به ماوراء طبیعت و روح و خدا است تا حدود زیادی حل کرد.اگر انسانی با پیوندهای گوناگون دست، پا، قلب، معده، کلیه، آلت جنسی، و در آینده پیوند مغزی بوجود بیاید روح آن فرد از کجا و کی به او تزریق شد؟آیا او روح دارد یا خیر؟
در باورهای قرآنی حیات انسان مبتنی بر روح او و خارج شدن روح او در دست الله است و روح تنها در زمانی از بدن خارج خواهد شد که الله چنین اجازه ای به آن بدهد، و همچنین زمان خارج شدن روح از بدن و مرگ انسان در لوح محفوظی در نزد خدا از پیش مقرر شده است. این درحالی است که امروز به دلیل پیشرفت مسائل پزشکی و بهداشتی میزان عمر انسانها بسیار بیشتر شده است و همچنان رشدی فزاینده دارد. چگونه است که الله برای انسانهای پیشین عمر کوتاه تری و برای انسانهای امروزی عمری بلند تر مقرر کرده است؟ آیا خارج شدن روح از بدن دلیل مرگ است و یا اختلال در یکی یا تعدادی بیشتر از ارگانهای حیاتی بدن؟ آیا عوامل طبیعی است که باعث طولانی شدن حیات بشر شده است یا ارواح و اشباح و روابطی که موجودی موهوم همچون الله برایشان در نظر داشته است؟ جالب است که افراد در کشورهای مختلف دوران حیات بیشتری دارند، مردم در سوئد و ژاپن و آمریکا عمر طولانی تری نسبت به مردم قم و مکه و مشهد دارند. آیا شرایط زیست محیطی است که باعث میشود افراد مدت بیشتری را عمر کنند و یا الله در نوشتن میزان عمر افراد در آن کتابچه مسخره اش دچار تبعیض نژادی شده است و برای کفار ساکن آمریکا و ژاپن و سوئد عمر بیشتری بریده است؟ انتخاب با شما است، آشکار است که هر انسان خردگرا و معقولی توضیحات علمی را به داستانهای کودکانه دینی ترجیح میدهد.
علاوه بر مسئله خارج شدن روح از بدن در داخل شدن روح به بدن نیز پرسشهای بسیاری وجود دارد. اگر روح جوهری لازم برای حیات است چرا فقط انسانها باید روح داشته باشند؟ تمام موجودات زنده در این صورت باید دارای روح باشند. و این مسئله به تک سلولی ها نیز کشیده میشود. مسئله آنجا جالبتر میشود که این تک سلولی ها به مرور زمان تکامل یافته و موجودات پر سلولی را ایجاد کنند. آیا ارواح هر کدام از این تک سلولی ها با یکدیگر جمع میشوند و روح بزرگتری را برای جانور پر سلولی ایجاد میکنند؟ یعنی آیا ارواح نیز با یکدیگر جمع پذیرند؟ در هنگام تولد انسان چه زمانی روح به بدن او وارد میشود؟ در کدام مرحله از مراحل رشد جنین خداوند روح را در وجود او فوت میکند؟ آیا در هنگام باردار شدن یک تخمک است که روح به تخمک فوت میشود؟ اگر اینگونه است باید توجه داشت که در برخی از موارد تخمک بعد از بارور شدن تقسیم بر دو تخمک دیگر میشود و باعث بوجود آمدن دو جنین و گاهی تقسیم بر شش تخمک بارور شده و باعث تولید شش جنین میشود. آیا روح نیز با این تقسیم شدن، تقسیم و تکه تکه میشود؟طول عمر انسانها با پیشرفت علوم و بهداشت بیشتر شده است، انسانها بطور محسوسی از گذشته بیشتر زندگی میکنند، عمر انسانها در 100 سال گذشته بطور متوسط 20 سال افزایش پیدا کرده است و این تنها به این دلیل است که شرایط زیستن بهتری برای زیستن انسان بوجود آمده است. انسانها در سال 1997 بین 70 تا 80 سال بطور متوسط زندگی میکنند، این در حالی است که در سال 1900 بین 45 تا 50 سال زندگی میکردند. در آینده نیز احتمال آن میرود که انسانها بتوانند بسیار بیشتر زندگی کنند. حال انتخاب شما کدام است؟ آیا با این اوصاف باید اعتقاد داشت که خداوند در قرون اخیر در قراخواندن روح از بدن انسان درنگ بیشتری کرده است و حضرت عزرائیل را دیرتر برای گرفتن جان انسانها و خارج کردن روح از بدن ارسال میکند؟ یا اینکه حیات آدمی مسئله ای کاملا مادی و مرتبط با شرایط محیطی و بدن او است؟ آشکار است که قضیه ورود و خروج روح از بدن کاملا یک داستان کودکانه و خرافه ای مضحک است.
پیشرفتهای سریع در بیولوژی و ژنتیک باعث شده است مسئله حیات امروزه بسیار روشنتر از آنچه در گذشته بوده است باشد. ژنها نقشه هایی هستند که سلولها بر اساس آنها ساخته شده و در کنار یکدیگر قرار میگیرند. ژنها نیز خود موادی شیمیایی هستند که توسط انتخاب طبیعی در امتداد زمان تکامل می یابند. ایجاد تغییرات در ژنتیک باعث بوجود آمدن موجودات متفاوتی میشود. ممکن است برای انسانها این بسیار تکان دهنده باشد که تقریباً 99% DNA یک انسان با ژنهای یک بوزینه مشترک است و تنها همان 1 درصد باقیمانده است که باعث میشود انسان، انسان باشد و بوزینه بوزینه و این مسئله هم اکنون که ژنهای هر موجود زنده را میتوان رمزگشایی کرد و همچون کتابی مورد مطالعه قرار داد به همان اندازه در نزد دانشمندان واضح است که رابطه تبدیل انرژی به ماده انیشتین برای آنان واضح است. برای بیولوژیستهای مدرن امروزی بسیار روشن و واضح است که مسئله حیات را میتوان در حد فعل و انفعالات شیمیایی و فیزیکی کاهش داد و کاملاً آنرا از لحاظ طبیعی شرح داد و هیچ نیازی به داستانسرایی و یاری طلبیدن از اشباح و ارواح در این علم، برای توضیح مسئله حیات وجود ندارد. اگر یک بیولوژیست بگوید وقتی روح به کالبد وارد شود، آن کالبد زنده میشود و اگر خارج شود آن کالبد میمیرد، بقیه بیولوژیستها در سلامت فکری او شک خواهند کرد، زیرا ماوراء الطبیعت به دلیل غیر علمی بودنش از دنیای علم اخراج شده است اما اینگونه توضیحات که امروز منحصر به افراد دین خوی است، در میان قدما جایگاه و ارزش علمی داشته است. برای بیولوژیستها هیچ چیز مانند "نیروی حیات" و یا موجودات مرموز و نیروهای مرموز معنی نمیدهد و نیازی به وجود آنها هم دیده نمیشود. اما برای کسانیکه اطلاعی از بیولوژی ندارند و مدتها مشتری خرافات دینی بوده اند درک این مسئله دشوار است.
برای بوجود آمدن یک موجود زنده اساساً هرگز نیازی به حضور روح وجود ندارد، امروزه میتوان موجودات زنده تک سلولی را تنها از مواد شیمیایی ساخت و همچنین هم اکنون میتوان عمل لقاح را بطور مصنوعی در آزمایشگاه انجام داد و سپس با قرار دادن آن در رحم مادر، باعث بدنیا آمدن یک نوزاد جدید شد. انتظار میرود تا چند سال آینده بتوان رحم مصنوعی را نیز ایجاد کرد و بدون نیاز به انسان، انسان جدیدی را تولید کرد و حتی نطفه را نیز بطور مصنوعی ساخت و یا تغییر داد. با در نظر گرفتن این مسائل نابخردانه است اگر تصور کنیم مسئله حیات نیازمند به وجود روح است، مگر اینکه تصور کنیم خداوند نشسته است تا ببیند در کجا حیاتی در حال شکل گرفتن است و در کدام آزمایشگاه دانشمندان مشغول ایجاد حیات هستند، تا اندکی در آن از روح خود فوت کند.علاوه بر مسائلی که مطرح شد، ارتباط روح با حیات انسانی مباحث اخلاقی مفصلی را نیز به همراه می آورد. بعنوان مثال کدام خدای ظالمی ممکن است روح را به بدن کودکان عقب مانده بفرستد؟ چرا باید خداوند روح را به بدن کودک ناقص بفرستد؟ چرا خداوند روح را به جنینی که قرار است تنها چند ساعت پس از زنده شدن بمیرد بفرستد؟ چرا خداوند بچه هایی که دست و پا ندارند را حیات میبخشد؟ اگر خداوند از بچه هایی که از طریق تماس جنسی غیر مشروع از لحاظ دینی مخالف است چرا به بدن چنین بچه هایی روح میفرستد؟ آیا این مسائل با نیک بودن و مهربان بودن خداوند در تضاد نیست؟ ممکن است خداباوران فاسد الاخلاق که همواره آشکار ترین مسائل اخلاقی را زیر سوال میبیرند و به فاسد ترین موجود ممکن که همان خدایشان باشد "نیک" میگویند بگویند، خوب ما چه میدانیم؟ حتماً حکمتی در کار است. حتماً خیری در کار بوده است. اما این حتم را خداباوران از کجا آورده اند؟ اگر ما نمیدانیم که چنین مسائلی موجب شر است (که میدانیم اما خداباوران منکر حقایق اخلاقی این چنینی هستند چون به ضرر باورهای خرافیشان تمام میشود) از کجا میدانیم که موجب خیر است؟ چرا خداباوران نادانی خود را به سود خداباوری تمام میکنند؟ همانگونه که تمام مسائلی که در واقعیت شر هستند و در صورت وجود خدا معلول رفتار خدای خداباوران است، توسط خداباوران انکار شده و خیر خوانده میشود، تمامی مسائلی که آنها آنرا خیر میشمارند نیز میتواند شر به شمار آید. اگر فرض بر نادانی انسان و نادیده گرفتن نظام اخلاقی درونی و اجتماعی انسان باشد، دیگر از کجا میتوان فهمید آنچه خدا کرده است خوب است یا بد؟ بنابر این اساساً مرتبط دانستن روح با حیات، و امتیاز صدور روح را منحصر به خدا دانستن در تناقض با فرض نیک سرشت بودن خدا است و خدای نیک سرش نمیتواند منبع روح و حیات باشد.
در باورهای اسلامی حیات پس از مرگ نیز کاملاً طبیعی گزارش شده است. بسیاری از مسلمانان گمان میکنند که این روح انسان است که در روز قیامت در بهشت وارد خواهد شد. این درحالی است که در قرآن گفته شده است که خداوند ذرات بدن شما را جمع آوری خواهد کرد. معاد اسلامی کاملاً مسئله ای جسمانی است. در قرآن همچنین گفته میشود که دست و پای شما علیه شما در روز قیامت شهادت خواهند داد. گذشته از اینکه شهادت دادن اعضای بدن در روز قیامت همچون باقی باورهای اسلامی بسیار نابخردانه و کودکانه است، این مسئله امروزه از آنجا که اعضای بدن انسانها با یکدیگر پیوند زده میشود بسیار مضحکتر به نظر میرسد. تصور کنید شخصی بر اثر تصادف دست خود را از دست بدهد و پزشکان دست شخص دیگری را به دست او پیوند بزنند. در روز قیامت کدام دست است که علیه او شهادت خواهد داد؟ آیا دست خودش علیه او شهادت خواهد داد یا دست دومی که مربوط به شخص دیگر بوده است؟ آشکار است که این دو دست باید هردو علیه آن شخص شهادت بدهند. البته ممکن است مسلمانان بگویند اول آن دست اصلی شهادت خواهد داد بعد این دو دست با یکدیگر عوض خواهند شد و دست دوم بجای دست اول خواهد نشست و علیه شخص شهادت خواهد داد، بنابر این در روز قیامت مقدار زیادی جراحی باید انجام بگیرد.آشکار است که تمام سلولهای بدن انسان ساخته شده از مواد غذایی هستند که شخص مصرف میکند، و این مواد غذایی ساخته شده از اتمها هستند. از طرفی همه انسانها بعد از مرگ تجزیه شده و ذرات بدنشان به طبیعت بازمیگردد و اصلاً بعید نیست که بعدها این اتمها دوباره وارد بدن شخص دیگری شوند و در نتیجه سلولهای او را تشکیل بدهند. بنابر این میتوان گفت قسمتی از ذرات بدن هر انسانی احتمالاً قبلاً ذرات بدن شخص دیگری بوده است. حال جمع آوری ذرات در روز قیامت توسط الله تنها در صورتی ممکن است که همه افراد از ذرات یکتای بصورت مستقل تشکیل شده باشد، درحالی که اینگونه نیست. فرض کنید شخص A مقدار X از ذرات بدنش را از بدن شخص B گرفته باشد. حال این X در روز قیامت در بدن چه کسی جمع خواهد شد؟ شخص A یا شخص B؟ مقدار X به چه کسی متعلق خواهد بود و علیه چه کسی شهادت خواهد داد؟ مسئله جالب و کلاسیک دیگری از همین نوع وجود دارد که اسلامگرایان در طول تاریخ تلاش کرده اند برای آن پاسخهای معقولی را فراهم کنند اما ره به جایی نبرده اند. این مسئله از این قرار است که اگر فرض کنیم شخصی پس از مرگ شخصی دیگر را بخورد و اعضای بدن شخص خورده شده، تبدیل به اعضای بدن شخص خورنده شود، در معاد جسمانی بر سر بدن فرد اولیه چه خواهد آمد؟
مسئله دیگری که امروزه با آن روبرو هستیم مسئله تغییر جنسی است. بنابر مسائل خاص بیولوژیکی برخی از انسانها دو جنسه به دنیا می آیند (معلوم نیست الله به چه دلیل چنین کاری را با مخلوق خود کرده است) و یا اینکه به هر دلیل جسمی و یا روحی دیگری هویت جنسیشان برابر با جنس مخالفشان هست (28) و امروزه با پیشرفت تکنولوژیکی در زمینه پزشکی این افراد میتوانند تغییر جنسیت بدهند. آیا با تغییر جنسیت دادن این افراد روحشان نیز تغییر جنسیت میدهد؟ تکلیف این افراد در بهشت چه خواهد بود؟ آیا در آن دنیا باید به دنبال حوری های بهشتی بیافتند و یا الله آنها را شوهر خواهد داد؟ احتمالاً مومنان خواهند گفت در بهشت هر آنچه مومن بخواهد برایش میسر است (سوره زخرف71)، بنابر این اگر مومنی همجنسگراهم باشد میتواند با بقیه مومنان هم جنس خود رابطه جنسی برقرار کند. اگر چنین کاری در بهشت ممکن است چرا بر روی زمین غیر ممکن است و مسلمانان خود را در مقابل حقوق همجنسگرایان اینقدر آزار میدهند؟ از این گذشته بنابر گفته قرآن اگر همه چیز برای مومنان مهیا است آیا مومنان میتوانند در بهشت با همسران رسول الله هم همبستر شوند؟ آیا کودکانی همچون عایشه در بهشت از دست پیامبر اسلام در امان خواهند بود؟ با خود خدا چطور؟ اگر همه چیز میسر نیست پس چرا قرآن به آن اشاره ای نکرده است؟
قضیه دژاوو یا دجاوو نیز از دیگر مسائلی است که باعث میشود بسیاری از مردم معتقد به وجود روح شوند. این مسئله وقتی رخ میدهد که انسان برای نخستین بار با صحنه ای مواجه میشود و گمان میکند که از قبل آن صحنه را دیده است و با آن آشنایی دارد. کلمه دژاوو در زبان فرانسوی به معنی "از پیش دیده شده" است و توسط امیل بویراک (1851-1917) به این حالت اختصاص داده شده است و بعنوان یک اصطلاح علمی برای آن در آمده است. همچون بسیاری از سایر باورهای دینی و فراطبیعی که انسانها دارند اعتقاد به روح به دلیل تجربه دژاوو نیز ریشه در نادانی افراد از طبیعت، و در این مورد بخصوص در مورد طبیعت مغز خودشان دارد. پدیده دژاوو هیچ ارتباطی با روح و مسائل رویایی دیگر ندارد، هرچند اسلامگرایان و بسیاری از سایر دین خویان تا آنجا که میتوانسته اند از این نادانی مشتریان خود استفاده کرده اند و خرافات خود را به مردم قبولانده اند. بسیاری از خرافه گرایان معتقد به تناسخ روح دژاوو را در ارتباط مستقیم با زندگی پیشین انسانها میدانند، اما توضیحی که یک خردگرا در مورد پدیده دژاوو دارد میتواند یکی از سه حالت زیر باشد.
در بسیاری از موارد انسان گمان میکند که این اولین باری است با چنین صحنه ای روبرو میشود، این درحالی است که وی قبلا نیز در همان موقعیت قرار گرفته است و با همان صحنه روبرو شده است اما در بار اول توجه کافی به محیط نکرده است یا اینکه به هر دلیل دیگری اطلاعات مربوط به آن موقعیت در حافظه او تضعیف شده باشد. مثلا اگر شخصی 50 سال سن داشته باشد و چندین کتاب خوانده باشد اصلا عجیب نیست که در موقع خواندن یک کتاب که جدیداً خریداری کرده است با خود بگوید "آیا من این کتاب را قبلاً نخوانده ام؟". بنابر این در بسیاری از موارد این احساس به ما دست میدهد زیرا واقعاً قبلا این اتفاق افتاده است اما در حافظه ما کمرنگ شده است یا ما آنرا بطور کامل به یاد نمی آوریم. پدیده دژاوو البته کاملا متفاوت با فراموشی یا گیجی است، احساسی که در این مواقع به انسان دست میدهد احساس گیجی نیست، بلکه احساس تعجب و شگفتی است.در برخی از موارد ممکن است انسان توصیف های شفافی از آن صحنه را از قبل از دیگران شنیده باشد یا خودش در مورد آن صحنه و موقعیت تفکر کرده باشد و در تخیلات خود آن موقعیت را تصور کرده باشد و حدس زده باشد و بنابر این وقتی با آن صحنه روبرو میشود احساس آشنایی با آن صحنه بکند.
توضیح علمی پدیده دژاوو در ارتباط مستقیم با فرایند حافظه انسان است. در مغز قسمتهای مختلفی وجود دارند که هرکدام با گذشته، حال و آینده سر و کار دارند. بطور کلی قسمتهای فوقانی مغز با آینده، قسمتهای نزدیک به گیجگاه با گذشته و قسمتهای زیرین با حال سر و کار دارند. در شرایط عادی قسمتهای فوقانی وقتی فعال میشوند که انسان به فکر آینده است و در مورد رفتارهایی که از خود نشان خواهد داد فکر میکند و قسمتهای نزدیک به گیجگاه زمانی فعال میشوند که انسان به خاطرات گذشته خود می اندیشد. در ساختار مغز انسان بادامه (Amygdala) است که مسئولیت هشیاری ما را در زمان حال را در مغز انسان بر عهده دارد. بادامه همچنین به احساسات ما از اطراف تون و رنگ میبخشد. وقتی شما یک خودرو را میبینید که به سرعت به سمت شما می آید به سرعت عکس العمل از خود نشان میدهید و خود را به طرف پیاده رو پرتاب میکنید، این عکس العمل همان کاری است که بادامه در مغز انسان آنرا هدایت میکند. بادامه همچنین باعث تغییر سریع چهره انسان در عکس العمل به اتفاقاتی که اطرافش می افتد میشود. مثلا وقتی انسان ضربه ای را از محیط دریافت میکند، وقتی خبر مرگ کسی را میشنود و یا وقتی که ناگهان صدای بسیار بلندی را میشنود ناگهان چهره اش تغییر می یابد. این تغییر چهره سریع نیز فعالیت بادامه مغز انسان است.این عکس العمل ها نیازمند پردازش بسیار سریع در مغز انسان است و این دقیقاً همان کاری است که بادامه مغز انسان در آن تخصص دارد. بادامه انسان همچنین به انسان احساس زندگی کردن در زمان حال را میدهد و در هر ثانیه 40 بار با توجه به اطلاعاتی که از محیط دریافت میشود حالت و احساسی جدید را به انسان القا میکند. این فعالیت بادامه در شرایط عادی آنقدر سریع است که معمولا توسط انسان احساس نمیشود و تنها با آزمایشهای دقیق میتوان آنرا تشخیص داد.هیپوتالاموس مسئولیت حافظه کوتاه مدت انسان را بر عهده دارد و این واقعیت از آنجا پیدا شده است که اختلالات هیپوتالاموسی معمولا موجب اختلالات شدید در حافظه کوتاه مدت انسان میشوند. هیپوتالاموس باعث میشود تا ما در زمان حال قرار بگیریم و احساس در زمان حال بودن به ما دست بدهد. افرادی وجود دارند که هیپوتالاموسشان صدمه دیده است و هرگز قادر نیستند چیزهایی را که بعد از صدمه دیدن مغزشان برایشان اتفاق افتاده است به یاد بیاورند.بخش دیگر مغز که مسئولیت حافظه بلند مدت را برعهده دارد لایه پاراهیپوکمپال (Parahippocampal) نامیده میشود. این قسمت از مغز در واقع متشکل از سلولهای متعددی است که سطح مغز را و اطراف هیپوتالاموس را فرا گرفته اند و در ارتباط بسیار نزدیک با هیپوتالاموس هستند.معمولا ارتباط این سه بخش مغز با یکدیگر بسیار سریع انجام میگیرد. ما اطلاعات را از محیط میگیریم و آنرا در حافظه کوتاه مدت خود نگه میداریم و بعد با حافظه بلند مدت خود مقایسه میکنیم و تصمیم گیری کرده عکس العملی نشان میدهیم. اما دژاوو وقتی پیش می آید که اطلاعات دریافت شده از محیط بجای پردازش شدن در بخشی از مغز که مسئول پردازش زمان حال است (بادامک) به دلایل خاصی در قسمتهای مربوط به حافظه کوتاه مدت یا بلند مدت (هیپوتالاموس یا لایه پاراهیپوکمپال) پردازش شوند. در این شرایط چیزهایی که از محیط توسط مغز دریافت میشوند برای انسان احساس "خاطره بودن" میدهند و در اینجا است که حالت دژاوو به انسان دست میدهد. باید توجه داشت که مغز انسان با تغییرات شیمیایی فعالیت میکند و در برخی از موارد تغییرات شیمیایی صحیحی انجام نمیگیرد و آنچه در زمان "حال" انجام میگیرد بگونه ای حس میشود که انگار در "گذشته" انجام گرفته است.دژاوو را میتوان حتی بطور مصنوعی نیز ایجاد کرد. ویلدر پینفیلد (Wilder Penfield) در سال 1955 آزمایشی را انجام داد که در آن شوکهای الکتریکی ضعیفی را به قسمتهای مربوط به حافظه بلند مدت مغز (پاراهیپوکپال) وارد کرد و نتیجه آن شد که هشت درصد کسانیکه در آزمایش شرکت کردند خاطرات گذشته خود را در زمان حال تجربه کردند. یعنی برای مدتی که زیر آزمایش بودند گمان کردند که در گذشته زندگی میکنند.در مقابل تجربه دژاوو تجربه دیگری نیز وجود دارد که جامیاس وو (هرگز ندیده) نام دارد. این حالت وقتی رخ میدهد که انسان وقتی با چیزی که بارها با آن سر و کار داشته است روبرو میشود احساس میکند که هرگز آنرا ندیده است و آنرا تجربه نکرده است، مثلا وقتی با دوست خود صحبت میکند فکر میکند که این شخص را هرگز نمی شناخته است و یا وقتی در اتاق خود نشسته است گمان میکند که هرگز این مکان را نمی شناسد. این تجربه نیز همچون پدیده دژاوو، یک انحراف یا خطای مغزی است و میتوان با توجه به اطلاعات موجود فعلی در مورد مغز آنرا توضیح داد. این انحراف تقریبا مانند گرفتن زبان انسان و یا حرکتهای عضلانی ناخواسته و ناگهانی در بدن است.در یک دوران زندگی عادی هر انسانی حدوداً 6 سال از عمر خود را در خواب دیدن میگذراند. خواب دیدن همواره برای انسان یکی از عجایب بوده است و توضیحات بسیار مختلفی در طول تاریخ برای تشریح خواب و عوامل پدید آورنده آن توسط افراد مختلف ارائه شده است. بسیاری از مردم اعتقاد دارند خواب دیدن آنها متاثر از وجود عالمی فرا مادی است و وجود روح است که سبب میشود انسان بتواند خواب ببیند.
بسیاری از دین شناسان، روانشناسان و مردمشناسان معتقدند دیدن مردگان در خواب سبب میشد تا انسانهای بدوی و انسانهای نیمه بدوی امروزی مرگ را پایان حیات انسانها ندانند و تصور کنند انسانهای مرده هنوز به نوعی وجود دارند و از طریق خواب میتوان با آنها رابطه برقرار کرد؛این درحالی است که خواب دیدن هیچ ارتباطی به وجود روح ندارد. حیوانات نیز بر اساس آزمایشهایی که انجام گرفته است خواب میبینند، همچنین تحقیقات علمی نشان داده اند، افرادی که مادرزاد نابینا هستند و هرگز بینایی نداشته اند، در هنگام خواب رویاهای تصویری نمیبینند، زیرا مغز این افراد با دیدن آشنا نیست و تجربه آنرا ندارند، این افراد رویا را با سایر حس های بدنشان تجربه میکنند، مثلا آنرا لمس میکنند یا میشنوند یا می بویند. لذا اگر نظر این افراد را صحیح فرض کنیم باید نتیجه گرفت که حیوانات روح دارند و افراد نابینا روح ندارند و آنچان که گفته شد این تناقض دارد با جوهر حیات بودن روح و همین مسئله فرضیه علت رویا دیدن بودن روح را باطل میکند.به خواب رفتن انسان پنج مرحله مختلف دارد که در هر مرحله بدن در شرایط خاصی قرار میگیرد. عمیق ترین مرحله خواب REM نام دارد که به معنی "حرکت سریع چشم" است. در این مرحله که معمولا 90 دقیقه بعد از بخواب رفتن وارد آن میشویم چشم انسان در زیر پلکهایش سریعاً حرکت میکند. هر انسانی هر شب بین 3 تا 4 دوره 90 تا 100 دقیقه ای به این مرحله وارد میشود و وارد شدن به این مرحله معمولا همزمان با خواب دیدن است، البته در سایر مراحل خواب نیز انسانها خواب میبینند ولی شفاف ترین خوابها در این مرحله دیده میشوند. در این مرحله ماهیچه های انسان در حال استراحت کردن هستند و فعالیت مغز انسان نیز کاهش مییابد و در مرحله حرکت سریع چشم مغز تنها امواج دلتا که ضعیف ترین امواج مغز هستند تولید میکند. میزان خونی که در این مرحله به مغز وارد میشود از حالت عادی حتی بیشتر است. گفته میشود نوزادها بیشتر مواقع خوابشان در این مرحله از خواب است و آنها نیز در خواب رویا میبینند.خواب دیدن با شرایط جسمی و روحی بدن بسیار در ارتباط است، مواد مخدر، الکل و داروهای بسیاری هستند که میتوانند روی خواب تاثیر مستقیم بگذارند. قطع ناگهانی استفاده از برخی داروها که برای مدتی استفاده میشده اند، سردرد، حالت تهوّع در بسیاری از مواقع موجب دیدن کابوس میشوند. همچنین استرس، افسردگی، و ضربه های روحی بطور مستقیم خواب را مورد تاثیر قرار میدهند. رویاها را همچنین میتوان با فکر کردن قبل از خواب تحت تاثیر قرار داد، یعنی برخی از خوابها راجع به موضوعاتی هستند که انسانها راجع به آن موضوعات فکر کرده اند.خواب هر شخص تا حدود زیادی محدود به دانش و اطلاعات او از محیط اطرافش نیز هست. معمولا گفتگوهایی که در خواب بین انسان و سایرین رد و بدل میشود به زبان مادری انسان یا زبانهایی که بر آنها تسلط دارند انجام میگیرد.رویاهای انسان از آنجا که برخواسته از مغز وی است و متاثر از وضعیت جسمانی و روحانی او است میتواند بیانگر شرایط روحی و حتی جسمی افراد باشد، از این رو است که روانشناسان علاقه مند هستند خوابهای بیماران خود را بررسی کنند. لذا تعبیر علمی خواب برای دریافتن شرایط درونی انسانها مسئله ای مورد قبول روانشناسان است. این البته به معنی اعتبار تعبیر خواب برای پیش بینی آینده نیست، و هر خوابی باید برای شخصی که آنرا دیده است تعبیر شود نه اینکه مسئله ای برای همه یک معنی را داشته باشد، مثلا برای کسی که در باغ وحش کار میکند دیدن یک فیل در خواب میتواند معنی متفاوتی با کودکی که اسباب بازی اش یک فیل پلاستیکی است داشته باشد.دیدن رویاهای راستین (رویا های صادقه)، یعنی خوابهایی که انسان میبیند و بعدها آن خوابها به واقعیت می پیوندند یکی دیگر از دلایل بسیار رایجی است که باعث میشود برخی از انسانها به وجود روح اعتقاد داشته باشند،رویاهایی که انسان میبیند نیز همانند افکار انسانها کاملاً ساخته و پرداخته مغز انسان هستند، البته فکر کردن انسانها با خواب دیدنشان تفاوتهای اساسی دارد، اما به هر حال قوه عقلانیت و هوشیاری انسانها در هنگام خواب دیدن نیز فعال است، اگر چه به اندازه زمان بیداری فعال نیست و این خود بخود باعث میشود برخی از فکرهای انسان تا حدودی منطقی باشند؛ با این حساب واقعی از آب در آمدن برخی از خوابها هرگز عجیب نیست، زیرا این خوابها نتیجه عقلانیت انسان هستند و عقلانیت انسانها در برخی موارد میتواند چیزهایی را از روی دانسته ها پیش بینی کند.بعنوان مثال کاملاً طبیعی است اگر شخصی قرار باشد در یک جلسه امتحان شرکت کند و شب قبل از امتحان خواب ببیند که فردا سر موقع از خواب بلند نشده است، حال اگر فردا واقعاً از خواب بیدار نشود و این رویای او به حقیقت بپیوندد هیچ اتفاق عجیبی نیافتاده است. شرایط محیط و اطلاعاتی که شخص از محیط دریافت کرده است باعث میشود او نگران این باشد که فردا خواب بماند، در نتیجه از آنجا که در مواردی خرد سلیم انسان در دیدن خوابها بی تاثیر نیست، اتفاق افتادن آن خوابها ابدا چیز غیر طبیعی نیست. اگر شخصی پدر پیری داشته باشد این کاملاً طبیعی است که خواب ببیند او مرده است زیرا چنین چیزی کاملاً محتمل است، همه انسانها احتمال میدهند که افراد پیر و فرسوده فوت شوند. اگر شما در طول زندگی خود در مورد 500 نفر خواب ببینید که مرده اند و بطور اتفاقی 2 نفر از آنها بمیرند این ابداً جای تعجب ندارد. همچنین است اگر شخصی علاقه مند باشد علی یا مریم مقدس و زرتشت و امام زمان را در خواب ببیند. اگر این اتفاق واقعاً در خواب رخ بدهد ابداً تعجبی ندارد، بعد از اینکه شخصی ذهن خود را از آلودگیهای دینی پاک کند نیز ممکن است با آقا امام زمان در خواب ملاقات کند اما اینبار زیر گوش مبارک حضرت بزند و از او بخواهد که خواب او را ترک کرده به لانه خود در چاه جمکران و یا هر چاه دیگر بازگردد.در بسیاری از مواقع ما "گمان میکنیم" که با مفهوم یا صحنه ای از قبل آشنایی داریم و از آنجا که اطمینان داریم که قبلا در آن صحنه حضور نداشته ایم و یا محال است واقعا چنین تجربه ای را داشته باشیم، تنها راهی که باقی میماند این است که ما در خواب این تجربه را داشته باشیم. لذا در بسیاری از مواردی که دژاوو اتفاق می افتد افراد به این نتیجه میرسند که در خواب چنین چیزی را قبلا تجربه کرده اند. این درحالی است که آنها واقعا در خواب چنین چیزی را ندیده اند. به افرادی که این توضیح برایشان قانع کننده نیست توصیه میشود هر روز وقتی از خواب بیدار میشوند خوابهای خود را یاد داشت کنند، درصورتی که اینکار انجام گیرد این افراد بعد از مدتی با مراجعه به خوابهای خود درخواهند یافت که در بسیاری از مواقع آنها تنها "گمان" میکنند که چیزی را از قبل در خواب دیده اند. این مسئله معمولاً در مورد ادعاهای بسیار عجیب و نادری که ادعا میشود در خواب دیده شده اند صدق میکند.
مسئله سوم دیدگاه آماری به این قضیه است. معمولاً افرادی که گمان میکنند خواب هایشان بعضی وقتها به واقعیت تبدیل میشود و از آنها مثالهایی در این زمینه خواسته میشود، نمیتوانند بیش از 10 مثال ذکر کنند. در مورد بسیاری از افراد این اتفاق تنها یک یا دوبار رخ داده است. با توجه به آنکه برخی مطالعات روانشناسی نشان داده اند که هر انسان بطور متوسط حدود پنجاه موضوع مختلف را در هرکدام از دوره های حرکت سریع چشم خود در خواب میبیند و از آنجا که هر انسانی حدودا در هر شب پنج دوره حرکت سریع چشم را تجربه میکند بر اساس این تحقیق هر شب حدوداً دویست و پنجاه موضوع را در خواب میبیند. اگر فرض کنیم احتمال به حقیقت پیوستن یک رویا یک بر روی یک میلیون باشد، با توجه به جمعیت شش میلیاردی فعلی کره زمین در هر شبانه روز رویای بیش از یک و نیم میلیون نفر بر روی کره زمین به حقیقت خواهد پیوست. لذا بر اساس تئوری احتمال ریاضی این ابداً عجیب نیست اگر شخص در تمامی دوران حیات خود 100 بار واقعا خوابی را ببیند که آن خواب به واقعیت بپیوندد. البته باید توجه کرد که در یک رابطه احتمال باید احتمال اتفاق افتادن هریک از حالت ها باهم برابر باشد که باتوجه به مسئله اول که بیان شد چنین چیزی در مورد رویاها صدق نمیکند زیرا رویاها کاملا جهت دار و تولید شده توسط مغز هستند. لذا اگر قرار باشد بطور دقیق این احتمال را محاسبه کنیم (که در عمل محال است) به عددی بسیار بزرگتر از یک و نیم میلیون نفر در شبانه روز دست خواهیم یافت و در آن صورت به حقیقت پیوستن رویا ها بصورت کاملا تصادفی با توجه به تعداد آنها و تعداد آزمایشها (Trials) کاملاً عادی و محتمل به نظر خواهد آمد. در ریاضیات گسسته قانونی وجود دارد به نام "قانون اعداد حقیقتاً بزرگ" این قانون که معمولا توسط بسیاری از انسانها نادیده گرفته میشود نتیجه میدهد که درصورتیکه احتمال وقوع اتفاقی بسیار پایین باشد ولی تعداد آزمایش ها زیاد باشد آن اتفاق بسیار اتفاق خواهد افتاد. مثلاً اگر بگوییم در هر شب تنها 1 درصد (که احتمال بسیار پایینی است) انسانها رویاهای راستین دارند، نتیجه آن خواهد بود که در هر شبانه روز در کشور ایالات متحده آمریکا 3 میلیون نفر رویاهای راستین خواهند داشت (که مقدار بسیار بزرگی است). پس با توجه به این مسئله آماری کاملا عادی و قابل انتظار است اگر میان برخی از چیزهایی که یک شخص در خواب میبیند و آنچه در واقعیت اتفاق می افتد بطور تصادفی اشتراکاتی وجود داشته باشد.
به کسانیکه بعد از این توضیحات بسیار متعجب از وجود خوابهای راستین هستند توصیه میشود خوابهای خود را یاد داشت کنند، زیرا یاد داشت کردن و ثبت کردن رویاها میتواند نتیجه بهتری در مورد خواب به انسان بدهد. البته گفته میشود پنج دقیقه بعد از هر خواب، انسان 50 درصد آنرا فراموش میکند و 10 دقیقه بعد، انسان 90% آنرا فراموش میکند. بنابر این یاد داشت برداری از خواب بسیار دشوار است. اگر قصد یادداشت برداری از خوابهای خود دارید سعی کنید بعد از برخواستن از خواب از جای خود چندان تکان نخورید، ضبط صوت و یا کاغذ و قلمی در کنار خود از شب قبل آماده داشته باشید. آشکار است که باور به روح ریشه در خیالبافی های انسانهای پیشین دارد و پایه و اساسی علمی و فلسفی ندارد، و دلایل معتبر و یا شواهد علمی معتبری برای باور داشتن به آن وجود ندارد، بنابر این در نظر یک انسان خردگرا باور به وجود روح تنها به دلیل اینکه این باور از فیلتر خرد عبور نمیکند، باوری غیر معقول و غیر خردمندانه است.
با تشکر از دوست ناشناسم این مطلب از وبلاگی دیگر گردآوری شده است.

۵/۰۶/۱۳۸۸

با خرد بیاندیشیم

همه انسانها وقتی به دنیا می آیند از خدا و پیامبر وکتب آسمانی یا امامها و یا نماز و روزه بی خبرند و مطلبی از آنان نمی دانند. بچه ای که به کلاس ابتدایی می روی مطالب وخرافاتی به خورد آن می دهند که آن بچه از درک و حلاجی آن ناتوان است و چون آگاهی ندارد و خام و قوه تشخیص ندارد آنها را می پذیرد و تا بخواهد سوالی کند جامعه و معلمان و خانواده سریع عکس العمل نشان می دهند و سوالات آن را سر کوب می کند.
اگر بچه ای در یک خانواده مذهبی متولد شود مذهبی از هر نوع مانند مسیحی یهودی مسلمان از نوع شیعه یا سونی و یا بودایی و بهایی و غیره می شود. اگر مسلمان باشد خدای آن الله و اگر یهودی باشد خدای آن یهوه است و اگر مسیحی باشد خدای او پدر آسمانی یا عیسی مسیح می باشد.
خرافات در طی سالها مانند ریشه درخت در ذهن کودک رشد می کند و در مغز و روان کودک ریشه عمیقی شکل می گیرد و بزرگتر می شود دوستان غیر مسلمان یا مسلمان به خرد رسیده پیدا می کند و با هم در مورد دینشان به بحث می پردازند و اگر کسی بر خلاف عقیده و باور دینی او صحبتی کند او را کافر و بی دین می داند زیرا در مدرسه و جامعه و خانواده در طی این سالها گفتند که دین او بهترین و آخرین دین این جهان است و کسانی که غیر این دین را دارند به جهنم می روند.
حال اگر از ابتدای کودکی درختی در خانه داشته باشیم و پدر و مادرمان به ما بگویند اگر از زیر این درخت رد شوید و یا از میوه این درخت بخورید سنگ می شوید حال که ما بزرگ شویم آیا جرات رفتن به زیر آن درخت را داشتیم؟
خدا، روح، بهشت، جهنم، فرشتگان، عزراییل، جبرییل، پیامبر، کتاب آسمانی، و امام و بقیه مساعل دینی که در تمام ادیان وجود دارد را ما از کودکی به ارث می بریم و بدون هیچ نوع تحقیقی آن را می پذیریم.
پدران ما و پدران پدران ما هم به همبن روال مسلمان یا دین دیگری پذیرفتند و اگر بخواهیم نگاهی عمیقتر به گذشته و چگونه مسلمان شدن ما ایرانی ها بپردازیم از حوصله همه خارج است و فقط بگویم در اوایل حمله مسلمانان به ایران ایرانی ها 250تا400سال جنگ می کردند تا مسلمانان و متجاوزان را از کشور خود بیرون کنند ولی متاسفانه خائنین اسلام را در مغز ما جا دادند.
حالا 1400سال از ورود اسلام به ایران می گذرد و ما مسلمان شدیم و هر ایرانی چقدر راجع به تاریخ کشورش مطالعه داشته و یا حداقل چقدر کتابی را که مدعی است کلام وحی و کلام خداست را به زبانی که می فهمد خوانده؟
شاید به جرات می توان گفت تقریبا90% مسلمانان قران را نمی خوانند وگوش به خدا فروشان و دین فروشانی می دهند که لباس آخوندی پوشیده و مدعی عالم بودن می کنند و بدون چون وچرا قبول می کنند دریق از کمی تامل و مطالعه و فکر کردن و تحقیق. حال چه امید است که جوانی که این مطالب را خوانده عکس العمل نشان ندهد و در ذهن خود ناسزاهایی را به اینجانب نثار نکند. بدون شک تمام مذهبیون در ابتدای خواندن این مطالب با سفسطه هایی که در ذهن خود دارند و پرورش می دهند جوابهای ذهنی خود را می دهند.
بزرگی در دنیا می گوید برای بدست آوردن حقیقت ابتدا باید به آن شک کرد.
چند نفر از مذهبیون تا به حال به خود جرات فکر کردن یا شک داشتن به دینشان یا حتی باورهای سیاسیشان را داده اند؟
امیدوارم در قرن به عبارتی21میلادی و به عبارت دیگر100آریایی تلنگری به مغز خود بزنیمو با خرد و تفکر به مساعل پیرامون خود از قبیل دینی یا سیاسی اندیشه کنیم تا از هر خرافات دینی و آخوندی راحت شویم.
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم

۳/۱۷/۱۳۸۸

علی نماد شیعه گری

خیلی ها علی را انسانی پاک و معصوم و دارای علمی بیکران می دانند آیا واقعا چنین موجودی در بین اعراب امروز وجود دارد چه برسد به 1400 سال پیش جالب است بدانیم خیلی های دیگر علی را خدا می دانند .امیدوارم کسی این انسان را مولای نداند کسی که با محمد در یک روز سر 700 نفر از قوم بنی قریظه را گردن زد.این عکس در سایت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده و اصل این عکس در موزه انگلیس موجود است.

آزمایشات خدا

وقتی یک مخترع یا کاشف قبل از اینکه اختراع یا کشفش را به بازار معرفی کند بارها و بارها آزمایش می کند و دلیل آزمایشات هم ندانستن از آینده و عاقبت موضوع هست.
خدایی که مذاهب و ادیان با ما آشنا کردن و ما هم بی خردانه در مغزمان فرو کردیم خدایی دانا آگاه به تمام مسائل و از آینده کاملا با خبر است.
برای من سوالی پیش آمد که مطرح کردن آن با شما خالی از لطف نیست.
با این علمی که خدا دارد چرا تمام سعی اش را گذاشته تا انسانها را بیازماید؟
آیا خدا نمی دانست انسان کیست؟آیا خدا نمی دانست چه خلق می کند؟آیا خدا از گذشته بی خبر است؟آیاخدا از آینده بی خبر است؟
در زیر قسمت کوچکی از آزمایشاتی که خدا انجام می دهد را بخوانید!!!
عنکبوت۲-۳-------قلم۱۷-----اعراف۱۶۳-۱۶۸-۱۴۱------انفال۲۸ المائده48توبه126ابراهیم6کهف7هود7صافات106ملک2انسان25
من که موش آزمایشگاهی خدا نیستم! شما چطور؟

اشتباهات علمی خدا

انسانها در طول تاریخ زندگی خود اشتباهات زیادی انجام داده اند و همیشه سعی بر این بوده که اشتباهات خود را جبران کنن.
مثلا در صنعت ماشین سازی ماشینهای امروزی پیشرفته تر از ماشین های ۵۰سال پیش هستند و صنعتکاران این رشته اشتباهات خود را تا حدی برطرف کردن.
حال فکر کنید خدا اشتباه کند.آیا قابل جبران اسن؟
اصلا مگه میشه خدا اشتباه کند؟
مومنون۲۱-------تکویر۲-------اسراء37-38------کهف۸۶-----انعام۶۰-----نحل۶۶-----ابراهیم۳۲-----
رعد۱۲-۱۲-----فاطر۴۱

محمد فقط پیامبر عربستان و اعراب است

تقریبا تمام قبیله هایی که در قدیم یا مردمانی که در قدیم زندگی میکردند و مانند امروز در تمام جهان پخش نشده بودند یک پیامبر داشتند.
به عنوان مثال در چین و هند بودا و کنفسیوی در غرب مسیح و یهود پیشروی کرده بودند در ایران زرتشت یا مانی یا کیش مهر و در عربستان هم محمد یا در فبیله های دیگر جهان اگر تاریخچه آنجا خوانده شود یک پیامبر یا سمبلی از یک پیامبر یا نیروی ماورا زمینی وجود دارد که آنها به پیروی از آن مشغول بودند.
این مسئله بطور کاملا واضع در قران آمده است یعنی برای هر امت و قومی یک پیامبر فرستاده تا از آن پیروی شود و محمد هم برای قوم عرب فرستاده شده؟؟؟!!!!
یونس۴۷----ابراهیم۴---نحل۳۶-۸۴-۸۹----حج67مومنون32-44روم47زمر71اعراف35جمعه2
حالا باید از خود پرسید آیا براستی ما ایرانی ها عرب بودیم یا زبانمان عربی بود که پیامبر عربی را پذیرفتیم و کشورمان را وقف اعراب کرده ایم؟؟؟

خدا هر کس را بخواهد هدایت یا گمراه میکند

یکی از بزرگترین اشتباه فلسفی قران را در قران می توان یافت.
آیا خدا انسان را خلق میکند؟ و خدا به آن قدرت انتخاب می دهد یعنی تشخیص خوب و بد از هم؟
در بسیاری از سوره های قران خدا به طور واضع بیان می کند که من هر که را بخواهم هدایت و هر که را بخواهم گمراه می کنم.
بقره7-90-105-142-212-213-247-261-آل عمران26-27-37-74المائده18-40-54انعام35-39-125-149توبه109نور21-46یونس25-99-100-107هود34رعد26-27-33ابراهیم4زمر23-نحل9-37-93اسراء30-45-46-97-کهف17قصص56عنکبوت21روم5-37-29سجده13صبا36-39فاطر8شوری8-12-19-44فتح14حج16
اگر خدا باعث هدایت و گمراهی انسان می شود پس چرا وقتی انسانی کار بد انجام می دهد به او قول جهنم می دهد؟؟؟

خدای نادان

یکی از بزرگترین اشتباهات خدای دانا اینست که فکر می کرد خورشید می چرخد.
باور ندارین بخونید:
ابراهیم۳۳----لقمان۲۹---فاطر۱۳----یس۳۸-۴۰ الرحمن5
اگر خدای دانا اینست پس بنده نادان کیست؟

مولای شیعیان کیست؟

واقعیت تکان دهنده و تلخ برای شیعیان جهان
معمولا مسلمانانی که تعصب دارن یا پشتیبان اسلام یا هر دین دیگه ای هستن آدمهایی ترسو و بی منطق و بی مطالعه ای هستند و حتی لای کتاب آسمانیشان را باز نمی کنند .
در مذهب شیعه جمله معروفی وجود دارد (علی مولای متقیان)
قران این جمله را کاملا زیر سوال می برد باور ندارید بخوانید و قضاوت کنید:
بقره286و107---حج78---انفال40----توبه51و116---یونس30-----هود113----انعام 62-----عنکبوت22حالا مولای شما کیست؟؟

واژه گان فارسی در قران کاملا عربی

عده ای از قران پژوهان و ادیبان و لغویانی چون طبری. امام شافعی. قاضی ابوبکر باقلانی و ابن فارسی ادعا بر این دارند که در قران هیچ واژه غیر عربی وجود ندارد و قران عربی خالص است.
استناد همه آنها بر اساس یوسف۲-نحل۱۰۳-شعرا۱۹۵-فصلت۴۴- است
اما در قران واژگانی بسیا غیر عربی که ریشه ای فارسی آرامی پهلوی سریانی و غیره دارد دیده شده است!!!
حالا اگر بخواهیم نگاهی به قران بیاندازیم به دو سوال می رسیم
۱-قران دروغ گفته
۲-خدا فرهنگ لغت عربی بغل دستش نبوده
اگر تعصبتان اجازه داد بخوانید:
۱-جناح
۲۵ بار در قران بکار رفته است از جمله بقره۱۵۸ این جمله فارسی است
*منبع:الالفاظ الفارسیه المعربه ص ۴۵
۲-جند
۲۱بار در قران بکار رفته است از جمله یس۳۸ این کلمه آرامی است
*منبع:واژه های دخیل۱۷۱-۱۷۲
۳-دین
۹۱بار در قران بکار رفته از جمله بقره۱۳۲ این جملهفارسی است
*منبع: الالفاظ الفارسیه المعربه ص۱۳۲
۴-رزق
این جمله بارها و بارها به صورت اسم و فعل و با مشتقات دیگری چون رزاق و رزاق بکار رفته است از جمله نحل
*منبع: واژه های دخیل ۲۲۳
۵-روضه
این جمله یکبار در روم۱۵ به صورت روضات یکبار در شوری۲۲ بکار رفته اسن. این کلمه ریشه ای فارسی دارد.
*منبع: واژهای دخیل ص۲۲۶-۲۲۷
۶-زبانیه
فقط در علق۱۸ بکار رفته است این کلمه فارسی است
*منبع: الالفاظ الفاریسه المعربه ص۷۷ ---واژه های اخلاص ص۲۳۰
۷-زرابی
یکبار در غاشیه۱۶ بکار رفته است این جمله در زبانهای فارسی و سریانی وجود دارد.
*منبع: الالفاظ الفارسیه المعربه ص۷۷
۸-زمهر
یکبار در انسان۱۳ بکار رفته است این کلمه پهلوی است
*منبع: الالفاظ الفارسیه المعربه ص۷۹---فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی ص ۳۲۰
۹-زور
این کلمه چهار بار در قران بکار رفته است از جمله حج۳۰ این واژه فارسی است.
*منبع: المعرب ص ۱۶۵

۳/۱۶/۱۳۸۸

فحاشی و تهدیدات خدا در قران

وقتی بچه بودم اگر ظلمی به من میشد چون زوری نداشتم تا از خودم دفاع کنم تنها کاری که از من بر می آمد فحش دادن و در صورت امکان فرار کردن بود.
حلا فکرش را بکنید خدا به بندهایش فحش بدهد و تهدید کند وای بحال بنده اش شایدم وای به حال خودش!!!!!!
انعام13المائده115انفال22بقره65-161فرقان44مدثر50
کمی بزرگتر شدم.فحش نمی دم ولی سعی میکنم تا با دلیل و مدرک چمطلب را ثابت یا رد کنم.
موفق باشید

کمی بیاندیشید

به یک حادثه عالم آمد پدید هزاران سوال از رموزش دمید
بشد ناتوان در جوابش آدمی و انسان خدا را از جهل آفرید
گذشت از چنین خلق معبودشان ولی کس خدای جهانی ندید
درین مسلخ درد و خوف بشر برای خرد تا آیین تنید
هر آنکس که نادان ز قومش بدید خودش را به حکم رسول برگزید
که چوب و عصایش چو ماری خزید یکی قصه ی مار و موسی بگفت
و آن یک بگفت ماجرایی دروغ از آن قوم لوط و ثمود پلید
هزاران حکایت ز نوح و یهود و آن قصه های سراسر بعید
پیاپی از آن چاه اوهام خلق حکایات ایوب و یوسف پرید
سرانجام به صحرای خشک عرب جهان ماجرای محمد شنید
که با زور شمشیر و گردن زدن به کامش نمود مردمان مرید
محمد از آن دین حرص و هوس زنان را به زنجیر شهوت کشید
دل جاهلان را زمکرش ربود سر عاقلان را به تیغش برید
به آنها ابوجهل و نادان بگفت به حکم خدایش شکمها درید
برای تجاوز به اقلیم پارس عرب با رسولش به قدرت رسید
و این خاک میهن چو ویرانه شد ز شمشیرشان خون ایران چکید
چو یک گله از مهد غارتگران عرب در سرای بزرگان چرید
هرآنکس قیام وطن را بخواست از آن طعم تیغ مسلمان چشید
و حالا تو ای عاشق اهل بیت به نور حسینت چه داری امید؟
عرب دشمن خاک ایران توست چه فرقی نماید حسین و یزید
تو یاری مخواه آدم ساده لوح که اجداد او خون ایرانی مکید
بخوان تا بفهمی کلام فریب که قران ندارد هیچ پیامی مجید
بزرگی نبینی در این دینشان شده بهر افکار شیطان کلید
در این راه پوچ ژو سراسر تباه نرو زانکه هرگز نگردی شهید
از این تیرگی های راه سیاه نیابی تو پندار پاک و سپید
اگر این جهالت گرفتی ز عقل اگر خون فکرت به مغزت جهید
بزن آتشی بر رسوم کثیف بیار در وجودت تو فکری جدید
بدان که خدایی ندارد وجود مشو طعمه ی مکر دام مدید

۳/۱۲/۱۳۸۸

داستان نوح بیشتر شوخی تاجدی

همه ما از داستانهای آسمانی طوفان نوح را جالب و هیجانی می دانیم. آیا تا به حال به ضدونقیض و دروغ هایی که در این داستان وجود دارد فکر کرده ایم؟
و اما داستان نوح:
گیلگمیش یک داستان سومری است که در کتیبهای یونان باستان پیدا می شود و قدمتی معادل دوهزار سال قبل از میلاد دارد.
اینکه داستان گیلگمیش چطور وارد تورات و سپس قران شده داستانی طولانی دارد اما خلاصه اینطور بوده که افسانه گیلگمیش در ادبیات بابلی هایی که حدود دوهزار سال قبل از میلاد در منطقه ای بنام اکادها زندگی می کردند و حتی زبان یهودی هم از آن زبان نشعت گرفته است بجای نوح شخصی بنام اوتناپیشتیم که مسئولیت ساخت کشتی و جمع آوری حیوانات را بر عهده داشت از طرف خدایانی که در ان زمان مردمان آن منطقه به ان اعتقاد داشتند دستور می گیرد.
حتی رنگین کمان و فرستادن یک کبوتر و سپس یک پرستو برای پیدا کردن خشکی و جزییات این داستان با ویرایش خیلی مختصر در تورات و سپس قران آمده است.
تمام این اسناد بدست آمده در بین النهرین که در موزه بریتانیای لندن نگهداری می شود بخوبی ثابت می کند این داستان از افسانه های قدیمی گرفته شده است و فقط با تغیرات اندکی در تورات و سپس قران کپی شده اند.
مسئله ای که بطور کامل طوفان نوح را زیر سوال می برد همان داستان جمع آوری حیوانات و نگه داری آنها در کشتی است.
تصور کنید یک پلنگ برای زنده مانده باید بطور متوسط روزی ۱۰ خرگوش بخورد یعنی برای زنده ماندن به مدت ۱ ماه حدودا ۳۰۰ خرگوش بخورد. در ضمن غذا دادن به آن همه حیوان زمانی معادل ۱۰ روز بلکه بیشتر طول می کشد که این محال بودن قضیه را جدی تر می کند.
از اینها گذشته جمع آوری حیوانات از سراسر جهان کاری دشوار و غیر قابل انجام است. مثلا خرس قطبی را چطور کانگرو در استرالیا چطور و مارهای سمی و قول پیکر گوشتخوار چطور و بقیه به همین روال چطور جمع اوری شده است؟
در ضمن ماهی های آب شیرین و شور چطور زنده می مانند و ماهی های گوشتخوار چه غذایی میخوردند؟
گیاهانی که حساس به آب هستند و در زیر آب نمی توانند زنده بمانند چطور زنده مانندند و تکثیر شدند؟
از اینها گذشته خدای متعال می خواست کافرانی که نوح را مسخره میکردند را نابود کند بقیه انسانهایی که اصلا از این جریانات اطلاعی نداشتند چه گناهی کرده بودند که کشته شدند؟
خدا می توانست نه کشتی بسازد نه حیوانات و آدمهای دیگر را بکشد. می توانست با یک اشاره ناقابل همه کافران را از بین ببرد.
حالا ما چگونه بدونه حساب و کتاب و کمی فکر این مزخرفات را باور و قبول می کنیم جای سوال دارد.؟؟؟!!!

آیا فاطمه تنها زن علی بود؟

در کتاب الباذری. انساب الاشراف جلد ۱ صفحه۴۰۳ و در کتاب الترمذی جلد۲ صفحه۳۱۹
حدیثهایی نقل شده :
وقتی علی ُ فاطمه را اذیت و آزار می رسانید و فاطمه شکایت علی را نزد محمد می کرد ُ محمد جمله(فاطمه پاره تن من است هرکس او را آزار دهد مرا آزار داده است) را می گفت و هشداری به علی می داد.
در کتاب احمد بن حنبل برگردان مسعود در قاهره سال ۱۳۱۳ جلد ۴ صفحه ۳۲۶ و بخاری جلد ۲ شماره۴۴۰
گفته شده: به نظر می رسد در همان دوران علی می خواست با دختر ابوجهل که به فرنام العروه شناخته می شد ازدواج کند و محمد از روی منبر بر این تصمیم علی اعتراض کرد که می خواست دختر رسول الله را در کنار دختر دشمن رسول الله در یک خانه اسکان دهد.
علی بعد از ۳ روز مرگ از مرگ فاطمه با دختر بنام امامه ازدواج می کند. امامه هم بازی حسین بود.

زنان علی و حرمسرای او؟!!!!

علی با بردگانی که در جنگ اسیر می شدند رابطه جنسی برقرار می کرد.
*منبع: صحیح البخاری جلد۵ بخش۶۰ شماره۶۳۷

بریزه از علی متنفر بود زیرا علی دختری را از میان غنائم بیرون کشیده بود و در حضور دیگران به او تعرض نمود.
*منبع: صحیح البخاری جلد۵ بخش۶۰ شماره۴۴۷

علی کنیزی که از آن خوشش آمده بود را به قیمت ۴۰ دینار خریداری کردنام او صهبا ثعلبیه که او را از خالد بن ولید خریده بود و حاصل این هوسبازی ۱۴ پسر و ۱۷ دختر بود.
*منبع: ابن سعد در کتاب طبقات الکبری جلد ۱ صفحه ۱۰۸

دستکم ۱۰ زن در حرمسرای علی عضویت داشتند:
۱-فاطمه بنت محمد بن عبدالله
۲-خوله بنت جعفر بن قیس بن مسلمه
۳-لیلی بنت مسعود بن خالد
۴-ام البنین بنت حزام بن خالد
۵-ام ولد
۶-اسماء بنت عمیس الخثعمیه
۷-الصهباء ام حبیب بنت ربیعه
۸-امامه بنت ابی لعاص
۹-ام سعید بنت عروه بن مسعود
۱۰-محیاه بنت امری القین بن عدی
*منبع: کتاب زنان پیغمبر اسلام نوشته عماد زاده صفحه ۳۹۱

اسلام ناب محمدی

نور اسلام شما از تابش شمشیر بود ریشه این دینتان در مسلخ زنجیر بود
رحمت آیینتان یا سنگ بود یا تیغ مرگ فارغ از هرگونه فکر و اندکی تدبیر بود
فکرتان خون بود و تدبیر شما گردن زدن کارتان یا نوحه و یا سجده و تکبیر بود
خرقه ی شوم شما در مکتب روی و ریا از همان روزی که آمد کار آن تزویر بود
آن بهشت و دوزخ آن حیله ی بی انتها بدترین نقش خیال از عالم تصویر بود
حکم این دین سیاه و مجفل اهریمنان حاصلش یا گریه و یا ناله ی شبگیر بود
این همه حرف تباه و گفتن از کار گناه از وجود صد حدیث و آیه و تفسیر بود
ای جوانی که هنوز هم مانده ای در سادگی لحظه ای با خود بیندیش و مگو تقدیر بود
میهن آبادمان مانند یک ویرانه گشت بی خرد بودیم و از ایران همین تقصیر بود

۳/۰۹/۱۳۸۸

کشته شدن علی(ماشین آدم کشی محمد)

بعد از آنکه خوارج سرکوب شدند، در سال 40 هجری 3تن از خوارج تصمیم به قتل علی معاویه و عمروعاص گرفتند که متهم به مفسدفی الارض، باعث تفرقه و اختلاف بین مسلمانان بودند.مامور قتل معاویه او را زخمی و مجروح کرد که این زخمها باعث مرگ وی نشد و ضارب خود کشته شدمامور قتل عمر و عاص نیز بجای او اشتباها کس دیگه ای را کشتاما مامور قتل علی که نام وی عبدالرحمن بن ملجم بود در سحرگاه 19 رمضان با شمشیری علی را مجروح نمود که سرانجام باعث مرگ وی شد.بقول سیوطی: قبر علی را از ترس اینکه خوارج آنرا نبش نکنند از دید مردم پنهان کرده اند اما بقولی دیگر جسدش را با شتری به مدینه فرستادند تا در کنار قبر محمد به خاک سپرده شود ولی در بین راه شتر گم میشود و کسی ندانست شتر به کجا رفت و گروهی دیگر معتقدند آن شتر گم شده را قبیله بنی طی گرفتنمد و جسد وی را دفن کردند ولی علمای فقه شیعه و مورخانشان به این اعتقاد دارند که علی در نجف دفن شده است.پس از مرگ علی خوارج متحد شدند و قدرت یافتند آنها بنام ازارقه،شبیبیه، اباقیه، بیهسیان و صفریان در سراسر قلمرو اسلامی از جمله ایران با حکومت های وقت به مبارزه پرداختند.*منبع:تاریخ طبری-ج6-صص2645-2549-2681-2693تاریخ یعقوبی-ج2-ص100-----مروج الذهب-ج1-ص706

زن از دیدگاه اسلام

حق و حقوق زن از نظر قرآن،محمد و علی یک نظر تبعیض نژادانه و غیر انسانی است.زن جایگاهی در اجتماع ندارد ولی روحانیون مذهبی برای ادامه بقای زندگی سیاسی و مذهبی خود زن را بالا می برند تا آنجایی که بهشت زیر پای زنان قرار می گیرد.زن در اسلام و قران چه جایگاهی دارد؟از نظرخدا و محمد زنان کشتزار مردان هستند و مرد به عنوان مالک زن شناخته می سود و مرد حق هرگونه تصرف و مالکیتی را نسبت به زن دارد.البته این نوع تعرضات و تبعیضات از نظر قران و محمد و علی نظر و احکام آسمانی است.کتک زدن زنان و تنبیه زنان امری عادی و واجب و اصولی خدایی در قران آمده است.همچنین روابط جنسی و زناشویی با کنیزان یا زنان مشرک و کافر را با زنان یا کنیزان مسلمان داده است.نظر علی نسبت به زنان در نوع خود جالب است.علی زنان را به عنوان مار ،کژدم،شیطان و ناقص العقل یاد میکندو در نهج البلاغه به زنان کلی حال داده و به شدت محکوم می کند. این محکومیت به جایی می رسد که علی میگوید:از زنان گناهکار و ناپاک دوری کنید و به حرف زنان پاک گوش ندهید چرا که باعث می شود زن درخواست بدی را از شوهر یا مردی بکن.علی تاکیید می کند زنان به سه علت قابل انسان بودن نیستند!؟زنها از ایمان ارث عقل کم بهره اندنقص ایمانشان به خاطر نخواندن نماز در دوران حیض استعقل زنان به خاطر گواهی دادن دو زن در برابر یک مرد دانستهارث هم به خاطر حقی که در قران داده سهم دو زن برابر یک مرد استقوامین اسلامی نیز در تمامی موارد مانند طلاق ارث قضاوت ازدواج عدم تساوی زن و مرد را تایید می کند.در یک کلام برتری مرد نسبت به زن از دیدگاه خدایی واحد است.لازم به یادآوری است که در قران سوره نسا آیه3 تعدات زوجات را برای یک مرد بینهایت دانسته(2-2 یا 3-3- یا 4-4- اگر جا داشت 1000-1000 یا 2000-2000)*منبع:بقره223-228-221و نسا11-34-138-25و مومنون5-6و معارج29-30 و توبه160 و نور 31-34تاریخ یعقوبی-ج1-ص506------نهج الفصاحه -صص291-292-301ابن خلدون-ج1-ص464----نهج البلاغه-ج1-صص179-180-ج6-ص1114-1192-1193

کشتار ایرانیان به دست علی حسن حسین

مردم گیلان.طبرستان و دیلمستان سالها در برابر هجوم سپاهیان اسلام مقاومت کردند و در حقیقت اعراب مسلمان هیچگاه نتوانستند گیلان.طبرستان و دیلمستان را تصرف کنن. در زمان عثمان اعراب برای فتح طبرستان و تلاش بسیار زیادی کردند و سعید بن عاص به دستور عثمان به سوی طبرستان روانه شدند و در این هجوم حسین و حسن فرزندان علی نیز با سعید بن عاص همراه بودند!*منبع: مختصر البلدان-ابن فقیه-ص152----------تاریخ طبری-ج5-ص2116--------فتوح البلدان-بلاذری-ص303

فریاد آزادی بزن ای هموطن

فریاد آزادی بزن ای کشور ویران من ای کشور ویرانه ها ای میهنم ایران من
ای سرزمین آریا ای میهن بی انتها برخیز و خود را زنده کن ای کشور افسانه ها
هم دین و هم جانم تویی همواره ایمانم تویی این را بگویم تا ابد فریاد وجدانم تویی
روح پریشانت منم سرباز بی جانت منم این را بدانتا روز مرگ تنها نگهبانت منم
رستم نمی آید دگر ای مردمان در به در این یاوه گویی های ما هرگز ندارد یک اثر
فرزند خاک آریا در این جهنم شد رها فریاد آزادی بزن ای کشور بی انتها
فریاد ایرانی چنان آتش زند اسلامشان این دینشان آخر شود چون شعله ء آتشفشان

۳/۰۸/۱۳۸۸

پیامبرانی که خدا به آنها وحی کرد ولی از بد روزگار معروف نشداند!

۱)اسود عنسی
اسود عنسی نخستین کسی بود که در اسلام مرتد شد و خود را رحمان الیمن خواند و ادعای پیغمبری کرد.
او به کمک پیروانش سرزمین تجران را تصرف کرد و سپس طایفه مندحج را مطیع خود ساخت و به صنعا حمله برد و کسانی را که عهده دار کارهای یمن بودند ترسیدند و در این باب نامه ای به پیغمبر اسلام نوشتند.........اسود عنسی عاقبت در جنگهای متعدد شکست خورد و به قتل رسید.
*منبع:الفرق بین الفرقُ بغدادیُ ص ۲۹۴---تاریخ طبریُ ج۴ ُصص۱۳۱۲-۱۳۱۳-۱۳۶۵-۱۳۶۹
۲)طلیحه
در روایت عماره بی فلان اسدی آمده است که:پیغمبر خدا زنده بود که طلیحه از دین برگشت و ادعای پیغمبری کرد. از ان هنگام تعداد مسلمانان کاسته شد و مردم به سوی طلیحه می رفتند و طلیحه کارش بالا گرفت.
خواند میر می نویسد: و طلیحه در زمان حیات محمد بر علیه روایح الصلواه و فوایح التسلیمات به مدینه شتافت...... و بنابر تسویلات شیطانی بنی اسد ترک مسلمانی کرده و به رسالت او اقرار نمود.
*منبع:تاریخ طبریُ ج۴ ُ صص ۱۳۸۱-۱۳۸۶-----حبیبالسیرُ ج ۱ ُص۴۴۹
۳)مسیله
همزمان با خروج طلیحه و برگشتن او از اسلام مسیله نیز بار دیگر ادعای پیغمبری نمود و مدعی شد که از آسمان بر او وحی نازل می شود.......ابوبکر سپاهی بزرگ برای سرنگونی مسیله به همراهی خالد بن ولید فرستاد.
یاران مسیله در میدان جنگ مقاومت سختی کردند. در این جنگ رحال (فرستاده مرتد محمد) پیشاپیش سپاه مسلیه بود. مقاومت سپاه مسلیه بقدری بود که نزدیک بود سپاه مسلمانان را شکست دهند. اما سرانجام مسیله فراری و به قتل رسید.
*منبع:تاریخ فخریُ ص ۱۰۱ ُ-----کاملُ ج۲ ُص ۹۲------تاریخ سیاسی اسلامُ ج۱ ُصص۲۲۹-۲۳۰
۴)سباح
سبح دختر عارث بن سویدُاندکی پس از مرگ محمد دعوی رسالت و پیغمبری کرد............و طایفه هزیل دعوت او را پذیرفتند و از مسیحی گری خارج شدند.
سران قوم با او متحد شدند تا با ابوبکر خلیفه مسلمانان جنگ نمایند.
ابن اشیر و ابن طقطقی می نویسد: سباح پیغمبر استو وحی از آسمان نازل می شود.
علاوه بر اینها تاریخ نویسان از ارتداد و مردم بحرین-حصلم-قبایل طرب-مردمان عمان-یمن-مهره قبیله عک-شعریانو مردم حضرالموت نام برده اند.
جنگ های فراوان و خونین رده(برگشتی از دین)که در سراسر دوران حکومت ابوبکر و دیگران خلفای نخستین مسلمانان ادامه داشتُ برای سرکوب این شورشهای ارتدادی و برای مسلمان سازی دوباره مردم بود بطوریکه ابوبکر و علی فرمان دادند تا هر که از دین برگشته باشد با شمشیر گردن زنند و به آتش بسوزانند و زن و بچه اش را اسر کنند.
*منبع:تاریخ طبریُ ج۴ ُصص۱۳۷-۱۳۸۰-۱۴۰۷-۱۴۱۰----تاریخ طبریُ ج۶ ُص۲۶۶۵
تاریخه طبریُ ج۴ ُص۱۴۲۷------روضه الصفاُ ج۲ ُصص۶۰۸۷-۶۱۲
تاریخ فخریُ ص۱۰۱ ُ----کاملُ ج۲ ُ صص۵۵-۳۷-۸۳-۱۷۷
روضه الصفاُ ج۴ ُصص۶۰۳-۶۱۴---------تاریخ طبریُ ذج۴ ُصص۱۳۵۴-۱۴۶۴
********************************
وقتی بچه تر بودم در مغزمان فرو کرده بودند محمد آخرین پیامبر خدا هست و هیچ کسی بعد از آن حضرت هرگز پیامبر نبود؟؟؟؟؟
در قران آمده هر کس از دین خارج شود مرتد است و خونش حلالُ شاید این آیه از جای دیگری آب می خورد برای اینکه اسلام باقی بماند و پول مسلمانان در جیب آقایانی از محمد گرفته تا خامنه ای و غیره ریخته شود.
اگر هم کسی بلند میشد میگفت من پیامبر هستم همان طور که خواندید عده ای ادعای پیامبری کردند و میکنند و پیرو هم دارن ولی از بد روزگار و قدرت طرف سرکوب می شوند الان ما چند پیامبر داشتیم؟؟؟؟و این آیه هم که من آخرین پیامبر هستم احتمال داره از جای دیگه ای آب خورده باشد برای حفظ قدرت دین و حکومت...
پاینده ایران ---با سپاس فراوان

ایران وقف اعراب مسلمان

تا حالا فکر کرده اید اسلام در عربستان ظهور کرد.محمد در مکه بود.امامان در سامره کربلا مدینه کوفه مکه به دنیا آمده اند.چرا در عربستانی که مهد اسلام است هیچ امامزاده ای پیدا نمی شود و یا هیچ شیخ سنی خواب نما نمی شود و در انجا امامزاده یا تکیه در ست نمی شود و فقط و فقط و فقط در ایران امامزاده کشف یا درست می شود و آخوندها هر شب خواب نما می شوند و در هر روستایی از ایران یک تکیه یا امامزاده وجود دارد؟
این امام زمانی که وجود ندارد و اسمش امام زمان هست در سامرا بوده و در سردابی که در آنجا خیکهای روغن نگه داری می شود رفت و حالا چرا از ایران یا بعضی از شهرهای ایران مانند کرمانشاه یا قم یا رشت سر درآورده؟
راستی چرا نامه هایی که مردم برای امام زمان می اندازند باید از کاغذ و خودکاری که در همان محلها به فروش می رود نوشته شود وامام میخواند؟ و کسی که خودش کاغذ و خودکار دارد یا در جای دیگری نوشته اجازه انداختن نامه را ندارد؟

خدا کیست؟و چیست؟

پرسش همیشگی خدا چیست تنها در بین باورمندان به خدا مطرح است وگرنه جستجوی ماهیت خدا در میان ناباوران به خدا که در بسیاری از کشورهای جهان مانند چین روسیه کره شمالی انگلیس آمریکا ایتالیا اسپانیا و بخشی از اروپای شرقی و حتی بسیاری از مردمان کشورهای مذهبی زندگی می کنند اصلا مطرح نیست.
باورمندان به خدا که بایستی آنچه را که می پرستند خوب بشناسند خود در برزخ ندانستن خدا چیست و خدا کجاست و بسیاری از پرسشهای دیگر سرگردان و گرفتار شک و تردید فراوانی هستند. گوناگونی صفات خدای خود ساخته انسان که صفات و اعمال او همان خصوصیات یک انسان معمولی است جنان دگرگون ناهمگون و وارونه است که همه خداپرستان را سر در گم و شکاک کرده است.
در جایی خدا رحمان و رحیم است در جایی مکارو جبار می شود و در همان حال این خدا نه جسم است و نه روح در دینی با یکی از پیامبران کشتی میگیرد و در آن دین زنی را حامله می کند. این خدای عجیب و غریب در تدارک برپایی مکانی است که مخلوق خودش را در آتشی بس وحشتناک بسوزاند ویا بهشتی را وعده میدهد که بمانند محله های بدنام مکانی برای خوشگذرانی رفع عطش مسائل جنسی و شهوانی انسان است.
واقعا خدا کیست؟ فیلسوف نامدار جهان ایل چی لی خدا را چنین تعریف می کند:
یکی از بزرکترین معماها و دائمی ترین پرسشهای تاریخ بشر درباره خدا می باشد.
خدا چیست و او را چگونه تعریف می کنند؟ پرسشی است که نوابغ جستجوگر را با بهترین تفسیرها و عالیترین تحقیق های روشنگری به ژرف ترین ناامیدی ها راهنمایی کرده است. پاسخ های گوناگون به این پرسش ایجاد برخوردها و رنج های فراوانی در اطراف و اکناف جهان برای مردم داشته است.
آنچه که ثابت کردنی است وما امروز به آن رسیده ایم خدا محدودیت ها و ناامیدی های ما را تعیین و تعریف می کند.
زمانی که انسان در گهواره تمدن هر چیز در حول و حوش خودش را خدا می نامید و هر درخت و سنگ و گل و برگ خدایی داشت که آن را محافظت می کرد.
در پشت هر پدیده مانند بتد و باران و آتش یک خدا وجود داشت که دگرگونی های فاجعه آمیز طبیعت اوامر خدا برای ترس و احترام به او بود.
انسان با ناشناخته ها محاصره شده بود به مجرد اینکه کارکرد های ورای هر ناشناخته را آموخت و آن ناشناخته شناخته شد و معلومات او توسعه یافت به همان اندازه هم نفوذ خدایان رو به نقصان گذارد و انسان تشخیص داد که تا چه اندازه به دانستن بیشتر نیاز دارد.
در این مسیر بزرگترین تشخیص ها درک نادانی خود انسان بود هرچه هوش انسان رشد می نمود بیشتر تشخیص می داد که به پرسش های بیشتری نیاز دارد(چرا آسمان آبی است و بی انتها؟ چرا در کهکشانها این همه ستاره وجود دارد؟ و در نهایت من که هستم و چرا اینجا هستم؟) در حقیقت خدا نماینده محدودیت های معلومات انسان شد.
هنگامی که عقل و هوش ما نقصان می گیرد خدا حکمرانی می کند ما مجموعه امیدهای غیرممکن و رویای خود را خدا می نامیم.
هر زمانی که بتوانیم کاری را انجام دهیم خود انجام می دهیم و زمانی که نتوانیم از خدا کمک میخواهیم که آن را برایمان انجام دهد.
زمانی که تشنه هستیم و آب در دسترس است از خدا آب نمی خواهیم اما هنگامی که با کمبود آب یا باران روبرو می شویم دست به دعا و نماز بلند می کنیم.
با چنین روشی خدا برآورنده خواسته هایی است که ما خودمان نمی توانیم آن را بدست آوریم این است که خدا در اولویت آرزوهای ما رشد می کند. خدا به همان اندازه که در خواسته های دست نیافتنی مانفوذ می کند انرژی چنین خواسته هایی هم به او قدرت و اعتبار می بخشد.
در حقیقت خدا تنها یک واژه کاربردی است نه موجودی پرستیدنی و این واژه کاربردی است که بجای خواسته ها و آرزوهای دست نیافتنی ما می نشیند و هیچگونه کاربردی ندارد.
کتابهاب تولدی دیگر یا آنسوی سراب به هضم این قضیه کمک بسیاری می کند تا بتوانیم بودن یا نبودن خدا را تحلیل کنیم.

وای بر ما

ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ماعرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی ار دشمنان ما هم بدتر است.ایرانیها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.منبع:حسین بن علی،امام سوم شیعیان،سفینهالبحار و مدینه الاحکام والاثار،نوشته حاج شیخ عباس قمی صفحه164....................................................................................................................................واقعا ما کی بودیم کی هستیم و کی میشیم؟چرا ما که بیش از 10000 سال تمدن داریم باید این طور و به این روز بشینیم.ما باید به غلامی اعراب گماشته بشیم؟؟؟زنان مارو باید به همخابگی اعراب رسوند؟؟؟راستی هر ایرانی چرا از هر اعرابی بهتر است؟؟؟با سپاس فراوان

جایگزینی برای دین؟!!

عده ای می گویند حالا که ما دین را پدیده ای زیان آور دشمن ساز و بی پایه و اساس می خوانیم برای انسانهای ضعیف که همواره می خواهند به یک نیروی نادیده متکی باشند تا در هنگام پیشامدها دست به دامان آن بشوند چه چیز را جایگزین دین و خدا معرفی می کنید؟
پیش از آنکه جایگزینی برای خدا و دین ارائه دهیم باید بدانیم هرآنچه را انسان از ادیان و خدا شنیده است تلقین ها و آموزشهایی است که طی سده ها و هزاره ها طبقه بندی و بنام مردان خدا با ایجاد ترس بطور دائم به گوش انسانها خوانده اند و انسانها هم بدلایل گوناگون که مهمترین آنها نا آگاهای است چشم بسته این ادعاهای بی اساس را پذیرفته اند و هیچ برهانی بر درستی ادعاهای آنان تاکنون بدست نیامده است.
باورهای اکتسابی تا زمانی که با چشم علم و خرد دیده نشوند باور های بیهوده و افسانه های غیر راستین هستند که هیچ گونه تاثیری بر زندگی انسانها ندارد. خیلی از مردم دین شان را عوض می کنند و یا از با خدایی به بی خدایی میروند که کوچکترین اتفاقی رخ نمی دهد.
و اما چه چیزی می تواند و بایستی جایگزین این باورهای بیهوده گردد که از ترس و وحشت انسانها بکاهد؟
برای رسیدن به این پاسخ ناگزیر با آوردن یک مثال واقعی می شویم.
فرض کنید فرزند یکی از همین انسانهای مذهبی که همواره متکی به یک نیروی نادیدنی است و او راپشت و پناه خود می داند در یک سانحه بزرگ اتومبیل به سختی آسیب ببیند و به مزگ نزدیک شود. پرسش نخست این اسن اگر این انسان گرفتار شده و دردمند شخصی بدون گرایش مذهبی و بی دین بود در چنین رخدادی دست به دامن چه کسی یا چه چیزی می شد؟
همانطور که میدانید بیش از نصف مردم جهان که در کشورهای مختلف زندگی می کنند خدا را نمی پرستند بی گمان این اکثریت بزرگ در هنگام گرفتاری های سخت مانند مثال بالا و یا بیماری های بدون درمان تنها به پزشک چیره دست و آخرین داروهای کشف شده می اندیشند و بس. وحتی آنها هم باورهای تند مذهبی دارند در هنگام بروز چنین پیش آمدهایی دلگرمی نخستشان یک پزشک است تا خدا و پیامبر و امام و غیره حتی اگر به ظاهر خدا خدا کنند محال است فرزند خود را بجای بردن به یک درمانگاه به مهمترین مرکز مذهبی خودشان ببرند(خانه خدا)
آنها در چنین هنگامی فرزند آسیب دیده را نزد یک حکیم باشی بی سواد می برند ولی به نزد یک مرجع بزرگ مذهبی نخواهند برد.
خود این مراجع مذهبی که شب و روز هم به ظاهر با خدا در ارتباط است و راز و نیاز می کند به محض بیمار شدن بجای رفتن به سوی حرم مطهر و آویزان شدن به ضریح مقدس به سوی بیمارستان و پزشک روانه می شود.
چون آنها بهتر از مقلدین خود از پشت پرده فلسفه مذهب آگاهی دارند. و هیچ انسانی در زندگی خود ندیده که به التماس و نیایش کسی که خدایش یک دانه باران ببارد یک بیمار را شفا دهد بدهکاری کسی را بپردازد جلوی جنگی را بگیرد در هنگام زلزله و جریان سیل از کشتار و خرابی جلوگیری کند وغیره...
از این رو انسانها بایستی بجای اتکاء به باورهای مذهبی که هیچ نیرویی ندارند به نیروی اخلاق به نیروی دانش و از آنها گرانمایه تر به نیروی همبستگی و یاری بین انسانها بتور پیدا کند.
شوربختانه از باورهای مذهبی بیهوده تنها سیاستمداران زیرک و ملایان فریبکار سود می برند و بس. در صورتی که با پیشرفت دانش و صنعت می توان اتومبیلی ساخت که در سخت ترین پیش آمدها گزندی به سرنشین آن نرسد و یا با کشف دارو برای کلیه بیماریهای انسانی که اینک بدون درمان است مرگ و میرهای ناشی از بیماری و سوانح را تقریبا از میان برداشت که بالاخره روزی چنین خواهد شد.
در چنین حالتی است که توجه انسان ضعیف مذهبی از سوی نیروهای نادیده و موهوم بسوی نیروهای دیدنی و راستین که همه در دست خود انسانهاست بر می گردد و نیروی خرد و اندیشه جایگزین نیروهای گمراه کننده و خرافی مذاهب و خدای ساختگی ادیان می شود.

دین چیست؟

دین یک امر تحمیلی و اجباری است. هیچ کس دین خود را انتخاب نمی کند بلکه دین به او داده میشود و تحمیل می گردد. در واقع آدمی با دین پدر و مادر به دنیا می آید مثلا من در خانواده مسلمان به دنیا آمدم مسلمان شدم و اگر در خانواده مسیحی یا دین دیگری همان دین را داشتم.
از روزی که بچه به دنیا می آید مغز شویی دینی می شود. مراسم و آئین مذهبی و کتاب مذهبی تعلیمات دینی اصول دین فروع دین پیغمبر امام گناه صواب جهنم بهشت خدا رسول زیارت نماز روزه صدقه ذکر و هزاران چیز دیگه مانند بمبی در مغزمان منفجر می شود و در مغزمان حک می شود. ذهن پاک بچه از این خرافات پر می شود.
مثلا مسلمانان می گویند اسلام آخرین دین و کامل ترین و بزرکترین دین دنیاست و هرکس این دین را نداشته باشد کافر است و از خدا بیخبر و نجس است و جهنمی وووو از همان دوران نخست تخم بدبینی و دشمنی را در دل بچه ها می کارند.
در کرمان فرقه ایست بنام شیخیه که مسلمان شیعه هستند و گروه دیگری بنام بالاسری که آنها هم شیعه هستند وجود دارد. این دو گروه از قدیم و ندیم با هم مشکل و جنگ دارن و چشم دیدن همدیگر را ندارند. دشمنی آنها هم ظاهرا از این بابت است که شیخیها می گویند انسانها در روز قیامت به صورت روح ظاهر می شوند و بالاسریها به صورت جسم را قبول دارند و جنگ آنها هم سر هیچ و پوچ است.
این تنها یک نمونه کوچکش ایت که اختلافی که باورمندان همدین با هم دارند خودتان حساب کنید وای به حال دینهای متضاد هم.
بدنیست چند مورد پند آموز خنده دار و بی هدف و بی معنا را از گوشه یک دین برایتان بطور خیلی خلاصه بیان کنم اصول دین اسلام توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت است. البته در شیعه
در توحید مسلمانان خدایی نیست جز الله خدای یگانهُ این خدا هر کاری دلش خواست با ینده خود می کند هر بدبختی و گرفتاری در دنیا داشته باشیم کار همین خداست و باید قبول کنیم میلیونها انسان گرسنه و بیمار و عقب مانده ذهنب در دنیا وجود دارد که بازم کار این خداست و باید قبول داشته باشیم؟.
بعد از توحید نبوت است که این هم شاهکار دین سازان و دکانداران دین است. نبوت پیامبر محمد را جانشین خدا در روی زمین می داند که آن خداچنینپیامبری هم باید داشته باشد در بخش نبوت جانشین های پیامبر امام ها هم پس از پیامبر جانشین خدا هستند و باید اوامر آنها اجرا شود.و به ترتیب آیت الله و حجت الله هستند که هر غلطی دلشان خواست سر مردم بیارند و ما هم بگویم بعبعبعبعبع
بهد از نبوت معاد است که شاید از همه اصول مضحک تر باشد بموجب این اصل مسلمانان در روز قیامت دوباره زنده می شوند تا حساب پس بدهند و پس از شفاعت امام هایی که در آن روز به دلالی و پارتی بازی مشغولند عده ای به بهشت و عده ای به جهنم بروند که در این مورد دکانداران دین برای ترساندن مردم و دوشیدن آنها نمایشنامه بسیار مفصل و رنگارنگی ساخته اند و چه بسیار آدم های عوام و برخی خواص هم آن را باور کردند.
عدل هم چهارمین اصل در اسلام است که اصل بامسمایی است کدام عدل؟ در چه موردی؟ در کجا و کی؟
این خدایی که مباشران اسلام معرفی می کنند یک دیکتاتور به تمام معنی است درست همانند صاحبان امر در روی زمین! که ظلم را به نهایت می رسانند آیا خدا عادل است که به یک نفر همه چیز می دهد و به دیگری هیچ؟
یکی ضعیف است و یکی نیرومند یکی باهوش و دیگری کم عقل یکی زیبا و یکی دیگر زشت؟
میرسیم به امامت اصل پنجم یعنی اینکه بعد از پیامبر که فرستاده خدا است کسان دیگری به عنوان امام جانشین پیامبر می شوند که در قسمت نبوت از آن خواندیم دوازده تا از این امام ها از یک خانواده بطور ارثی جانشین پیامبر آمده اند که البته دوازدخمی رفته جایی گل بچینه هنوز نیامده است.

جمله ای برای اندیشیدن

در دنیایی که گاو مقدس است چرا پاپ نباشد.روحانیون به این دلیل لباس های بلند و گشاد می پوشند که پول پارچه را دیگران پرداختند.اگر خدا میدانست پیامبرانش کاری از پیش نخواهند برد چرا از اول فکر بهتری نکرد.زمین لرزه به همان اندازه روسپی خانه را ویران می کند که کلیسا و مسجد را .از نظر روحانیون اگر مردم ایمان داشته باشند کافی است ولی اگر شعور نداشته باشند اشکالی ندارد.نویسندگان کتابهای آسمانی نمیدانستند زمین گرد است به عمق نادانی آنها پی ببرید.پیدایش دین بیش از اختراع باروت سبب کشتار انسانها شده است.کتابهای آسمانی برای آن پر فروش هستند که برای عوام نوشته شده است.انسان یا روشنفکر است یا مذهبی.ساده ترین کارها دعا خواندن و سخت ترین کارها اندیشیدن است.از بهم پیوستن جویبارهای خرافات رود دین پدید می آید.دیندار عاقل کسی است که پس از دعا خواندن به خود بخندد.معجزه دین همین است که ناآگاهان آن را باور دارند.هدفم خندانیدن شما نیست اما بد نیست کتابهای آسمانی را بخوانید.

یکتا بوده خدا چه مزیتی دارد؟

یکی از افتخارات دین های توحیدی آن است که کشف کرده اند آفریننده جهان یعنی خدا یکی است ولی استدلال نمی کنند که یکتا بودن خدا چه مزیتی و افتخاری دارد و چطور ثابت شده که خدا یکیست؟بیشتر پدیده های هستی از نتیجه تعادل دو نیروی کاملا مخالف شکل می گیرد و بدون بودن نیروی مخالف نیروی اولیه مفهومی ندارد اگر روشنایی در برابر تاریکی نباشد روشنایی خود مفهوم و اثری ندارد و اثر آن هنگامی مشخص می شود که نیروی مخالف آن وجود داشته باشد.همینطور است روز و شب سرما و گرما نر و ماده الکترون و پروتن مثبت و منفی در ملکول و مادهبنابراین اگر فرض کنیم که جهان آفریدگاری دارد به عقل نزدیکتر خواهد بود که بجای یک خدا دو خدا وجود داشته باشد تا حالت طبیعی دو نیروی لازم و ملزوم در اینجا هم دیده شود.جالب است که می بینیم خود یکتا پرستان در برابر خدا نیروی مخالف او را پدید آورده و آن را به نام شیطان معرفی کرده اند که همان نیرو و توان خدا را دارد از این یکتا پرستان باید پرسید شیطان را چه کسی آفریده اگر این دردسر بزرگ را نیز خدا برای انسان .آفریده آیا باز هم باید بپذیریم که یکتا پرستی افتخار است؟ و یا اینکه چنین باوری یک ناآگاهی مسلم و نشانه ای از تاریک اندیشی و ندانستن های بسیار می باشد.چنین خدایی که خداوند ادیان توحیدی است با توجه به نوشته های کتابها و دستورات دینی فقط می تواند یک خود پرست پر مدعا و دشمن زمین و مردمان آن باشد و بس.ضمنا پیشینه یکتا پرستی بر خلاف ادعای ادیان سامی به بیش از 6هزار سال می کشد که چینی ها 3400سال پیش بدلیل خالی بودن منطق و عاری بودن از معیارهای علمی یکتا پرستی را کنار زده و به اخلاق و کنفوسیوس روی آوردند و این کاری است که بالاخره جهان بشرین بطور نهایی به آن خواهد رسید.

مرگ پیغمبر اسلام و ظهور اختلافات

در سال یازدهم هجری محمد بر اثر سمی که یک زن یهودی در غذای او ریته بود و محمد هم مانند ......غذا را خورد مرد. درست در اولین روز مرگ او تضادهای درونی حکومت اسلامی ظاهر شد یعنی هنوز مراسم کفن و دفن پیامبر اسلام انجام نشده بود که نزدیکترین یاران و اصحاب پیامبر برای کسب قدرت و اموال او در مغز همدیگر می کوفتند.یا بقوا کتاب اعمال الشیعه نوشته محمد امین عاملی در صفحات 262-263 گفته شده جسد پیغمبر را رها کرده و هیچ کدام جز علی و خانواده اش بر سر جنازه پیغمبر حاضر نبودند......و هیچگاه احترامی برای رسول خدا قائل نشدند و منتظر کفن و دفن او نیز نشدند و هنوز جنازه اش بخاک نسپرده بودن که برای خلافت به مبارزه برخواستند.واقعا خیلی جالب است پیامبری که ما از علم و بزرگی و معرفت و یاران او و خدایی که آن را در طی 23 سال پیامبری تنها نذاشته بود شنیده بودیم چطور بعد از مرگ وی کسی حتی خدا کاری صورت نداد ؟؟؟؟؟؟من که همچین خدایی را محل سگ هم نمی زارم
با سپاس

خرافات و بانوان ایرانی

آیا تا بحال بانوان گرامی میهن ما دریافته اند که خرافات دینی بیشترین ضربه های خود را بسوی بانوان پرتاب کرده و به آنها آسیبهای فراوانی رسانیده است.و آیا توجه کرده اند زشت ترین اهانتها بیشترین ستم ها در زیر سایه ادیان بر آنها روا گردیده و آنها را جنس دست دوم پس از مرد شناخته است؟شگفتا که بیشتر زنان ایرانی خود ترویج دهنده این اندیشه واپسگرا در اشکال مختلف خرافات هستند و از پشتیبانهای اصلی قشر آخوند و روضه خوان ها این قشر سربار جامعه می باشندپرسش من از بانوان ایرانی این است که آیا براستی شما باور دارید که در هر موردی کمتر از مردها هستید؟ و سهم ارث شما بایستی نصف مرد باشد؟ در هنگام شهادت دو زن برابر یک مرد به حساب آیید؟آیا شما زنان ایرانی تا کنون اعتراضی ایرادی انتقادی بر سوره نسا آیه34کرده اید که دستور کتک زدن زنان را به مردها می دهد و آیا چنین دستوری ناجوانمردانه و احمقانه را فرمان خدا می دانید؟ و اگر این ستمها را بر خود روا نمی دانید چرا چنین کتابی را به مغز آدمها و مردهایی که آن را قبول دارند نمی کوبید؟آیا این شما بانوان ایرانی نیستید که سفره هایی به نام رقیه و سکینه وزینب و عباس و غیره می اندازید که هیچ گونه بهره و نتیجه ای بجز برپایی یک مهمانی و شکمبارگی برای یک عده غیر نیازمند ندارد؟ و اگر خود نمی اندازید جلوی کسانی را که به این اعمال خرافی دست میزنند گرفته و با آنها گفتگو میکنید؟و آیا شما آگاه هستید که ادامه چنین کارهای خرافی در منزل شما و یا دوستانتان به رفتار و عادت های فرزندان و نسل آینده انتقال میابد و این اعمال غیر خردمندانه تا ابد ادامه پیدا می کند؟من مطمئن هستم بانوان ایرانی همانطور که ثابت کرده اند به مانند مردها می توانند به درجات بالای علمی دانشگاهی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برسند و حتی جلو بزنند که در گذشته رسیده بودند انها توانایی آن را هم دارند که کشور ما را از شر خرافات نجات دهند و فرزندانی خردمند بجای نسلی خرافات بپرورند من از بانوان آگاه ایرانی مصرانه و ملتمسانه می خواهم که برای رهایی از دست خرافات جنبش آینده ساز خرافه زدایی را نیرو مند کرده تا ایران وآینده آن را از دست گرفتاریهای حاصله از ناآگاهی و رشد خرافات برهانند.با آرزوی توجه ویژه بانوان فهیم ایرانی به این نوشته و گرفتن تماس با این سایت خرافه زدایی برای ساختن ایرانی سرفراز و پیشرفته به انتظار میمانم تا ببینم خدمندی بانوان ایرانی ما نسبت به مردها چقدر بیشتر است.

آداب زناشویی در اسلام از دید امامان و رسول خدا

آماده شدن برای جماع و اعمال قبل از دخول روایت شده است که پیامبر اکرم با همسران خود در وقت جماع بازی می کرده و آنان را می بوسید در سنن ابوداوود روایت شده است پیامبر عایشه را می بوسید و زبانش را میمکید جابربن عبدالله هم نقل کرده است که رسول اکرم نزدیکی قبل از بازی کردن با زن را تهی فرمود در بین مساحقه لواط و جماع از پشت از امام صادق سوال شده در مورد آیه شریفه با دستش این چنین مسح کردن یکی از شما دیگری را حضرت فرمود:مراد این است که زنی با زن دیگر فرج خود را به همدیگر بمالند زنی خدمت حضرت صادق آمد و عرض کرد زنانی که با یکدیگر مساحقه میکنند حدشان چیست؟ امام فرمود:حد زنا است یکصد تازیانه به راستی چون قیامت شود آنها را می آورند و لباسهایی از آتش بریده شده بر تن آنان می کنند و مقنعه های آتشین بر سرشان می بندند و زیر جامعه های آتشین به بدنشان می پوشانند و عمودهای آتشین در جوفشان فرو می کنند و آنها را در جهنم می اندازند.حلیم مقوی و موثر در جماع امام صادق فرمود: یکی از پیامبران از سستی بدن و کمی جماع کردن به خدا شکایت کرد خدا به او فرمود که برای این کار و تقویت بدن حلیم بخورد.هفت روز با دختره باکره از امام صادق سوال شد با داشتن همسر اول با دختر باکره ای تزویج می کند وظیفه مرد چیست؟ فرمود هفت روز نزد آن دختر بماند و باید در هر روز با آن جماع داشته باشد.حرمت مقعدامام صادق فرمود حرمت مقعد عظیم تر از حرمت فرج زن است همانا به خاطر حرمت مقعد لواط امتی را هلاک و نابود کرد و به خاطر حرمت فرج زنا آنان را هلاک نکرد.*منبع: قانون قوه باه آداب زناشویی محمد ابراهیم آوازه رضوی ناشر انتشارات سلسله نوبت چاپ دوم تاریخ انتشار1382آدرس:قم خیابان ارم پاساژ قدس طبقه همکف پلاک97

۳/۰۶/۱۳۸۸

المپیک اسلامی

یکهزار و چهارصد سال است شیعیان جهان در مسابقات المپیک کروکورها در رشته حرکت یک ضرب قطع گردن رتبه اول را به دست آورده اند و به چندین مدال دست یافته اند.در مسابقات در آوردن چشم بریدن دست و پا و کشتن زنها با پرتاب سنگ به وسط مغزشان هم شیعیان با خدا مدال های طلا و نقره و برنز و حلبی را درو کرده اند.در رشته تیراندازی پرتاب مین بجای پرتاب دیسک دار کشیدن،بارفیکس اسلامی قهرمانان سرافراز اسلام رتبه های اول تا آخر را نصیب خود کرده اند.در بخش ماراتون ترورهای مذهبی و سیاسی برای صد هزارمین بار به مقام اول رسیده اند و به احتمال زیاد رکورد این رشته از مسابقات را برای همیشه در دست خود نگه خواهند داشت.قهرمانان از جان گذشته اسلام با تلاش و تمرین های فراوان می روند که در رشته ورزش های مدرن اتمی هم به مدالهایی دست پیدا کنند و دست برادران مسیحی و کلیمی خود را از پشت ببندند.به به چه جهان و دنیایی خواهیم داشت که مسلمانان انساندوست شیعی در این ورزش هم دست بالا را داشته باشند و شاخ بشاخ قهرمانان دیگر ادیان به روی سکوی پرتاب بمب های اتمی قرار بگیرند. از این بهتر نمی شود.

تلنگری به مغز

آیا تا به حال به این فکر کرده اید که در کتب آسمانی چرا خدایی که بخشنده و مهربان است دستور به قتل و غارت بنده های دیگر را صادر می کند؟آیا تا به حال یک جمع بندی کلی کرده اید انسانهایی که توسط اشخاص با خدا کشته شده اند چقدر است نسبت به افرادی که به خدا اعتقاد ندارند؟یا کشته شدگانی که توسط دین و به دستور پیامبران یا کتب آسمانی یا مبلغان دینی صورت گرفته چقدر است؟جنگهایی که برای دین گشایی و خوراندن عقاید خود به دیگران دست به چه جنگها و جنایاتی زده اند؟جنگهایی که پادشاهان برای کشور گشایی یا منفعت خود انجام دادن را در نظر بگیرید!حال بیاید یک مقایسه ای انجام بدیم کدام گروه یا افراد بیشتر خون ریختند؟خدا یا انسان؟؟؟؟؟

خدا قصاب است؟!

در ۲۵۰۰سال پیش وقتی کوروش بزرگ منشور حقوق بشر را نوشت و به اجرا درآورد در بسیاری از کشورهای آن زمان نمی دانستند حقوق چیست چه برسد به حقوق بشر ولی ما ایرانی ها به حقوق انسانی هر انسانی با هر عقیده و تفکر احترام می گذاشتیم.
کوروش بزرگ هیچ وقت ادعای پیامبری همانند زرتشت نداشت و خواستار زندگی بهتر بود.
من قران را بارها و بارها خواندم وقتی با دید خرد و اندیشه آیات را نگاه می کنید اثری از برابری یا صلح دوستی نمی بینیم و همیشه فکر می کردم چرا انسانها به چیزی که اعتقاد دارن محل سگ هم نمی گذارند یا حداقل یکبار هم کتاب آسمانیشان را باز نمی کنند تا به زبانی که می فهمند آن را بخوانند خدایی که به جهاد کردن و کشتن انسانها به دست همدیگر و جنگ احتیاج دارد براستی خداست و قابل پرستش نیست و باید چنین حوجود کثیفی را از زندگی و مغزمان پاک کرد تا دیدگاهمان نسبت به زندگی و دنیا و انسانهای دیگر بازتر شود و همدیگر را دوست داشته باشیم هرچند عقایدمان فرق کند.
در خبرها آمده بود در شهر اهواز حکم قطع دست راست و پای چپ یک متهم به سرقت به مرحله اجرا درآمد. ماموران قضایی متهم را در ملاء عام بروی یک برانکار گذاشته و جلادان ایتدا دست راست و بهد پای او را بریدند.
طرفداران حقوق بشر تنها به این جنایت رژیم اسلامی به اعتراضی اکتفا کردند و طبق معمول همیشگی نخواستند و یا جرات نکردند که پا را از این فراتر نهند و به قانونب بتازند که این اجازه را به حاکمان شرع می دهد تا دست به این جنایات مخوف عصر حجری بزنند.
مگر نه اینست که دست بریدن گردن زدن ترور مخافان همه قوانین بسار بدیع و روشن الهی است. اگر باور ندارید به آیاتی از این دست که در قران یعنی کلام خدا آمده توجه فرمایید تا خودتان بهتر قضاوت کنید:
بقره۵۴-۱۹۰-۱۹۱-۱۹۲-۱۹۳-۲۱۶-۲۱۸-نسا۷۴المائده۳۳-۳۵انفال۷۴توبه۱۴-۴۱-۲۰-۳۸-۴۴-۲۹-۷۱-۷۸-۱۲۳نحل۱۱۰فرقان۵۲عنکبوت۶-۶۹حج۷۸حجرات۱۵تحریم۹محمد۴
به نظر من اگر بخود نیاییم نفر بعدی ما هستیم

سخنانی برای اندیشیدن

دین نوعی بیماری روانی است در سطح جهانی...........ولتر
بی خدایی گناه معدود انسان هوشمند است..........ولتر
خوشگذرانی جاودانی می تواند تعریف عملی جهنم باشد.........برناردشا
تعصب فرزند نادانی است.......ویلیان هنرلیت
خدا کمدینی است که تماشگران جرات خندیدن به او را ندارند........ایج منکن
از کسی که خدایش در آسمانهاست بر حذر باش.........جرج برناردشا
خداشناسی دانش دروغ های آسمانیست........بوکانین
خدا را باور ندارم زیرا موجودی افسانه ای را باور ندارم..........کلارنس دارو
دین اختراع دولت هاست برای ساکت کردن ملت ها...........کری تیاس
دستگاه کلیسا مرگبارترین دشمن علم است..........تامس ها کسلی
همه دینها ساخته و پرداخته انسانند......ناپلئون
دین همیشه دشمن علم اندیشه و پژوهش بوده است.....اینگرسل
ترس از خداوند بخشنده مهربان نوعی خداشناسی است
برای ساختن بزرگترین دروغ سرتاسر تاریخ دوکلمه کافی است:کتاب آسمانی
پیام آور کسی است که بنمایندگی از طرف خدا دروغ بگوید
اختلاف و جنگ بین مسلمانان و یهودیان در دوران پیام آور اسلام فقط بر سر ثروت و قدرت بوده است
از زمانی که به ماهیت پیام آوران پی بردم رابطه ام را با خدای آنان قطع کردم
کسانی که پیش از ظهور امام زمان خود را امام می نامند امکان دارد همان خردجال معروف باشد
سنگ های آسمانی در نتیجه نیروی جاذبه به زمین می آیند و کتاب های آسمانی در نتیجه نیروی حماقت

در اسلام آرامشی نیست.

امر به کشتن موضوعی است که در بسیاری از آیه های قران زیر بنای دین و یا حکومت های اسلامی را تشکیل می دخد برای نمونه به آیه۴سوره محمد یا آیه۱۹۱ سوره بقره یا آیه های ۷۱و۸۹سوره نسا و آیه۲۹سوره توبه می توان مراجعه کرد.
در اسلام اگر کسی بر پایه اصول و مقررات بی پایه ای که دینمردان اسلامی از خود ساخته اند عمل نکند و یا حتی به آنها بی اعتنایی نماید او را گناهکار برشمرده و زیر عنوان محاربه با خدا بوسیله دژخیمان خود که قاضی شرع نام دارند با روشهای غیر انسانی مانند سنگسار کردن بریدن سر قطع انگشتان درآوردن چشم بدون انجام هیچ نوع تشریفات دادرسی محاکمه و مجازات می کنند.
و چنین است که ویکتور خلیل نویسنده مصری می نویسد: اسلام برای تمام اعمال و رفتار بشر روش تعیین کرده به گونه ای که در یک کشوذ اسلامی فرهنگ سیاست و مذهب را نمی توان از یکدیگر جدا نمود به همین دلیل است که در تمام ۲۱کشور اسلامی از مراکش تا سوریه از عراق تا پاکستان و اندونزی حکومت های دیکتاتوری برقرار بوده و در این کشورها نشانه ای از آزادی و دموکراسی وجود ندارد. و نمونه بارزتر آنها جمهوری اسلامی خودمان است که کشور ما را در خفقان سیاه دیکتاتوری و ستمدینی فرو برده است.
در حدیث ۲۸۳ کتاب صحیح البخاری که معتبر ترین کتاب احادیث اسلامی است آمده :اگر مسلمانی یک آدم کافر را به قتل برساند مجازاتی نخواهد داشت.

اسلام بر سر ایران چه آورد؟

هنگامی که عرب در موج جهانگشایی خود به ایران حمله آورد ۱۴قرن از تاریخ مدون ایران می گذشت امروز نیز۱۴قرن بر دوران اسلامی شده ایران می گذرد.
در کارنامه تاریخ این دوکفه ما قبل اسلامی و اسلامی در سطح هم تراز یکدیگر قرار دارند که براین آسانتر می توان سودها و زیانهای آن را در ترازوی سنجش قرار داد تا از دست داده ها و بدست آمده ها را سنجید.
ایران در هر دو زمینه مادی و معنوی بازنده بوده است یعنی آنچه را که داشته از دست داده و آنچه را که نداشته نیاورده است.
ایرانی را که عرب در سالهای ۱۴تا۳۶ هجری تحویل گرفت یکی از چهار امپراتوری صدر نشین زمان بود با اعتبار سیاسی و رونق اقتصادی و شکوه فرهنگی /و ایرانی که همین عرب در قرن سوم هجری اجبارا تحویل صاحبان آن داد نه هویت ایرانی داشت نه اعتبار سیاسی و نه رونق اقتصادی یا شکوه فرهنگی.
در ۱۴۰۰ ساله نخست تنها چهار سلسله پادشاهی که جملگی ایرانی بودند بر سرزمین ایران سلطنت کردند در ۱۴۰۰ ساله دوم ۳۵ سلسله که تنها ۷ تای آن ایرانی و ۲۸ تای دیگر مغول و ترک و تاتار و ترکمن و افغان بودند در دوره پیش از اسلام تنها یک هجوم موفق بیگانه به ایران صورت گرفت و در دوره حاکمیت اسلام بیش از سی بار از شرق و غرب و شمال و جنوب به ایران حمله آورده شد که تقریبا همه آنها موفق بودند.
در ۱۴۰۰ ساله نخستین تقریبا هرگز خون ایرانی به توسط ایرانی ریخته نشد ولی در دوره ورود اسلام خون ایرانی توسط ایرانی ریخته شد و چشم ایرانی توسط ایرانی درآورده شد.
فروش دختران به کنیزی از برکات اسلام بود که در گذشته ها زنان و دختران در سرفرازی و سروری زندگی می کردند و پس از اسلام آنها را در بازار مدینه فروختند و آنان را سبایا و اسرا خوانند و همه این کارها را در سایه شمشیر و تازیانه انجام دادند و هرگونه اعتراضی را باحد و رجم و قتل و حرق جواب گفتند.
اندک اندک محراب ها و مناره ها جای آتشکده ها را گرفت سرودهای خسروانی با بانک تکبیر و طنین صدای موذن عوض شد ترانه های طرب انگیز باربد و نکیسا به زنگ شتر تبدیل گردید.
در کتاب دو قرن سکوت عبدالحسین زرین کوب میخوانیم :نبردی که ایرانیان در این دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشمنبود در روشنی دانش و خرد نیز این نبرد ادامه داشت. برخی از همان اول با آیین مسلمانی به مخالفت برخاستند برخی که در ظاهر خود را مسلمان می خواندند در نهان از عرب و آیین او بشدت بیزار بودند که هر روز به بهانه ای قیام می کردند و شورش به پا می شد که عرب را با دینی که آورده از ایران برانند.
و این نبرد را نسلی که انقلاب کرد بایستی تا جایی که اسلام از ایران برافتد ادامه بدهد.