صفحات

۳/۱۲/۱۳۸۸

اسلام ناب محمدی

نور اسلام شما از تابش شمشیر بود ریشه این دینتان در مسلخ زنجیر بود
رحمت آیینتان یا سنگ بود یا تیغ مرگ فارغ از هرگونه فکر و اندکی تدبیر بود
فکرتان خون بود و تدبیر شما گردن زدن کارتان یا نوحه و یا سجده و تکبیر بود
خرقه ی شوم شما در مکتب روی و ریا از همان روزی که آمد کار آن تزویر بود
آن بهشت و دوزخ آن حیله ی بی انتها بدترین نقش خیال از عالم تصویر بود
حکم این دین سیاه و مجفل اهریمنان حاصلش یا گریه و یا ناله ی شبگیر بود
این همه حرف تباه و گفتن از کار گناه از وجود صد حدیث و آیه و تفسیر بود
ای جوانی که هنوز هم مانده ای در سادگی لحظه ای با خود بیندیش و مگو تقدیر بود
میهن آبادمان مانند یک ویرانه گشت بی خرد بودیم و از ایران همین تقصیر بود

هیچ نظری موجود نیست: